زنان معلقه؛ نیازمند حمایت قانونی مددکاران اجتماعی
بر مبنای تعریف سازمان بهزیستی، زنان سرپرست خانوار زنانی هستند که عهده دار تامین معاش مادی و معنوی خود و اعضای خانوار هستند (سازمان بهزیستی، ۱۳۸۰). مددکاران اجتماعی زنان سرپرست خانوار را زنانی می دانند که عهده دار تامین معاش مادی و معنوی خانواده باشند (صادقی،۱۳۸۸: ۲۲۸). زنان سرپرست خانوار شامل دسته های زیر می شود: الف) زنان بی سرپرست ب) زنان بد سرپرست ج) زنان خود سرپرست.
زنان بد سرپرست: این عنوان به زنانی اطلاق می شود که همسران مردان معتاد، زندانی، همسران مردان بیکار، همسران مردان از کار افتاده بر اثر حوادث ناشی از کار و یا همسران مردان ناسازگار می باشد. زنان بد سرپرست به نوعی از حمایت سرپرست خانواده برخوردار نیستند و حضانت فرزندان نیز بر عهده آن هاست که به دلیل بد سرپرستی نیازمند توجه ویژه دولت هستند. حال تعدادی از این زنان، زنان معلقه نامیده می شوند. زن معلقه، زنی است که هم شوهر دارد و هم ندارد. زنی که شوهرش به امید کسب درآمد به کشور یا شهری دیگری رفته و یا خوشگذرانی و قانون شکنی و…باعث شده که دیگر به خانه بازنگردد. در این میان زن به امید بازگشت شوهرش روزها را شب و شب ها را صبح میکند و حاضر به گرفتن طلاق نیست و بار زندگی را به دوش می کشد. مددکاران اجتماعی با این قشر از افراد آشنایی کافی دارند و شاید هر روز با این قشر از جامعه در حال کار هستند.
این زنان که بدلیل محو و متواری شدن همسر (تحت شرایط مختلفی از عادی ترین حالت ممکن همچون احساس اشتباه در ازدواج و عدم تمایل به طی مراحل قانونی متارکه تا مواردی خاص همچون بیماریهای شدید روانی، اعتیاد به موادمخدر و متعاقبا بی تفاوتی کامل نسبت به خانواده و فرزندان و همچنین ابتلا به بیماری های خاص و ترس از برملا شدن موضوع و …) ناخواسته سرپرست خانواده شده اند، برخی هنوز در شوک برهم خوردن شرایط عادی زندگی شان می باشند و دچار اختلالات مختلف روحی می باشند، بیشتر آن ها فاقد مهارت های زندگی – اجتماعی – ارتباطی و … می باشند و در اداره و مدیریت زندگی و فرزندان دچار مشکلات عدیده می باشند و بر حسب وضعیت معلق گونه شان از حیث هویتی و فقدان شرایط لازم جهت تحت حمایت قرار گرفتن از سوی سازمان های خدمات اجتماعی، نمی توانند وارد چرخه های حمایتی زنان سرپرست خانواده شوند و مسلماً بخشی از این گروه که دارای زمینه های آسیب های اجتماعی می باشند، به طرق مختلف آسیب می بینند و یا همواره معلق می مانند و یا زمانی موفق به اخذ اوراق قانونی هویتی خود می شوند که معجونی از آسیب دیدگی های متنوع روحی و روانی و اجتماعی را لمس کرده و به دوش می کشند و زمانی در چرخه های حمایتی قرار می گیرند که بسیار دیر شده و در ابتدایی ترین حالت ممکن، تهیه و تدوین برنامه های کمکی تخصصی متناسب با شرایط خاص شان بسیار بسیار مشکل تر از سایر اقشار این دسته از جامعه هدف خواهد بود.
امروزه استرانژی توانمندسازی یک آرمان آشکار برای ارتقای سلامت جامع محسوب می شود. در این بحث توانمندازی را از دو منظر می توان مطرح نمود: فردی و اجتماعی. توانمندسازی فردی فرآیندی است که افراد از طریق آن کنترل بیشتری بر تصمیم گیری ها، شیوه زندگی و فعالیت هایی که بر سلامتی آنان موثر است، خواهند داشت. از طرفی توانمندسازی اجتماعی و افزایش پتانسیل جامعه در پذیرش مسئولیت نسبت به سلامتی نیز موجب ارتقای سلامت می گردد. برای توانمندسازی اجتماعی ضمن حمایت از اقدامات و فعالیت هایی که توسط گروه های جامعه انجام می گیرد، باید تبعیض ها و نابرابری ها را از بین برده و به افراد آزادی تصمیم گیری و اقدام داد تا از طریق تصمیم گیری صحیح، کنترل سلامت خود و جامعه را در دست گرفته و برای این کار مسئولیت پذیر شوند. امکانات و زمینه این توانمندسازی باید در خانه، جامعه، گروه های خودیار فراهم شود (پوراسلامی، ۸۴).
