دکتر حسین نحوی نژاد در همایش جهانی روز سالمند چه گفت؟
مشروح کامل مدت زمانِ بیست دقیقه از سخنرانی دکتر حسین نحوی نژاد (معاونت اسبق توانبخشی سازمان بهزیستی کشور و مدیرکل فعلیِ بهزیستی استان گیلان) در همایش روز جهانی سالمند که به مناسبت گرامیداشت هفته جهانی سالمندان، تحت عنوان همایش “سالمندی؛ فرصت ها و چالش ها” (استقرار سند ملی سالمندان) در سالن اجتماعات معاونت بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی گیلان برگزار گردید، جهت اطلاع مخاطبین این پایگاه اینترنتی منتشر می گردد.
در وهله اول گرامی میداریم روز اول اکتبر روز جهانی سالمندان را، با شعار برابری و فرصتهای برابر که برای همه سنین و اقشار مطرح هست، به همین واسطه من زمانی که افتخار این را داشتم که پایه گذار دبیرخانه شورای ملی سالمندان باشم ما یک هفته رو به این امر هر ساله اختصاص میدهیم، بخاطر اینکه در این یک هفته بتوانیم زوایای مختلف وضعیت سالمندان کشورمان را و پدیده ای که در آینده با آن مواجه خواهیم بود، فرصت ها و چالشهایی که در این زمینه وجود دارد را به بحث و بررسی بگذاریم، راههای برون شد از چالشها و راههای تقویتِ ظرفیتها و فرصتهایی که وجود دارد را با همدیگر مرور بکنیم. قطعاً این سوال اساسی برای همه پیش می آید که به واقع آیا فقط در همین یک هفته باید در مورد سالمندان صحبت کرد و سالمندان در سایر اوقات سال بایستی به حال خودشان رها بشوند؟ و در این مورد صحبتی نشود، جوابی که همیشه در همین مناسبتها من برای این سوال دارم این است که در هر صورت معضلات و مشکلاتی که در این جامعه وجود دارد و مسائلی که بایستی مورد نظر سیاستگذاران، برنامه ریزان و مجربان و آحاد جامعه و شهروندان قرار بگیرد بسیار متنوع است، قاعدتاً بخاطر اینکه یک شرایطی و فرصتی را ایجاد بکنند که زوایای مختلف یک مسأله در یک بازه زمانی خاص با کارزار رسانه ای و نشستها و برنامه ها و صحبتها و ارائه مطالب و مقالات و و برنامه هایی از این دست در آنتن خبری قرار میگیرد آن فرصت فقط کمک می کند که طرح مسأله انجام بشود، قاعدتاً در بقیه ایام سال با پیگیری ای که دستگاههای ناظر، دستگاههای مجری، مجلس محترم شورای اسلامی، برنامه ریزان سازمان برنامه و بودجه و تشکل های غیردولتی که به ویژه در این رابطه فعالیت می کنند ادامه کار داده خواهد شد، خب در مورد سالمندی نمیشه ما صحبت بکنیم ولی اشاره ای به سند ملی سالمندان نکنیم، افتخار خود من این است که سند را اولین بار خود من نوشتم، این سند را برای بار اول من در سال ۸۹ و ۱۳۸۸ این سند را به رشته تحریر در آوردم در آن موقع خیلی علاقمندِ این سند وجود نداشت، حتی وقتی که بحث سند را من مطرح می کردم از خیلی از مسئولین شنیده بودم که خب حالا این سند مثلاً چه فایده ای میتواند داشته باشد؟ ولی خوشبختانه بودم در بهزیستی کشور و در مجامع ملی و شاهد این بودم که یک روزی همین سندی که ما نوشتیم مورد مناقشه دستگاههای مختلف قرار گرفت، هر کدامشان اذعان داشتند که ما باید این را بنویسیم، یا حتی اینکه گفتند ما این را نوشتیم! بنابراین من بجای اینکه ناراحت بشوم از اینکه این اتفاق افتاده این تفرقه یا این تشتت یا این ادعاها پیش آمده اتفاقاً خیلی هم خوشحال شدم از این بابت گفتم که اگر یک روزی من تنها بودم، امروز دستگاههای مختلف هم به اهمیت این قضیه پی برده اند هم به دنبال این هستند بالاخره سهم الارث خوبی در جهت اجرای این سند که قطعاً فواید خوبی برای جمعیت سالمندی خواهد داشت داشته باشند، و بودم و به چشم خود هم دیدم که مجامع بین المللی از جمله صندوق جمعیت سازمان ملل، سازمان بهداشت جهانی به استقبال این سند آمدند، و حتی صندوق جمعیت سازمان ملل نمایندگی اش در ایران حداقل چیزی حدود هشت یا نه سال هست که سرمایه گذاری هم ریالی هم فنی در این زمینه انجام میدهند که این سند بتواند آن رویه خاص خودش را بگیرد، حدوداً اواخر سال ۹۵ و یا ۹۶ بود که بر اساس آن اختلافاتی که بین دو تا وزارتخانه ایجاد شد که (البته این را هم عرض می کنم اگر ما کارشناسان را در کنار همدیگر بگذارید هیچ اختلافی با همدیگر نداریم ولی وقتی که هی میرود بالاتر و بالاتر وقتی به سطح وزارتخانه ها می رسد تازه مشکلات شروع می شود، بخاطر اینکه شاید کسانی که آن مشکلات را قرار هست مثلا حرف آخر را در موردش بزنند شاید این اشرافی که کارشناسان یا مدیران میانی دارند یا آنها ندارند) خب ما خیلی برای این سند زحمت کشیدیم، عین مثلا فرزندمان بود، ولی وقتی می رفت در داخل وزارتخانه ها که به تصویب نهایی برسد ما می دیدیم که دچار حاشیه شد، دچار یکسری بحثهایی شد که عملا دسترسی ما را به اهدافی که پیش بینی کرده بودیم مختل می کرد، چون عملاً سند خودش یک ابزار است، خودش هدف غایی نیست، خودش بخاطر این هست که همیشه یک پروتکل الحاقی یک سند الحاقی باشد به این خاطر که برنامه های دیگر بر اساس آن تنظیم و تدوین بشوند، در نهایت آقای دکتر نمکی وزیر محترم بهداشت در آن زمان معاونت سازمان برنامه و بودجه را به عهده داشتند، من یادم هست که در آن سال من یک جلسه ای با دکتر نوبخت داشتم و اهمیت این قضیه را خدمت ایشان عرض کردم، ایشان دستور دادند به دکتر نمکی و چون آقای دکتر نمکی هم خیلی علاقمند بودند به این قضیه، ایشان دعوت کردند از دو وزارتخانه و از سازمان بهزیستی و وزارت بهداشت که شما بشینید و به یک نتیجه واحد برسید، که در نهایت پس از جلسات مختلف قرار شد که این سند به رشته نگارش که در آمد دو بخش اساسی داشته باشد، یعنی دو ستون اصلی برای انجام. یکی بخشهایی که مرتبط با بهداشت و سلامت هست که می تواند زیرمجموعه آن ستاد یا آن شورای سلامت و امنیت غذایی قرار بگیرد که در استانها به ریاست استاندار محترم و در کشور به ریاست معاون اول محترم رئیس جمهور تشکیل می شود و آن بخشهایی که ماهیت اجتماعی و مراقبتی و توانبخشی دارد با مدیریت سازمان بهزیستی و شورای ملی سالمندان که مستند هست به جزء پنچ بند الف ماده ۱۹۲ قانون برنامه سوم توسعه که هنوز هم ناقص هست، در آنجا هم مدیریت بشود که زیرمجموعه شورای عالی رفاه و تأمین اجتماعی قرار میگیرد، البته من این را خدمتتون عرض کنم که وقتی ما می آییم وارد استانها و شهرستانها میشویم، تمام این ها یکسری