توانبخشی معلولین یا توانمندسازی جامعه؟
با عبور از دید صرفاً پزشکی و بیماری نگر و توجه بیشتر به پدیده معلولیت و در پی آن به توانبخشی معلولین، در دنیا مفاهیم جدیدتری همچون نقص، ناتوانی و معلولیت و مشارکت، بیشتر و دقیقتر مورد توجه قرار گرفت. در این راستا در کشورهای پیشرو در امر توانبخشی سعی بر آن شد تا با شناخت و نگاهی جامع تر و چند وجهی بحث معلولیت و به تبع آن توانبخشی معلولین بصورت تخصصی تر مدنظر قرار گیرد تا خدمات کارآمدتری را بتوانند در جهت کاهش معلولیت و ابعاد و تبعات آن ارائه دهند.
در این راستا برخلاف ماهیت نقص که یک پدیده غالباً بیومدیکال در نظر گرفته می شود، معلولیت و حتی ناتوانی دارای جنبه های فرهنگی و اجتماعی است. به این معنا که نه تنها بحث سازگاری و افزایش توانمندی معلولین، در درجه معلولیت و حتی معلول بودن و یا نبودن آنها دخیل است بلکه امکانات اجتماعی و نگرش ها و انتظارات جامعه و رفتار آنها و حتی قوانین نیز در تلفیق اجتماعی که لازمه مشارکت اجتماعی و در نتیجه کاهش شدت معلولیت است فوق العاده حائز اهمیت می باشد. شاید بتوان فرایند توانبخشی را به دوچرخه ای تشبیه کرد که یک چرخ آن اشخاص معلول و چرخ دیگر آن جامعه و افراد عادی هستند و برای حرکت این دوچرخه منطقاً و قاعدتاً هر دو چرخ مهم و لازمند. بنابراین به نظر می رسد برای موفقیت و پیشرفت در فرایند توانبخشی نه تنها ما نیاز داریم که معلولین را از نظر جسمی، ذهنی و روانی ارتقا دهیم بلکه نیازمند آن هستیم همگام و متناسب با این اقدامات جامعه و رفتار نگرش عمومی را جهت تلفیق اجتماعی و سازگاری آنها مورد توجه ویژه قرار دهیم. به عبارت دیگر شایسته است نه تنها برای سازگاری معلولین با جامعه تلاش کنیم بلکه باید اقدامات موثرتری در جهت سازگاری افراد عادی با اشخاص معلول و پذیرش آنها و دسترس پذیری امکانات انجام دهیم تا در این راستا با حرکتی متوازن در ابعاد مختلف معلولیت و ناتوانی بتوانیم راه را برای حصول اهداف نهایی توانبخشی از جمله مشارکت اجتماعی معلولین و افزایش کیفیت زندگی آنها هموارتر کنیم.
نویسنده: فرشاد زارعی | کارشناس ارشد مشاوره توانبخشی از دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تهران، دانشجوی Phd مشاوره دانشگاه خوارزمی، مدرس دانشگاه
مجله اینترنتی مددکاری اجتماعی ایران