امنیت، خشونت و آسیب پذیری زنان
امنیت، خشونت و آسیب پذیری زنان
سپیده سلطانی پور؛ کارشناس ارشد روانشناسی
امنیت زنان یکی از عمده ترین مسائل چند وجهی جوامع بشمار می آید خشونت علیه زنان میتواند در اشکال متنوعی از سقف شیشه ای گرفته تا اختلاف در موقعیت ها و مناصب اداری و سازمانی ویا پرداخت حقوق و مزایای کمتر گرفته تا استفاده ابزاری از زنان و یا ضرب و شتم ، فحشا و فروش وازدواج و بارداری اجباری، کودک همسری، قاچاق زنان و مسایلی از این دست در همه جای دنیا اعمال گردد و اثرات مخرب این طیف گسترده ازناامنی برای زنان می تواند به ویژه در طولانی مدت فرد و جامعه را تحت تاثیر قرار داده و حتی از جایگاه مادری و همسری به نسل های بعد نیز منتقل شود.
عدم امنیت زنان ناامنی گسترده تری است که تمام زوایای پیدا و پنهان زندگی اجتماعی را تهدید خواهد کرد.
قربانیان خشونت به ویژه زنان به یقین دچار صدمات جسمی و روانی می شوند و ممکن است در انجام وظایف مادری و همسری با مشکلاتی مواجه شوند و احتمال اینکه بتوانند نسل سالمی را پرورش دهند کاهش خواهد یافت کمترین نتیجه خشونت علیه زنان را میتوان فروپاشی نسل در نظر گرفت که البته عکس آن نیز محتمل است.
آزار دهنده و آزار دیده هر دو قربانی ترویج خشونت هستند که خشونت نماد عصبیت است.
شادمانی و طراوات سلامت و طراوات زنان از الزامات بهزیستی اجتماعی، خانوادگی و فردی است آموزش و توسعه تاب آوری در سه حوزه میتواند با محوریت و نقش آفرینی زنان از جمله اقدامات خرد و کلان ویژه ای است که میتواند در کاهش تنش و فرونشاندن خشونت و حکمیت عقلانیت بسیار ضروری کارساز باشد.
آنچه اکنون مورد توجه قرار میگیرد خشونت های متداول علیه زنان در قالب های پنجگانه ای ست که به آنها اشاره ای کوتاه خواهیم داشت.
۱ .خشونت جسمی: سوءاستفاده جسمی عبارت است از هر نوع رفتار تهاجمی یا تماسی که درد، صدمه و یا ترس و وحشت بوجود آورد
که ایجاد وحشت نیز میتواند موجب رنج جسمی وحتی یا آسیب جسمی باشد و می تواند به اشکال لگد زدن، هل دادن یا فشار وارد کردن و در بعضی از موارد تهدید یا وانمود کردن به آن نیز باشد که در نهایت منجر به ایجاد صدمات جسمانی شود.
۲.خشونت عاطفی: این نوع خشونت بسیار متداول است.خشونت عاطفی نوعی سواستفاده روانی است که به صورت کلامی یا غیرکلامی صورت می گیرد. و شامل: محروم کردن قربانی از معاشرت با دوستان و خانواده، قلدری کردن، تهدید و ارعاب، آزار و اذیت روانی و یا توهین و تحقیر کردن قربانی در مجامع عمومی مانند هنگام حضور در مهمانی های خانوادگی یا در فضا و فرصت های زندگی خصوصی است.
همچنین اجبار کردن به قربانی ، تحکم و کنترل او در انجام دادن یا انجام ندادن کاری که بر خلاف خواست یا اراده اوست ، تحریک خشم و ایجاد عصبانیت در قربانی و تعمد در ایجاد احساس شرمساری و تولید احساس گناه میتوانند از مصادیق بارز خشونت عاطفی مورد اشاره قرار بگیرند.
۳.خشونت جنسی: خشونت جنسی شامل رفتارهای جنسی تحقیرکننده نسبت به زنان است. به عبارت دیگر منظور از خشونت جنسی هر نوع رفتاری است که زن را برخلاف خواسته اش، وادار به برقراری رابطه جنسی کند بنابراین تجاوز جنسی نوعی خشونت است که زن اغلب در سکوت از آن رنج می برد و اغلب و بنابرویژگی های فرهنگی، قومی یا قبیله ای و یا بخاطر معذورات اجتماعی وسایر محدودیت ها دم نمی زند این در حالی است که که رابطه جنسی که خداوند آن را وسیله آرامش و سکون قرار داده باید در فضای صمیمانه در چارچوبهای قانونی، شرعی، عرفی و با رضایت و اشتیاق طرفین صورت بگیرد.