تشریفاتی هستند که ممکن است فقط دست و پا گیر باشد، یعنی قطعا ارتباط حسنه ای که ما در استان داریم، ما با معاونت بهداشت، ما با معاونت درمان، ما با دانشگاه علوم پزشکی، قطعاً به ما کمک می کند که سایر دستگاهها را هم پای کار بیاریم، درسته ما دو تا ستون اصلی برای اجرای سند ملی سالمندان هستیم ولی وقتی صحبت از نقش تغذیه می شود نمیشود ما نقش سازمان جهاد کشاورزی و سازمان دامپزشکی و نهادهایی که در این زمینه نقش تأمین و توزیع بهینه دارند دارند را نادیده بگیریم، نقش وزارت صنایع، معادن و بازرگانی را در جهت توزیع مناسب سبد کالای مورد نیاز و کلسیم مورد دریافت افراد را نادیده گرفت، وقتی که ما صحبت رفاه را می کنیم نمیشود نقش سازمان تأمین اجتماعی را ندادیه بگیریم، سازمانهای بازنشستگی را نادیده بگیریم کمیته امداد امام خمینی (ره) را نادیده بگیریم، بانکهایی که وامهای اشتغالزایی می دهند را نادیده بگیریم، وقتی بحث فرهنگی می کنیم نمیشود یک وزارتخانه ملزمی که در این مسئولیت دارد مثل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را نادیده بگیریم، سازمان تبلیغات اسلامی و سازمان اوقاف را نادیده بگیریم، وقتی بحث مشارکتها میشود و ورود خیرین مقوله سلامت و رفاه افراد سالمند ما نمی توانیم مجمع های خیرین و تشکل ها NGO ها و وزارت کشور را به عنوان نهاد اساسی نظارت گر و صادر کننده مجوز خیریه ها را نادیده بگیریم، پس این سند فعلا با دو بالی که دارد یعنی وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی و وزارت تعاون کار و رفاه اجتماعی، با نمایندگی و مجری گری سازمان بهزیستی هست اهدافی را دنبال می کند که در سند جدید من خیلی خلاصه با توجه به وقتی که من اختصاص داده شده و خیلی هم ذیق است و سعی می کنم برنامه ریز کنم که صحبت خودم را به موقع به اتمام برسانم و بطور خلاصه نکاتی که در این قضیه هست را من خدمتتان عرض می کنم:
اولین بحث این است که این سند ملی (چون من در جریان این کار بودم مواردی را عرض می کنم) برای این هست که سطح فرهنگی جامعه را ارتقاء بدهد، نه اینکه ما این بینش را نداریم، چون من در سابقه کاری بالای شاید بیست و پتج سال خودم به اینجا رسیدم که بین دانستن و اطلاع داشتن و باور و اعتقاد و ملکه ذهن شدن تفاوت وجود دارد، ما پزشک کم نداریم که سیگار بکشد، آیا کسی از پزشکان بیشتر می داند که دخانیات چه بلایی بر سر یک آدم می آورد؟ ما آدمهای فرهنگی کم نداریم که رفتارهای ضد اخلاقی و ضد فرهنگی و ضد اجتماعی داشته باشند، ایا کسی بیشتر از یک فعال فرهنگی می تواند در این زمینه ها اطلاعات داشته باشد؟ پس این نشان می دهد که دانستن یک چیز هست و فرهنگ و جا افتادنش یک چیز دیگری است. که وقتی فرهنگ بخواهد جا بیافتد در ابتدا بایستی مبانی آن فرهنگ را و زیرساختهایش را درست کرد و بعد الزاماتی را درست کرد، مثالی اساسی در این زمینه بستن کمربند ایمنی در زمان رانندگی هست، شما تا زمانی که این جریمه های سنگین انجام نشد ما خیلی ها کمربند ایمنی را نمی بستیم، علیرغم اینکه همه هم می دانستیم که فلانی ضربه مغزی شده است فلانی دچار آسیب جدی شده است همه هم در بیمارستانها و در اطرفیان و بستگان دیده بودیم، پس بنابراین ساخت فرهنگ یکی از پیچیدگی های جامعه امروز ماست که یکی از سنگ بناهایش می تواند وجود سندهای پشتیبان باشد که اصلا آن فرهنگ را شکل بدهد که ما به دنبال واقعا چه هستیم؟ وقتی بحث سالمندی می کنیم اصلا چرا باید بگیم سالمند؟ مگر سالمند چه تفاوتی با سایر گروهها دارد؟ اگر شما قرار است حقوق شهروندی را رعایت بکنید خب سالمند جزو شهروندان هست، این نشاندهنده این هست که یک ویژگی هایی و یک خصوصیاتی در گروه سنی سالمندی هست که همانطور که اطفال مینیاتور آدم بزرگها نیستند، سالمندان هم یک الگوی سن و سال بالا از آدم های میانسال و بزرگسال جامعه نیستند، یکسری زوایا پیچیدگی ها و مسائل خاص خودشان را دارند که احتمالاً در فرمایشات سایر سخنرانان این همایش خواهد آمد که اصلا چرا ما سن سالمندی را بعنوان یک سن خاص جدا کردیم؟ روند فیزیولوزیکش چی هست؟ ولی روند پاتولوژیکش چی هست؟ ما بدنیال این نیستیم که فقط طول عمر را زیاد بکنیم.
بحث توانمندسازی سالمندان: یعنی سالمند دارد زندگی می کند، اما این سالمند ممکن است سالمندی باشد که وقتی ما بهش فکر می کنیم به فکر پیری و ناتوانی بیافتیم، همه جا وقتی از سالمندان می خواهند یک تصویری یا لوگویی ارائه بدهند آن عصا و کلاه شاپو و معمولا اینها را نشان می دهند یا پیرزنی که خمیده است، بله در گروه سنی سالمندی آدمهایی با این مشخصات هم دیده می شوند، اولاً که همه سالمندان اینطوری نیستند و بعد اگر یک همچنین اتفاقی بیافتد علتش این است که ما جامعه ما برای افراد سالمند توانمندساز نیست، توانمندی هم آمپول نیست که به آدمها تزریق بکنند، ما بسترهای لازم یک زندگی سالم را برای سالمندان فراهم بکنیم که از کنار در خانواده بودن و در جامعه بودن لذت ببرند در کنارش آن اتفاق خوب هم خواهد افتاد، این زمینه اش چی هست؟ بیمه های مناسبه، زمینه ا غربالگری های لازم پزشکی هست، زمینه اش درمان مناسب سالمندان است، زمینه اش پر کردن اوقات فراغت مناسب هست و زمینه اش ایجاد اشتغال مولد در سالمندان است بدون اینکه ما زمینه اشتغال آدمهای جوان را بگیریم، یکی از عادتهای بدی که در ما مسئولین هست این است که معمولاً آدمها را در مقابل هم قرار می دهیم، اینکه ما سالمندان را می خواهیم بازنشسته بکنیم تا برای جوانها فرصت شغلی ایجاد بشود، اگر جوان فرصت شغلی ندارد تقصیر من هست، ما چرا باید جامعه را از وجود سالمند محرو م بکنیم؟ اصلا این برنامه ای الان پیش آمده تحت عنوان جوانگرایی یکی از مخالفینش خود من هستم، مگه ما جوان نبودیم؟ مگه ما کسب تجربه نکردیم؟ حالا که میخواد جامعه از وجود ما استفاده بکند بحث جوانگرایی پیش می آید؟ کدام جوان؟ اتفاقاً جوانهایی را هم مطرح می کنیم که اکثراً ژن خوبند، یعنی بچه های ما نیستند که مثلا بیان بهشون پست و مقام بدهند، این رو ما کاملاً بایستی باهاش مخالفت بکنیم، اتفاقاً در کشوری مثل ژاپن، در کشورهای اروپایی که واقعا زمینه های مناسب آموزش جوانها را دارند تمام مدیران کلانشون همه در سن سالمندی هستند، معنی نداره یک جوانی که کسب تجربه نکرده به صرف اینکه جوان هست و ما می خواهیم آمارمون رو بالا ببریم و آمار بدهیم مثلاً ما ده تا مدیرکل جوان گذاشتیم یا پنج تا فرماندار جوان گذاشتیم و … این اصلاً قابل قبول نیست، بعنوان یک کارشناس عرض می کنم، و زمینه ای ایجاد می کند که سالمندان ما را منزوی بکند، جوان اگر می خواهد اطلاعات پیدا کند باید یک زمینه ای برایش فراهم بکنیم که این امر بخوبی مخقق بشود. ارتقای سرمایه اجتماعی و حمایتهای اجتماعی: ببینید هر جامعه ای با شور و سرمایه اجتماعی خودش زنده است، بخشی از سرمایه اجتماعی سالمندان آن جامعه هستند، من اماری را در افریقا ملاحظه می کردم، حداقل بیست و شش میلیون کودک یتیمی که پدر و مادر خودشون رو در اثر ایدز از دست دادند توسط پدربزرگها و مادربزرگها دارند نگهداری میشوند، شما فکر کنید در یک کشور فقیر افریقایی اگر می خواستند به تعداد اینها مراکز نگهداری و پرورشگاه و شیرخوارگاه درست می کردند چه سرمایه ای عظیمی نیاز می بود، حتی خود ماهایی که اینجا نشسته ایم چقدراز فرزندانمون نه تحت نگهداری مستقیم ولی سرپرستی بزرگان خانواده ما هستند؟ قطعا این یک سرمایه است. و ما خودمون رو از این سرمایه محروم می کنیم، افرادی که کتابهاشون در بیرون هست و میبینیم همه افراد بالای شصت سال هستند و این کتابها را نوشتند و خیلی هاشون هم گیلانی هستند خب اگر ما این آدم رو یک زمینه ای برایش فراهم می کردیم که بشیند در یک فضای علمی شاگرد پرورش بدهد و تعلیم بدهد خوب است یا اینکه ما این را بفرستیم و تبعیدش کنیم بفرستیم سبزه میدان رشت بنشیند که وقتش را به بطالت بگذارند خب این خود سارمایه اجتماعی است، اینجا یک نکته دیگری که در سند خودش را نشان می دهد این است که کار برای سالمندان کار برای معلولین یک کار خیریه نیست یک کار اجتماعی سرمایه محور است که ما چون به توصیه کشورمان علاقمند هستیم باید برای گروه سالمندان برای گروههای معلولین برای گروههای ویژه اجتماعی شرایط ایجاد کنیم، اگر ما به سالمند نرسیم، اگر مراقبت و سلامتش را پایش نکنیم و هدفمند این رو حفظ نکنیم هر یک سالمند می تواند دو یا سه نفر را از بازار کار دور بکند، ساعات غیبت کارمندان را افزایش بدهد، یا اگر کارمند یا مدیر سر کارش هست تشویش فشار خون بالای پدر یا مادرش بهش اجازه ندهد که در سر کارش تمرکز لازم و کافی را داشته باشد، یعنی رسیدگی به سالمندان بجای اینکه یک کار خیریه و دلسوزانه باشد یک کار توسعه محور است، که بایستی حتماً در نظر گرفته بشود که سند هم بر این اساس تدوین شده است، توسعه زیرساختها: ما نمیتوانیم در مورد سالمندی صحبت بکنیم بدون اینکه زیرساختها را در نظر بگیریم، آیا واقعا اینقدر که ما همین هزینه سلامت ناچیز خودمون رو صرف کارهای تخصصی و فوق تخصصی واقعاً بی مورد می کنیم برای سلامت سالمندان و آن زیرساختهاش هزینه کردیم؟ خیابانها و معابر ما چقدر آمادگی ورود سالمندان را دارد؟ اینها را عرض کردم که برسم به اینکه عرض کنم در سند برای هر کدام این بخشها یکسری آیتم هایی برقرار شده و وجود دارد.
تهیه شده در مجله اینترنتی مددکاری اجتماعی ایران