اورژانس اجتماعی سال هاست در زیرمجموعه بهزیستی برای کمک به موارد کودک آزاری، همسرآزاری، خشونت خانگی و … راه اندازی شده است. مددکاران و روانشناسانی که در این مجموعه کار می کنند، تمام روزهای شان را درگیر کیس هایی هستند که گاهی قصه زندگی شان بیشتر شبیه فیلم های سینمایی است تا واقعیت. هدی فرح پور کارشناس ارشد مطالعات زنان مدتی است علاوه بر کیس های روزانه، با زنانی همراه شده که ایرانی نیستند و به دلایل مشابه نیاز به کمک دارند.
«علاقه ام به حوزه مددکاری زمانی در من شکل گرفت که به عنوان مربی کارم را با کودکان و نوجوانان آغاز کردم. بعد از مدتی با جمعیت امام علی (ع) و افراد درگیر با اعتیاد در منطقه خاک سفید آشنا شدم و پایم به بهزیستی و فعالیت های اجتماعی پیرو آن باز شد. دو سال و نیم هم در کرسی صلح دموکراسی حقوق بشر یونسکو مستقر در دانشگاه شهید بهشتی فعالیت داشتم.»
این یک معرفی کوتاه از مددکاری است که در حال حاضر حدود شش سال است در حوزه آسیب های اجتماعی سازمان بهزیستی کار می کند. او با خواندن کتاب «دشمن عزیز» که به نوعی جلد دوم جودی آبوت به حساب می آید به رشته مددکاری علاقمند شد. او هم می خواست مانند دوست جودی آبوت که در پرورشگاه بزرگ شده بود و بعد از سال ها با برعهده گرفتن مدیریت آن، توانست در زندگی بچه های پرورشگاه تغییر ایجاد کند، یک فرد تأثیرگذار باشد. «وقتی این کتاب را خواندم، فهمیدم آدم ها چقدر می توانند زندگی دیگران را تغییر دهند. دلم می خواست من هم چنین کاری انجام دهم.»
**سهولت دریافت پاسپورت ایرانی
اتفاقی که این روزها زیاد برای این کارشناس رخ می دهد، همراهی او با زنان خارجی است که به واسطه ازدواج با مردان ایرانی، تابعیت ایرانی گرفته اند. آن ها معمولاً بعد از مشکلاتی که برای شان پیش می آید، درگیر مسائل سختی می شوند :«من در حال حاضر مدتی است در مرکز زنان خشونت دیده و در معرض خشونت کار می کنم. در حال حاضر ما با زنانی رو به رو هستیم که در یک کشور سومی با همسرشان آشنا شده اند. مثلا خانم تبعه امریکای جنوبی است و با یک مرد ایرانی در یک کشور سوم که عموما ژاپن است آشنا شده، ازدواج کرده و وارد ایران شده اند.
بر اساس قوانین ایران، زمانی که زنی به عقد مرد ایرانی در می آید، به سرعت برای او شناسنامه، کارت ملی و پاسپورت ایرانی صادر می شود. این که اسناد هویتی برای این افراد به سرعت صادر می شود خیلی خوب است، اما گاهی اوقات این سهولت ایجاد مشکل می کند. دولت این مسئله را رصد نمی کند که مردی که با این خانم ازدواج کرده و او را به ایران آورده، آیا توانایی مراقبت از همسرش را دارد یا نه؟ آیا از نظر روحی، عقلی برای ازدواج با این زن مناسب است؟ اما به جای پاسخ به این سوالات، متاسفانه صرف این که این دو با هم ازدواج کرده اند، خانم تابعیت ایرانی می گیرد.»
بعد از گذراندن دوران شیرین ماه عسل تازه اختلاف ها شروع می شود. در نگاه اول شاید در تمام زندگی ها این مسئله طبیعی باشد، اما برای دو نفر که از دو فرهنگ مختلف هستند و زبان هم را به خوبی نمی فهمند، داستان به شدت پیچیده است: «این زن ها که تصمیم به ازدواج با فرد ایرانی می گیرند معمولا از قشر آسیب پذیر یا آسیب دیده در کشور خودشان هستند و شاید انگشت شمار باشد مواردی که یک فرد تحصیل کرده پولدار از خانواده سطح بالا، با مرد ایرانی ازدواج کند.
این زنان با پس زمینه ذهنی ای که درخصوص ازدواج و حمایت از سوی همسر دارند وارد ایران می شوند، اما پس از مدت کوتاهی اختلافات فرهنگی، مالی به وجود می آید. بازی از آن جایی خطرناک می شود که آن آقا نمی تواند به خوبی از عهده مسئولیت های همسر بودن بربیاید و خانم به همین واسطه دچار آسیب می شود. این آسیب ها گاهی به شکل خشونت خودشان را نشان می دهند و گاهی منجر به طلاق و رها شدن در جامعه می شوند که هر دوی این مسائل به این زنان آسیب می رساند.»
