تبیین سلامت اجتماعی در بُعد فردی از دیدگاه جامعه شناسی پست مدرن
(با تأکید بر آرای کییز و اندیشه های پست مدرن)
(جهت ارایه به استاد جناب دکتر محمد زاهدی اصل)
درس: سلامت اجتماعی
دانشجو: فاطمه جعفری
سال تحصیلی ۹۶-۹۵
۱-مقدمه
در این نوشتار تلاش کرده ایم سلامت اجتماعی در بعد فردی را در مقایسه با اصول بنیادین جامعه شناسی پست مدرن تحلیل کنیم مروری بر اندیشه های جامعه شناختی نشان می دهد که “تالکوت پارسونز”در پاردایم نظم اولین جامعه شناسی بود که سلامت و بیماری را بررسی کرد. او بر مسئولیت پذیری افراد در برابر بیماری/ درمان خود و بهبود یافتن تأکید داشت، چون بیماری باعث می شود که فرد نتواند کار کردهای عادی خود را در جامعه انجام دهد. لذا این رویکرد سمت گیری پزشکی بسیار شدید ی داشت و مستلزم درمان مداوم تحت نظر متخصصان بهداشتی بود لولین، ایگیو، مرکر۳۶۳:۱۳۹۰).
ما در این نوشتار تلاش کرده ایم در پاردایم تضاد و بر حسب مفهوم بینادین اصول اخلاقی به قیاس اندیشه های سلامت اجتماعی و آنچه در جامعه شناسی پست مردن به آن تأکید می شود بپردازیم.
۲-هدف
هدف تبیین سلامت اجتماعی در بُعد فردی با تأکید بر اندیشه های “کییز” با اندیشه های جامعه شناسی پست مدرن بر حسب مفهوم بنیادین نظام اخلاقی است.
۳-ادبیات نظری
۳-۱-سلامت اجتماعی از دیدگاه کییز
او در رابطه با سلامت اجتماعی یا به عبارتی در ست تر “بهزیستی اجتماعی” سخن رانده است. کییز (۲۰۰۰،۱۹۹۸) او پیوستاری از سلامت روان ارایه می دهد و معتقد است وقتی فرد از نظر بیماری های روانی درمان می شود، تازه به نقطه صفر و خلاء رسیده است، در این نقطه فرد بیمار نیست اما نمی توان گفت از سلامت بر خوردار است. از نظر وی فردی سالم است که از سطوح بالای سلامت هیجانی، روانی و اجتماعی برخوردار باشد. به زعم او افراد سالم؛ شاد و راضی زندگی می کنند، زندگی را هدفدار می بینند، بر زندگی خود تسلط دارند و همه ی جنبه های خودشان را می پذیرند، مرتب در حال رشد و تغییر هستند و خود را حاکم زندگی خویش می دانند نه قربانی آن؛ سطوح بالایی از رضایت اجتماعی را دارا هستند، احساس تعلق به اجتماع افرادشان دارند و احساس می کنند دیگران برای آنچه آنها انجام می دهند ارزش قایلند. آنها از نظر اجتماعی قابل قبول و خود نیز پذیرش بالایی از اجتماع و مردم دارند. این افراد فراتر از “خود شکوفایی “به “شکوفایی اجتماع” نیز ایمان دارند و همانطور که خود را دارای توانمندی بالقوه می دانند، در جامعه نیز بالقوه هایی برای رشد، توسعه و تغییر می بینند. کییز افرادی را که در سمت دیگر طیف سلامت روان هستند را کسانی می داند که هیچ مشکل روانی و ذهنی ندارند ولی از سلامت هیجانی، روانی و اجتماعی کمی بر خوردارند (زاهدی اصل ،پیله وری،۵:۱۳۹۳).
طبق این تعریف شاخص های سلامت اجتماعی عبارتند از:
مشارکت اجتماعی: باوری که طبق آن فرد خود را عنصری حیاتی از جامعه می داند.
انسجام اجتماعی: کیفیت روابط در گروه اجتماعی که فرد به آن تعلق دارد.
شکوفایی اجتماعی: اعتقاد به توانایی های اجتماعی بالقوه.
