واکاوی پدیده تأخیر در ازدواج
نویسنده مقاله: الهام محمدی؛ دکتری تخصصی مددکاری اجتماعی
در سالهای اخیر شاهد آن هستیم که نگرانیهای زیادی در مورد تاخیر در ازدواج با تأکید بر ازدواج دختران به صورت رسمی و غیر رسمی مطرح می شود. به طوری که در دایره توجه پژوهشگران و مددکاران اجتماعی قرار گرفته است. اما سوال این است که وضعیت تأخیر در ازدواج (با تأکید بر دختران) چگونه است؟ چه عواملی بر آن تأثیر می گذارد و چه پیامدهایی دارد؟ (این ها سوالاتی بود که یکی از مددکاران اجتماعی پژوهشگر ما را با آن مواجه نمود و از ایشان تشکر می نماییم). نوشتار زیر، تلاشی برای واکاوی بیشتر این مسأله و پاسخ به سوالهای مطرح شده است. بدون تردید این موضوع نیاز به واکاوی های متعدد توسط افراد مختلف با دیدگاههای متفاوت دارد. تلاشهای سایر اندیشمندان برای درک بهتر این مساله نه تنها مورد استقبال است بلکه موجب بالندگیِ درک جمعی ما از این مساله خواهد شد.
درباره این مسأله که تأخیر در ازدواج برای دختران در وضعیت کنونی جامعه چگونه است، ابتدا لازم است به صورت شفاف مطرح شود که مساله ازدواج، به طور کلی مساله ای فقط مختص دختران نیست. گرایش به ازدواج در وضعیت کنونی ایران، در مقایسه با گذشته کمرنگتر شده است. این به معنای به طور کامل از بین رفتن ازدواج نیست، بلکه گرایش به ازدواج تحت تاثیر عوامل مختلفی قرار گرفته است که احتمال وقوع آن را کمتر کرده است. البته وقتی به مساله ازدواج از دیدگاه نسلی نگاه می کنیم، متوجه می شویم که دختران متولد دهه ۶۰ و حتی دهه ۵۰ با مساله تاخیر در ازدواج بیشتر از سایر دهه ها مواجه شده اند. که این نیز خود تا حدی ناشی از عدم توازن جمعیتی است.
ازدواج به طور کلی و نه لزوما ازدواج دختران تحت تاثیر عوامل مختلفی است.حال باید اینجا این سوال را از خود بپرسیم مساله ازدواج نکردن (اعم از دختر و پسر) مساله تاخیر است یا محدودیت فرصت است یا یک انتخاب است. هرکدام از این تعابیر را در نظر بگیریم به عوامل متفاوتی می رسیم. اگر مساله ازدواج نکردن را از دیدگاه فرصت های ازدواج در نظر بگیریم، باید پرسیم که چه چیزهایی این فرصتهای ازدواج را محدود کرده است که منتهی به تاخیر در ازدواج و حتی تجرد قطعی می شود. وضعیت اقتصادی یکی از عوامل است؛ به ویژه در نسل جوان که دوره های طولانی بیکاری را پشت سر می گذارد و در خوش بینانه ترین حالت در میانه های دهه ۲۰ به شغلی با ثبات دست می یابد، و شغلهای به دست امده نیز درآمدهای کافی برای تامین مخارج زندگی مشترک (مثل اجاره مسکن، تهیه وسایل منزل در قالب جهزیه، خوراک و هزینه های بهداشتی و ..) را با توجه به مساله گرانی ندارد.