**تفاوت فرهنگ ها
این خانم ها با فرهنگی که در کشور خودشان وجود داشته به زندگی نگاه می کنند، در حالی که ماجرا این طور پیش نمی رود :« آن ها فکر می کنند می توانند به راحتی طلاق بگیرند و همراه بچه های خودشان به کشورشان برگردند، در حالی که تمام این چیزها با قوانین ما انجام این کارها یا غیرممکن است یا سخت.»
فرح پور خاطره ای از این وضعیت دارد که گواه حرف هایش است:«یک مورد خارجی داشتیم که می خواست طلاق بگیرد، برایش وکیل گرفتیم، مدت ها دنبال کارش بودیم، خودش هم پا به پای ما می دوید اما در نهایت مشخص شد باید دو تا از بچه هایش را ایران بگذارد و با فرزند کوچکش راهی کشور خودشان شود.
زمانی که این خانم ها تصمیم می گیرند برای رفع مشکلات شان، به کلانتری و سازمان های مختلف مراجعه کنند تا از آن ها کمک بگیرند، تازه متوجه می شوند که هیچ کاری از دست شان برنمی آید، چون خیلی اوقات این خانم ها حتی فارسی را به خوبی نمی دانند و فهم شان نسبت به این زبان کم است.
یک خانمی که ما جدیدا با او رو به رو شدیم. یکسری مدارک فارسی به من داد و گفت نمی دانم این ها چیست. مدارک را که دیدم متوجه شدم یک دادنامه طلاق است بر اساس آن این زن همه چیز را بذل کرده است. او نمی دانست معنی چیزهایی که روی آن برگه نوشته شده و مقبولیت قانونی دارد چیست؟»
**سختی های رفتن
متأسفانه موارد اینچنین در این روزها کمی بیشتر از قبل شده است. این کارشناس می گوید :«مسئله دیگر این است که وقتی این زن ها تابعیت ایران را می گیرند، فرستادن شان به کشور خودشان سخت می شود چون به واسطه آن تابعیت ایرانی به حساب می آیند و نمی توان مانند دیگر افراد خارجی به سادگی آن ها را دیپورت کرد.
به نظر من اگر تابعیت سخت تر صادر شود، شاید مشکلات این چنین نیز کمتر پیش بیاید. صدور تابعیت سریع زن هایی که به عقد مردان ایرانی در می آیند، در حالی صورت می گیرد که ما تا همین چند وقت قبل، برای دریافت شناسنامه بچه هایی که پدر غیرایرانی داشتند، هزار مشکل داشتیم و باید مراحل زیادی را پشت سر می گذاشتیم. در حالی که الان نظارتی انجام نمی شود، روی این مسئله مهم که آیا مردی که دست یک زن خارجی را گرفته و او را به کشور خودش آورده، توانایی تشکیل زندگی و ادامه آن را دارد یا نه.»
فرح پور این روزها درگیر پرونده سه زن خارجی است. یکی اهلی سومالی، یکی بولیویا و دیگری کلمبیا. «یک کدام از این خانم ها در دبی و دوتای دیگر در ژاپن با همسران ایرانی شان ازدواج کرده اند. هر کدام از این زن ها درگیر یک ماجرایی شده اند. خانمی که اهل سومالی است قصد دارد طلاق بگیرد و به کشور خودش برگردد اما چون سومالی در ایران سفارت ندارد، برای کمک به او مشکلات زیادی داریم.
هر سه شوهر این زنان درگیر اعتیاد هستند و حتی دو تا از خانم ها نیز اعتیاد دارند. یعنی یک فرد معتاد در کشور دیگری، مسئولیت زندگی یک زن معتاد که اهل کشور دیگری است را برعهده گرفته و او را وارد کشور ما کرده است. برای اعطای تابعیت از این افراد تست سلامت گرفته نمی شود، این در حالی است که اگر ما بخواهیم تبعه کشور دیگری شویم باید تست سلامت بیماری های جسمانی هم بدهیم چه برسد بیماری های روانی یا مسائلی مانند اعتیاد.» فرح پور اعتقاد دارد اگر ما هم مانند کشورهای دیگر، کمی این ماجرا را جدی بگیریم و برای ازدواج شرایط خاص و مهم را رصد کنیم و بر مبنای آن تصمیم بگیریم، مشکلات این چنین از بین می رود. حضور زنان خارجی در ایران و رها شدن شان در کشور می تواند اتفاقات تلخ و گاهی جبران نشدنی را رقم بزند.