با اینحال و متأسفانه در اغلب موارد منشاء خشونت جنسی اظهارنظر های تحقیرآمیز درباره جنسیت زن است که دراکثر جوامع رواج دارد و همگان از سنین کم در قالب کلیشه های فرهنگی، جوک های هدفمند و شوخی های منفی با آنها آشنا می شوند.
۴.خشونت اجتماعی: این نوع از خشونت در رابطه با ابعاد حضور و زندگی زندگی زنان است و شامل هرگونه تماس یا رفتار ناخوشایند مبتنی بر نقش جنسیتی می شود.
این دسته از خشونت شامل رفتارهای آزاردهنده علیه زنان در محیط کار، خانه یا مدرسه می باشد که به شکل رفتارهای کلامی و متلک گویی، توهین، رفتار های تهاجمی، تبعیض در حقوق زنان و حتی آزار و اذیت جنسی می باشد. خشونت اجتماعی را در جایی می توان مشاهده کرد که منابع حمایتی جامعه به زنان آسیب دیده یا در معرض آسیب محدود باشد، تا حدی که زنان قربانی حتی توانایی ابراز ناراحتی ها و نگرانی هایشان از اعمال خشونت در محل زندگی را نداشته باشند. خشونت اجتماعی شرایط زندگی زنان قربانی در جامعه را وخیم تر می کند. همچنین مانعی برای ارزشمند شناخته شدن زنان در محیط خارج خانواده به حساب می آید که این امر به خودی خود بر پرخاشگری و خشونت علیه زنان دامن می زند.
۵.خشونت اقتصادی: این نوع از خشونت زمانی رخ می دهد که فرد خاطی قصد کنترل و سواستفاده از منابع مالی زن را دارد و اغلب گریبانگیر زنانی است که به نوعی شاغل بوده و فعالیت اقتصادی و درآمدی دارند متاسفانه در اغلب موارد فرد خاطی کسی است که زن نسبت به او وابستگی عاطفی احساس می کند (شوهر، پسر، برادر یا پدر) و به خاطر حفظ رابطه با او بناچار این شرایط غیر منصفانه را تحمل می کند.
اکنون که با اشکال گوناگون خشونت علیه زنان آشنا شدیم. این سوال پیش می آید که در مقابل این طیف گسترده از خشونت ها و رفتارهای آسیب زننده چه کاری می توان انجام داد؟
برخی از این اقدامات در راستای تحکیم مبانی خانواده و ارتقاء امنیت زنان تجربیات موفقی را تجربه کرده اند که در این فرصت به نکات ویژه ای از آنها نگاهی اجمالی خواهیم داشت:
۱. اساسی ترین شیوه برای مقابله با خشونت علیه زنان افزایش حمایت های قانونی و توجه به حقوق زنان در جامعه است.
۲. مشاوره اثر بخش قبل از ازدواج باید به شیوه ای کارآمد برای همه همسران در نظر گرفته شود که چگونه می توانند رابطه زناشویی خود را مدیریت کنند.
۳. آموزش بعنوان یک راهبرد بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته است تأثیرات منفی خشونت خانگی علیه زنان، از طریق رسانه های جمعی و سایر ساختار های آموزشی هر چه بیشترباشد به یقین بهتر است ،نوجوانان و جوانان باید با ابعاد حقوقی زیست و زندگی زنانه و مردانه آشنا شوند که در همه جای دنیا آموزش و پرورش با برگزاری دوره هایی متناسب با سن دانش آموزان نقش موثری در مهار خشونت علیه زنان داشته است به گونه ای که افراد از سنین پایین نسبت به اعمال رفتارهای بی رحمانه و خشونت آمیز در مقابل زنان بیزاری داشته و حامی حقوق و امنیت زنان نیز باشند.
۴. قوانین بازدارنده و بر حسب ضرورت، مجازاتهای جدی را اطلاع رسانی و پیگیری شده است، بدین ترتیب و با اطلاع رسانی درباره مجازات های جدی و احتمالی گامی موثر در بازدارندگی اعمال خشونت علیه زنان برداشت اگرچه آموزش اولویت همیشگی و مورد تاکید همگان است.
همچنین در تأمین امنیت زنان و مقابله با خشونت علیه زنان نباید ازحضور و اهمیت مداخلات مددکاران اجتماعی و ارائه خدمات روانشناسان و مشاوران غافل شد. چرا که قربانیان باید فرصت بیان هیجانات و ابراز رنج هایی که کشیده اند و گوش شنوایی برای همدلی را داشته باشند. نکته اینجاست که علاوه بر استفاده از روشها و درمانهای تسکینی، مددکاران و روانشناسان میتوانند زنان را حقوق خویش آشنا ساخته و راهکارهای مقابله صحیح با انواع خشونت ها را به آنان بیاموزند.