در مورد فرصت همچنین می توان به محدودیت بخشی از نسل جوان برای کسب شناخت واقعی و بدون هزینه از یکدیگر اشاره کرد. (البته بخش دیگر نسل جوان از سوی دیگر بام افتاده اند). هرچند در جامعه شاهد افزایش مشارکت هر دو جنس در تحصیل و اشتغال هستیم، اما هنوز بخشی از فرهنگ جامعه، نسبت به فرصتهای شناخت جوانان از یکدیگر با بدبینی و سوء ظن برخورد می کند و همین امر ترس گروههای از جوانان را از ازدواج بیشتر می کند. چون ازدواج به عنوان فرایندی که نیاز به شناخت دارد، حتماً نیاز به فرصتی برای کسب این شناخت نیز دارد، اما بخشهایی از جامعه و حتی برخی گفتمانهای ارائه شده توسط برخی نهادهای رسمی، لزوم وجود این فرصتها را به رسمیت نمی شناسد و یا درمورد آن سکوت می کند و حتی گاهی برخوردی تابوگونه و انگ زننده با آن دارد. در این میان سهم تفسیرهای خاص مذهبی که در فرهنگ بخشی از جامعه حضور دارد را نمی توان در محدود کردن فرصتهای شناخت و تعمیق حس نگرانی و ترس از ازدواج نادیده گرفت. بخش دیگرمربوط به بعد محدودیت فرصت را می توان به عدم وجود آموزش نسل جوان مرتبط دانست. اینکه نسل جوان مدام تشویق می شود که ازدواج کند اما اینکه اصولا ازدواج و انتخاب همسر چه هست و چه نیست را نادیده گرفته است. اساسا گفتمان غالب جامعه مدام نسل جوان را تحت فشار برای ازدواج می گذارد بدون اینکه در قالب نظام آموزشی حتی فرصت دیالوگ برای نسل جوان فراهم شود تا درمورد از آن رمزگشایی بکند و با توجه به جهان بینیهای مختلف خود، به آن معنا ببخشد. این عدم وجود آموزش می تواند نه به عنوان عامل ازدواج نکردن، بلکه به عنوان مانعی در بازشناسی هویت خود به عنوان یک فرد در ازدواج در نظر گرفت. نسلی که ازدواج را درست نشناسد و تصوراتی غیر واقعی از آن داشته باشد و نه خود بداند از ازدواج چه می خواهد، مستعد سرگردانی بیشتر برای انتخاب همسر و ترس بیشتر از ازدواج و عدم موفقیت در ازدواج است.
از بعد انتخاب به مسأله ازدواج می توان این سوال را مطرح کرد که چرا برخی از افراد جامعه ازدواج را انتخاب نمی کنند یا حداقل در انتخاب ازدواج، تعلل می کنند. برخی از این افراد کسانی هستند که فرصت ازدواج را دارند اما ازدواج، انتخاب آنها نیست. عوامل مختلفی در اینکه افراد ازدواج را انتخاب نکنند، سهم دارد. یکی از مهمترین عوامل، هزینه های بالای اجتماعی و اقتصادی برای فرد در صورت عدم موفقیت ازدواج (یعنی طلاق) است. یعنی فرد مجرد به دلیل همان فراهم نبودن فرصتهای شناخت درست و آموزشهای درست برای هویت یابی در برخورد با ازدواج، دچار ترس از ازدواج است و این ترس از ازدواج با توجه به نرخ بالای طلاق و تبعاتی که طلاق برای افراد دارد، نه تنها تشدید می شود بلکه باعث می شود حتی قید ازدواج را بزند. فرد با خود محاسبه سود و زیان ازدواج و تجرد را می کند و متوجه می شود تبعات مجرد بودن برایش، کمتر از