انطباق اجتماعی: درک اجتماع به صورت هوشمند (کییز،۱۲۲:۱۹۹) (بخارایی و دیگران ،۱۳۹۴)
همبستگی اجتماعی: تسلط بر محیط، احساس توانمندی برای مدیریت محیط، همبستگی اجتمایع درکی است که فرد نسبت به کیفیت سازمان دهی دنیای اطراف خود دارد، انسانی که می تواند در محیط تاثیر گذارد، انسانی که می تواند از محیط انتخاب کند، انسانی که می تواند با دیگران هم سو شود، با دیگران هم نوایی کند و با آنها به تفاهم رسد. (محمد زاهدی اصل ،۱۳۹۵)
۳-۲-جامعه شناسی پست مدرن
نوعی جامعه شناسی که به شدت تحت تأثیر عقاید پست مدرن است و یک رویکرد غیر عقلانی برای مطالعه ی جامعه اتخاذ می کند. (ریتزر ۳۵۰:۱۳۹۲) در نظریه پردازی پدیده پست مدرن حرکات اولیه را نظریه پردازان فرانسوی انجام دادند. جامعه شناسی پست مدرن معتقد است هیچ حقیقتی وجود ندارد و حقیقت بر ساخته گفتمان و بر ساخته ی ساختار جامعه است و در هر دوره ای یک بر ساخت مسلط است لذا سلامت اجتماعی در هر زمان متغیر است و در هر زمان و مکان قدرت مسلط بر آن دوره آن را تعریف می کند و لذا لزوما ممکن است آنچه گفتمان مسلط به عنوان سلامت اجتماعی تعریف می کند سلامت اجتماعی نباشد.
زیگموند باومن:
او شماری از اصول یک نظریه جامعه شناختی پُست مردن را ارایه می دهد:
- جامعه ی پست مدرن پیچیده و غیر قابل پیش بینی است ؛
جهان پست مدرن پیچیده است چون فاقد یک سازمان مرکزی برای هدف گذاری است و مشتمل بر عاملیتهای بزرگ و کوچک بسیار زیاد و عمدتا تک هدفی است (ریتزر ۳۵۰:۱۲۳۹۲).
۳-۳-پست مدرن
پست مدرن ابعاد متعدد دارد. نخست، مربوط است به نوعی زیبا شناسی و سبک هنری که رمز گان های زیبا شناختی و هنری مدرنیته را رد می کند. پست مدرنیسم هم چنین در بر گیرنده موضعی فلسفی و نظری است که بر آمده از مابعد ساختارگرایی است و مفروضات اندیشه مدرنیستی را رد می کند (اسمیت،۳۳۹:۱۳۹۱).
پست مدرن به جامعه ای اشاره دارد که از بسیاری جنبه ها با دوره مدرنیسم متفاوت است. در این دوره جامعه با روندی فزاینده تجزیه می شود و دیدگاهها و معانی بسیار متعددی در آن وجود دارد. اعتقاد بر این است که در پست مدرن، محل به عنوان مبنای جامعه، تنزل یافته است. مردم در محیطهای بی روح شهری زندگی می کنند و در نتیجه متغیر شدن فزاینده ی جمعیت، اعتماد کردن بسیار دشوار شده است و مردم به دنبال علایق شخصی خویش هستند. (لولین، ایگیو، مرکر ۶۳:۱۳۹۰)
پست مدرنیسم هر گونه تلاش را برای وضع یک توصیف و توضیح جامع و مانع از وضعیت بشری محکوم می سازد و جستجوی چنین “کلان – روایتی” از حقیقت تلاشی بیهوده است (فیتز پاتریک ۳۵۳:۱۳۸۱)
در دیدگاههای جدید جامعه شناسی انتقادی، بر شنیدن نظرها و عقاید گوناگون همه افراد جامعه از جمله زنان، گروههای اقلیت قومی، سالمندان، افراد دچار ناتوانی، کودکان و نوجوانان تأکید شده است (لولین، ایگیو ، مرکر ۶۳:۱۳۹۰) .
۴- مروری بر ادبیات نظری
بحث پست مدرنیته در نظریه ی اجتماعی با کارهای فیلسوفان نظری چون لیوتار، بودریار آغاز شد:
بودریار
او معتقد است پست مدرنیسم صرفا عنوانی راحت و آسان برای توصیف عصری از ” وانمودها ” و ” حقایق مجازی ” است که ، در آن تشخیص واقعیت از آنچه عرضه می شود دیگر امکان ندارد ، و ما با این وظیفه روبرو می شویم که در میان بقایا و ویرانه های پراکنده به دنبال واقعیت بگردیم(فیتز پاتریک ۳۵۳:۱۳۸۱).
لیوتار
جوامع نه صرفاً حول انواع تکنولوژی ها بلکه حول زبان ها و گفتار ها نیز سازمان می یابند. او به نقش گفتارها در زندگی اجتماعی توجه خاصی می کند. در جوامع غیر صنعتی اساطیر و قصه ها واجد کیفیت دینی بوده، به بازتولید نظم اجتماعی کمک می کنند. با عصر روشنگری مجموعه نوینی از گفتار ها همراه ظهور علم قد علم کرده اند. اینها بر اهمیت پیشرفت، خرد، دانش و تکنولوژی در به ارمغان آوردن آزادی از جهل، نیاز و سرکوب تأکید می کنند. این گونه روایات، معنایی از هدفمندی به زندگی می دادند. آنها به نظام اجتماعی مشروعیت می بخشیدند و چهار چوبی فراهم می کردند که درون آن، فعالیت انسان ارزیابی شود.
