چکیده: مراحلی از نگرانی از تجربه بیماری سرطان و تأثیر بر عملکرد کلی و سازگاری وی، در ابتدا با بیمار همراه می شود.
هدف: هدف از مطالعه حاضر، بررسی عوامل موثر جمعیت شناختی و بین فردی ارتباط بین دانستن تشخیص سرطان ومیزان تجربه افسردگی بود.
شیوه ها: تحقیق حاضر بصورت، مطالعه مقطعی عرضی در بین سال های ۲۰۰۶- ۲۰۱۴ می باشد.انتخاب نمونه براساس شیوه سهمیه متناسب صورت گرفته است. تحقیق با چهار موسسه انکولوژی رومانیایی مرتبط می باشد. شامل نمونه های ملی از بیماران سرطانی، با در نظر گرفتن جنس و قومیت، و اجازه بررسی ثبات نتایج با ارزیابی دیگران.
نتایج : نتایج نشان می دهد که دانستن تشخیص، سطح کمی از افسردگی را، در مقایسه با ندانستن نشان می دهد. نتایج در تمام ارزیابی های (۲۰۰۶-۲۰۱۴) مشابه می باشد. بعلاوه از بررسی عوامل جمعیت شناختی(سن- جنس- اقامت- و اموزش)، تنها سن دارای یک تاثیر مهم بر افسردگی است (افسردگی افزایش می یابد با سن)، درحالیکه اموزش تنها عاملی است که دارای یک تعدیل کننده بوده است. همچنین براساس تحلیل متغیر درون فردی- تنها، نگر شهای ناکارآمد، مقابله با احساسات و فقدان حمایت روانی خانواده(احساس تنهایی) مهمترین تاثیر را بر افسردگی دارد. (بطور مثال: سطح بالایی از نگرش های ناکارآمد- مقابله با احساسات و فقدان حمایت خانوادگی با سطح بالایی از افسردگی مرتبط هستند) در حالیکه هیچکدام دارای تأثیر تعدیل کننده بر رابطه بین آگاهی از تشخیص و افسردگی ندارند.
بحث و نتیجه گیری: نتایج در ارتباط با ارتقاء رابطه پزشک و بیمار، مدیریت ناراحتی مرتبط با سرطان و بطور ضمنی بر مراحل بیماری مهم می باشند.
متن کامل این مطلب را از اینجا دریافت نمایید.
گردآوری و ترجمه: سمیه شریفی ریزی؛ مددکار اجتماعی و جامعه شناس
انتشار یافته در مجموعه تخصصی مددکاری اجتماعی ایرانیان