باکس
تلخی این خاطره هیچگاه از یاد من نمی رود
مددکاران گنجینه خاطراتی هستند که معمولاً تلخی آن ها به شیرینی اش می چربد. فرح پور قرار است خاطره ای تعریف کند که مربوط به چند سال قبل است. خاطره ای که به او یاد داد برای کمک کردن به فردی که به استیصال رسیده، حتی نباید یک دقیقه را از دست داد:«اتفاقات تلخ زیادی برای مددکاران رخ می دهد. یکی از اتفاقاتی که من و همکارانم شاهد آن بودیم، برمی گردد به چند سال قبل. زمانی که در اورژانس اجتماعی کار می کردم. آن زمان پسری با حال اسفناکی وارد مجموعه ما شد. بدنش به دلیل مصرف کراک زخم های عمیق داشت و بوی بسیار بدی می داد. ساعت اداری تقریبا تمام شده بود. او آمد و توضیح داد که مدتی است درگیر اعتیاد شده. گفت دیگر خسته است و قصد دارد اعتیادش را ترک کند. او گفت دیگر نمی تواند زندگی اش را این شکل ادامه دهد.
با توجه به این که ساعت اداری تمام شده بود به او گفتیم برود و در اولین روز کاری به ما سر بزند تا به امورش رسیدگی کنیم. آن پسر رفت و چند دقیقه بعد دیدم بچه هایی که از مدرسه تعطیل شده اند با رنگ پریده و حال نزار مشغول آمدن به داخل مجموعه هستند.
دلیل حال بدشان را پرسیدم، گفتند یک نفر جلوی در مرده و آدم ها دورش جمع شده اند. رفتم ببینم ماجرا چیست. متأسفانه دیدم همان پسر جلوی در ورودی ما تمام کرده و روی زمین افتاده بود. همان موقع فهمیدم وقتی یک نفر با آن میزان از عجز می آید و می گوید دیگر نمی توانم زندگی کنم، چقدر حرف هایش واقعیت دارد و باید به سرعت به او کمک کرد.»
فرح پور می گوید به اندازه تمام خاطرات بد، خاطرات خوب هم در زندگی مددکاران وجود دارد. خصوصا زمانی که با کودکان و نوجوانان کار می کنند و آن قدر بعضی وقت ها این کار لذتبخش می شود و آدم کیف می کند که حد ندارد. «خاطر خوب ما مددکاران به لحظه هایی است که شکل می گیرد.
لحظه ای که بچه محروم از تحصیل برای اولین بار مداد و خودکار به دست وارد مدرسه می شود، لحظه ای که یک زندگی از هم گسسته در آستانه طلاق به هم جوش می خورد و مسیر برای ادامه اش هموار می شود. لحظه ای که کودک درگیر اعتیاد را از بیمارستان مرخص می کنیم و می بینیم که رنگ به رخسارش آمده و با همه مشکلاتی که دارد شاید در آینده زندگی اش عوض شود.
اگر بخواهم به شکل کلی بگویم، ۸۰درصد از جوانان و نوجوانانی که تا الان با آن ها کار کرده ام آدم های نرمالی شده اند، سطح معمولی جامعه زندگی می کنند، درگیر آسیب ها نشدند و حال شان خوب است. همین مسئله من را خیلی خوشحال می کند.»
باکس
اطلاعات شما نزد ۱۲۳ محفوظ است
یکی از مواردی که باعث می شود، برخی افراد از گزارش کردن خشونت، کودک آزاری، سالمند آزای، معلول آزاری، همسری آزاری و خودکشی را طفره بروند، این است که فکر می کنند شاید اطلاعات شان به دست فردی برسد که کارش را گزارش کرده اند. همین ترس که البته منطقی است، گاهی اوقات باعث می شود خیلی از آزارها و خشونت ها سر به مهر باقی بماند.
هدی فرح پور به عنوان کسی که سال ها در اورژانس اجتماعی فعال است، در این خصوص می گوید :«زمانی که فردی برای گزارش یک حادثه با اورژانس اجتماعی تماس می گیرد، معمولاً کارشناس از او اطلاعات هویت و تماس می گیرد. همین مسئله گاهی فرد را از ادامه گزارش منصرف می کند. شهروندان بهتر است بدانند اطلاعاتی که از فرد پشت خط گرفته می شود صرفاً به این دلیل است که اگر کارشناسان در روند رسیدگی به پرونده احتیاج به کمک بیشتری داشته باشند، بتوانند از آن استفاده کنند.
این اطلاعات به هیچ عنوان در اختیار کسی قرار نمی گیرد، حتی اگر فرد برای دریافت این اطلاعات به مراجع قضایی شکایت کند. این یک وظیفه انسانی است چون این خط به کسانی خدمات می دهد که خودشان به دلیل کودک بودن، به دلیل ناتوان بودن و ضعیف بودن در مقابل ظلم، عاجز هستند. البته به تازگی در خصوص کودک آزاری قانونی مصوب شده که افراد را ملزم به گزارش کردن هر نوع از کودک آزاری می کند. یعنی از حالت یک وظیفه انسانی بیرون آمده و وظیفه قانونی هر فرد است.»
کاری از روابط عمومی مجله اینترنتی مددکاری اجتماعی ایران