تبعات ناموفق بودن ازدواج است. این مساله در انتخاب دختران و پسران سهم دارد، البته دختران کمی بیشتر. یک عامل دیگر از دیدگاه انتخاب، نابرابری حقوقی در ازدواج است. به بیانی برخی دختران که در عرصه های تحصیلی و کاری ورود پیدا کرده اند و به یک فرد فعال و حتی بسیار موفق در جامعه تبدیل شده اند و خود را صاحب شأن اجتماعی می دانند و برابری حقوق زن و مرد از مطالبات آنهاست، قوانین ازدواج را تامین کننده حقوق خود نمی دانند. در حالیکه در عرصه های اقتصادی مشارکت دارند و پا به پای مرد کار می کنند، در ازدواج، حقوق خود را تامین نشده، می یابند. حق اشتغال، حق تحصیل و حق خروج از کشور و … حقوقی است که یک خانم فعال از لحاظ اقتصادی و اجتماعی در حالت تجرد به راحتی دارد اما با تاهل این حقوق از دایره اختیارات او خارج و در دستان مرد قرار می گیرد . به این ترتیب برای گروهی از زنان که برابری حقوقی زن و مرد از مطالبات آنهاست، در معادله ای که یک طرف آن تجرد و طرف دیگر آن تأهل است، برابری حقوق در صورت تجرد، بیشتر تامین می شود تا در صورت تاهل. از سویی نابرابری حقوقی زن و مرد در ازدواج، از لحاظ فرهنگی بسیار مورد حمایت است و همین امر، امکان تحقق برابری حقوقی را کمرنگتر می کند. به عنوان مثال هنوز حق طلاق در عرف بسیاری از خانواده ها، چیزی غیرقابل مذاکره است و بیان کردن مطالبه زن برای گرفتن حق طلاق در هنگام ازدواج، حمل بر بی قیدی و بارهای معنایی منفی از سوی بسیاری از خانواده ها می شود.
در ادامه مدخل انتخاب، میتوان عامل دیگر را تغییر معنای ازدواج از یک امر بایدی به یک نوع سبک زندگی دانست. امروزه ازدواج یک سبک زندگی مانند سبک زندگی مجردی هست و ذاتا به یک انتخاب تبدیل شده است که عواملی مانند گسترش فردگرایی و کاهش مسئولیت پذیری مشترک، تجربه تنوع فرهنگی از طریق رسانه و .. در این بازتعریف معنای ازدواج سهیم بوده است و باعث تاخیر در ازدواج و حتی انتخاب تجرد شده است.
در مورد دختران متولد دهه ۶۰، به عوامل فوق باید مساله عدم توازن جمعیت دهه های ۵۰ با دهه ۶۰ را اضافه کرد. با توجه به اینکه نرخ رشد جمعیت در دهه ۵۰ کمتر از نرخ رشد جمعیت در دهه ۶۰ بود و با در نظر گرفتن اینکه بخشی از دختران دهه ۶۰ با پسران دهه ۵۰ که تعدادکمتری نسبت به انها داشتند، ازدواج می کنند، و بخشی از پسران دهه ۶۰ با دختران دهه ۷۰ ازدواج می کنند، بنابراین بخشی از دختران دهه ۶۰، به دلیل عدم توازن جمعیتی با پسران دهه های قبل، فرصت ازدواج پیدا نمی کنند و به نوعی قربانی سیاستهای جمعیتی دهه ۶۰ هستند و این خود عاملی برای تاخیر در ازدواج و حتی عدم امکان ازدواج آنها است. همینطور بخشی از دختران متولد دهه ۵۰ که تعدادشان با پسران متولد دهه ۵۰ و قبل از آن را به دلیل جنگ ناهماهنگ است، نیز مساله تاخیر در ازدواج را تجربه می کنند و قربانیان خاموش جنگ هستند.