او معتقد است ما اینک به عصر جدید پسا مردن قدم نهاده ایم، علم، تکنولوژی، نظام های پیچیده اداری و رایانه ها چنان به مرحله ی پیشرفته ای رسیده اند که در آن “دانش” در طول چند دهه ی اخیر به نیروی اصلی تولید تبدیل شده است این تغییر کانون هم بعد کمی و کیفی داشته است گفتار های آرمان شهرانه ، رویایی و بشر دوستانه که زمانی الهام بخش حیات اجتماعی بودند، اقتدار و اعتبار شان را از دست داده اند.
لیوتار این رویداد را افول روایات اعظم می داند او می نویسد روایات اعظم، صرف نظر از اینکه که چه وجهی از وحدت بخشی را به کار گیرند. اعتبار خود را از دست داده اند (۱۹۸۴:۳۷) اکثر مردم دیگر باور ندارند علم، خرد، یا “حقیقت” پاسخ هایی برای مسایل اجتماعی بیاورد.
در نتیجه دانش (و جامعه) به حوزه های محلی و چند گانه تجزیه می شود و دیدگاههای اعظم بشر دوستانه کنار گذاشته می شوند (اسمیت،۳۴۶:۱۳۹۱).
بدون روایات اعظمی که زندگی اجتماعی را هدایت کند، هیچ گونه هدف اشتیاق انگیزی وجود نخواهد داشت و از همین رو عقل ابزاری حاکم می شود.
۵- بحث و نظر
در این نوشتار تلاش شده است بُعد فردی سلامت اجتماعی بر حسب اندیشه های پست مُدرنی با تأکید بر مفهوم بنیادین “اخلاق” نقد شود و در بخش دوم تلاش شده است اندیشه های پست مدرنی مورد نقد قرار گیرند.
تببین جامعه شناختی سلامت اجتماعی در سطح فردی در پاردایم نظم قرار می گیرد و هدف آن است که افراد با تعهد به انسجام، مشارکت، همبستگی، تعلق و… در حقیقت به حفظ “نظم ساختار” کمک کنند پس در اینجا “گفتمان غالب قدرت”، تعیین کننده شاخص های سلامت اجتماعی است و آنچه به عنوان معیارهای سلامت اجتماعی تعریف می شود ذاتی و حقیقت مطلق نیست و از این رو هست که سلامت اجتماعی در زمانها، مکانها و دوره های مختلف ماهیت نسبی دارد چون گفتمان های مسلط هر دوره به تعریف آن تلاش کرده اند.
در سطح فردی، سلامت اجتماعی بر حسب ارزیابی و شناخت فرد از چگونگی عملکردش در اجتماع و کیفیت روابطش با افراد دیگر، نزدیکان و گروههای اجتماعی که وی عضوی از آنها است سنجیده می شود زمانی که از سلامت جتماعی در بعد فردی سخن رانده می شود که نمود عینی آن روابط بین فردی سالم و موثر و کار ساز است این سوال مطرح می شود که ما در اینجا به یک نظام اخلاقی نزدیک می شویم نظام اخلاقی که در برگیرنده ی قواعدی است که در صورت لزوم و پایبندی افراد به آن جامعه از سلامت بر خوردار خواهد شد یعنی به “عامیلت” ارج می نهیم عاملیتی که بر ساختار تأثیر نمی گذارد بلکه تلاش می کند به حفظ نظمی که ساختار سخت به آن معتقد است پایبند باشد.
اما رسیدن به این شاخص های مطرح شده توسط “کییز” در معنای اولاتر به این بر می گردد ما چه تعریفی از انسان داریم آیا تمام این مفاهیم که به نوعی بر وجه نوع دوستی انسان حاکم است به ذات طبیعی انسانی بر می گردد و ما اساساً به این سوالات چه پاسخهایی می دهیم؟
آیا طبیعت آدمی ذاتی و یا اکتسابی است؟
آیا آدمیان جوهری ذره ای دارند یا موجودات اجتماعی هستند؟
آیا آدمیان کمال پذیرند؟
آیا طبیعت انسانی فرا گیر است؟
آیا آدمیان منفعت جو هستند یا نوع دوست و ایثار گر؟
آیا ما اساساً می توانیم از طبیعت انسانی سخن گوییم.