فعالیت توانمندسازی به افراد و گروه ها کمک می کند تا بر موانع اجتماعی در جهت دستیابی به خود تحققی و خودشکوفایی در چارچوب ساختارهای فعلی جامعه غلبه نمایند. دیدگاه مدافعه در پی آن است تا علایق و منافع مراجعان بی قدرت را به افراد قدرتمند و ساختارهای اجتماعی نشان دهد. مدافعه مجموعه ای از مهارت های آشکاری است، که عنصر مهمی را در آموزش قضایی تشکیل می دهد (مالکوم پین، ۹۱). مددکاران اجتماعی می توانند با گذراندن دوره های آموزشی درباره چنین مسئولیت هایی، مهارت های مفیدی را کسب نمایند. اما، این آموزش ها عملا به ندرت در دوره های تحصیلی و آموزشی مددکاری اجتماعی ارائه می گردد. مدافعه، چهار نوع خدمت را برای مراجعان مشخص می کند:
* حمایت از افراد آسیب پذیر
* فراهم کردن حمایت به گونه ای که کارکرد اجتماعی افراد افزایش یابد
* حمایت از مطالبات و خواست های مراجعان و پیشبرد آن ها
* پرورش هویت و کنترل
نظریه مدافعه متکی بر تحلیل حقوق قانونی و پشتیبانی از مراجعان در دادگاه ها و محاکم رسمی است، اما به علت نقش کمرنگ مددکاران اجتماعی در دادگاه ها برای حمایت و دفاع از حقوق زنان معلقه، اکنون نیازمند مهارت های ارتباطی با مردم هستیم تا بتوان آن ها را نسبت به حقوق شان آگاه و راهنمایی نمود.
در خصوص مهمترین اقدامات قابل ارائه از سوی مددکاران اجتماعی در خصوص زنان معلقه، میتوان به طور کلی به موارد ذیل اشاره کرد:
۱-حساس سازی مسوولین و خصوصاً قانونگذاران، نسبت به وضعیت خاص و بحرانی این بخش از جامعه هدف و آگاه سازی نسبت به پیامدها و عواقب استمرار یافتن بیش از حد این وضعیت معلق گونه، ۲- تسریع و تسهیل قانونگذاری و سیاست گذاری های اجتماعی لازم جهت دستیابی زنان معلقه به شرایط قانونی لازم در مسیر تحت حمایت قرار گرفتن از سوی سازمان های خدمات اجتماعی، ۳- ارائه خدمات تخصصی مددکاری اجتماعی داوطلبانه به این افراد و فرزندان و مجموعاً اعضاء خانواده شان(خانواده درمانی)، تا زمان قرار گرفتن شان در چرخه های حمایتی سازمان های اجتماعی مرتبط بصورت قانونمند و عادی۴- استفاده تمام و کمال از منابع اجتماعی موجود مکشوفه، در جهت حل و رفع پررنگ ترین مسائل و مشکلات این دسته از زنان سرپرست خانواده که مسلماً مسائل متعدد اقتصادی و اجتماعی است از طریق اقداماتی همچون راغب سازی جهت حرفه آموزی و ایجاد اشتغال و همچنین کاریابی (متناسب با توانمندی ها و پتانسیل های شناسایی شده و مجموعاً شرایط آنان)
در این جا ذکر یک مثال خالی از لطف نیست:
زنی هستم ۳۵ ساله که به اصرار نامادری خود تن به ازدواج دادم. همسرم از همان ابتدا معتاد تزریقی بود و برای تامین مخارج زندگی تمام طلاها و وسایل زندگی من را می فروخت. باردار شدم و فرزندم بعد از چند ماه فوت کرد و آن زمان بود که پزشک بیمارستان گفت که فزرند شما مبتلا به ویروس اچ. آی. وی. بوده است و حتما شما نیز مبتلا هستید. زمانی که آزمایش دادم و متوجه شدم که مبتلا هستم تمام دنیا روی سر من خراب شد ولی چاره ای جز کنار آمدن نداشتم. چه خفت و خواری هایی که نکشیدم چون هر کسی که متوجه میشد من اچ آی وی دارم از من می ترسید. من قربانی این ویروس از طریق همسر خود هستم. خیلی دردناک است که بدون لغزش و گناهی مبتلا بشی و همه به چشم یک انسان گناهکار به تو نگاه کنند. سال ها گذشت و همسرم اصرار داشت که من بچه می خواهم. دوباره باردار شدم و در تمام دوران بارداری دارو مصرف می کردم که فرزندم سالم به دنیا بیاید. کمی که گذشت متوجه شدم که همسرم میگوید اگر بچه را بفروشیم می توانیم زندگی خودمان را سروسامان بدهیم. آن زمان بود که دیگر نتوانستم تحمل کنم و این قضیه را با مددکار مرکز درمیان گذاشتم و از آن ها خواستم که بچه را به بهزیستی بدهند تا در امان باشد. فرزند من اکنون دو ساله است و تحت پوشش بهزیستی قرار دارد و شوهرم یکسال هست مرا رها کرده و از او هیچ خبری ندارم، واقعا در این شرایط که بیمار هستم و توان خرید مواد غذایی را هم ندارم نمی دانم چه کنم؟
هما صدری | مددکار اجتماعی و جامعه شناس
جواد طلسچی یکتا | مددکار اجتماعی
از سری مقالات و یادداشتهای توانمندسازی زنان سرپرست خانواده