وقتی در مورد تاخیر در ازدواج صحبت می شود، یکی از مسایلی که به دنبال آن در گفتمانهای رسمی و غیر رسمی به صورت ضمنی مطرح می شود، پیامدهای آن است که گاه پیامدهای اسفباری نیز برای آن برشمرده می شود. اما از نظر من همین که تاخیر ازدواج (با تاکید بر دختران) به عنوان یک مساله، معرفی می شود خودش مساله ساز است و این چیزی است که باعث پیامدهایی برای مجردان شامل دختران مجرد می شود و نه خود تاخیر در ازدواج. وقتی مساله تاخیر در ازدواج به ویژه ازدواج دختران، به عنوان یک آسیب یا مساله اجتماعی مدام مطرح شود، آنها، فشارهای فرهنگی و روانی زیادی را تجربه می کنند به دلیل اینکه حالا از نظر جامعه دارای انگ اجتماعی (ازدواج نکرده، پیر دختر، پیر پسر و … ) هستند. در نتیجه این انگ اجتماعی به آنان، دچار افسردگی، احساس خود کم بینی و کاهش اعتماد به نفس می شوند و همین موارد کافی است که برخی از آنها مستعد بحران خودکشی شوند و یا عجولانه یا از روی ناگزیری دست به انتخاب همسری نامناسب بزنند که در بسیاری از موارد از همان ابتدا، شکست آن ازدواج را میتوان پیش بینی کرد. باید توجه داشته باشیم که فقط به پیامدها در سطح فردی نباید نگریست. پیامدهای تاخیر در ازدواج فراتر از فرد برای جامعه هم می تواند مثبت و هم منفی باشد. منفی از این جهت که نرخ رشد جمعیتی را تحت تاثیر قرار می دهد و مثبت از این جهت که در صورت وجود فرصتهای کاری برابر، دختران به عنوان یک نیروی کاری مستمر و کارآمد (فارغ از دوره های مرخصی و کناره گیری از کار به دلیل زایمان و …) میتوانند فعالیت کنند.
در پایان شاید لازم باشد به عنوان مددکاران اجتماعی که فراتر از شناخت و واکاوی مسایل، چاره جویی برای آن را نیز بخشی از رسالت حرفه ای خود می دانند، به راه های چاره نیز بیندیشیم. به نظر می رسد باید از اینکه تاخیر ازدواج دختران، به عنوان یک مساله اجتماعی مدام در گفتمانهای رسانه ای و اجتماعی برای جامعه مطرح شود، خودداری شود تا مجردان به ویژه خانمهای مجرد با انگهای اجتماعی مضاعف، دچار پیامدهایی مانند افسردگی و عزت نفس پایین و خود کم بینی نشوند.
سپس با توجه به اینکه بخشی از مساله ازدواج، مربوط به لزوم وجود فرصت های کافی و به رسمیت شناخته شده برای کسب شناخت دختران و پسران از هم است، این فرصتها در قالب سیاستها و برنامه هایی توسط وزارت ورزش و جوانان فراهم شود تا شکاف ارتباطی و شناختی دو جنس برطرف شود و ترسها، تردیدها و ناآگاهی ها از ازدواج کمرنگتر شود. پیشنهاد دیگر این است که فرصت دیالوگ در مورد ازدواج در نظام آموزشی فراهم شود البته اگر هدف نظام آموزشی آماده کردن فرد برای زندگی در جامعه است!! دغدغه برابری حقوقی در ازدواج، از طرق مختلف برطرف شود مانند فرهنگسازی از طریق فیلمهایی که بار منفی به دست آوردن برخی حقوق (مانند طلاق و خروج از کشور و …) را برای دختران کم می کند. و البته تجدید نظر در قوانین ازدواج با نگاه برابری حقوقی نیازمند توجه است. برطرف کردن موانع اقتصادی ازدواج مانند بیکاری، درآمد ناکافی و مساله مسکن، نیز بدون تردید می تواند کمک به فراهم کردن فرصت ازدواج کند. مثلا از طریق افزایش فرصتهای شغلی، فراهم کردن وام مسکن ویژه برای جوانان و .. می توان شرایط را برای ازدواج جوانان هموار کرد.
در پایان باید اذعان نمود کالبدشکافی پدیده ازدواج و تاخیر در آن، فراتر از این دست نوشتارهای تحلیلی با پژوهشهای ارزشمند در مورد این حوزه و سهیم کردن جامعه علمی در یافته ها ، غنای بیشتری خواهد یافت.