چالش ها و نقدها در اندیشه صاحب نظران سلامت اجتماعی چون”کییز” این است که چون مبناهای فلسفی که لاجرم و ضروری نظریات است راندارند در متن نقد به سهولت قابل رد شدن هستند. بی تردید پرداختن به این موضوعات از سوی این اندیشمندان سلامت اجتماعی نیازمند پاسخگویی به این سوالات بنیادین است که آنها انسان را چگونه تعریف می کنند؟ چه ذاتی بر انسان قایلند؟ آیا به یک ذات فرا گیر معتقدند؟ آیا بخش اعظم ذات در فرایندی اکتسابی صورت می گیرد؟ و نقش ساختار ها چگونه تعریف می شود؟ پایبندی افراد به مفاهیمی چون همبستگی، انسجام و… در چه متن اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و… بازنمود دارد؟ به نظر می رسد فقدان پشتوانه های نظری این مفاهیم را با چالش اساسی روبرو کرده است و تنها در حوزه نظر باقی مانده است.
از سویی زمانی که به اندیشه های پست مدرن مرور می شود ضابطه ی اخلاقی از دیدگاه پست مدرن پر از ابهام و تعارض است که به این موارد اشاره می شود:
-مردم نه خوبند و نه بد، بلکه از نظر اخلاقی چند سودا هستند و غیر ممکن است ضابطه ی اخلاقی از نظر منطقی ،منسجم را یافت که بتواند چنین سودایی اخلاقی را در بر گیرد؛
-چیزی به عنوان اخلاق جهانی وجود ندارد؛
-اخلاق ذاتاً پر از تناقضهایی است که نمی توان بر آنها چیره شد و پر از کشمکش هایی است که نمی توان آنها را حل کرد؛
– گرچه دیدگاه پُست مُدرن درباره اخلاق شکل قهری مدرن اخلاق را رد می کند، این عقیده که هر چیزی مجاز است را نمی پذیرد. از جمله عقیده های محوری در سوگیری پست مُدرن نسبت به اخلاق این بینش است که جهان بدون دولت – ملت از هم می پاشد خود خود مختار در نهایت رهایی خواهد یافت و اینکه خود اخلاقی در نهایت جلوی چند سودایی ذاتی و اجتناب ناپذیر خواهد ایستاد (ریتزر ۳۵۴:۱۲۳۹۲) در اندیشه پست مدرن به جای ضابطه های اخلاقی قهری و کژ ریخت مدنیته، امید به وجدان خود اخلاقی به ویژه به نیاز آن برای دیگری بودن است. این درگیری مسئولیت خود اخلاقی است. برای دیگری بودن خیر و شر تعریف نمی کند و آنچه بدست می آید در وجدان فردی بدست می آید و نه در ضابطه ی اخلاقی جمعی (ریتزر،۳۵۵:۱۳۹۱).
چالش جهان پُست مُدرن این است که چگونه در غیاب یک ضابطه اخلاقی و در حضور آرایه گیج کننده از اخلاقیات به ظاهر برابر به صورت اخلاقی زندگی کنیم و این خود اخلاقی که فرد درنهایت به آن نایل می شود چگونه و در چه فرایندی حاصل می شود؟ شیوه های دستیابی به آن چگونه است؟ اگر قرار است هر کسی به یک خود اخلاقی دست یابد که در برابر چند سودایی ذاتی قرار می گیرد که پس در نهایت ما به همان نظام اخلاقی جمعی می رسیم. بدون یک چنین ضابطه ای فراگیر، بعید است که زندگی در جهان پست مدرن راحت تر شود، گرچه حداقل این احتمال وجود دارد که زندگی با برچیده شدن ضابطه اخلاقی سرکوبگر و قهری مرتبط با مدرنیته اخلاقی تر شود.
منابع
- اسمیت، فیلیپ، در آمدی بر نظریه ی فرهنگی، حسن پویان، دفتر پژوهشهای فرهنگی، چاپ سوم، تهران،۱۳۹۱
- -بخارایی احمد، شربتیان محمد حسن، طوافی پویا، مطالعه ی جامعه شناختی رابطه ی نشاط با سلامت اجتماعی (شهرستان ملایر، جوانان ۱۸ تا ۳۰ سال)، فصلنامه برنامه ریزی رفاه و توسعه اجتماعی، شماره ۲۵، زمستان ۱۳۹۴
- -زاهدی اصل، محمد، جزوه مربوط به سلامت اجتماعی (دکتری مددکاری اجتماعی)، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی، سال ۱۳۹۵
- -زاهدی اصل، محمد، اعظم پیله وری، فرا تحلیلی بر مطالعات مربوط به سلامت اجتماعی، فصل نامه برنامه ریزی رفاه و توسعه ی اجتماعی، شماره ۱۹، سال ۱۳۹۳
- لولین، آن، لورین ایگیو، دیوید مرکر، جامعه شناسی برای مددکاران اجتماعی، فریده همتی، نشر سمت، چاپ اول ،تهران،۱۳۹۰