اشکهای زن تمامی ندارد، مثل ابر بهاری از چشمانش سرازیر می شود، از تلاش هایش می گوید، از جوانی که بابت بزرگ کردن فرزندانش سپری کرده است، این اشکها دل سنگ را آب میکند چه برسد به من مددکار اجتماعی، بوی سیگار، عرق های پیشانی زن و گریه هایش فضای اتاق را آنچنان سنگین کرده است که نفس کشیدن هم سخت می شود،
از یک طرف دیگر با دختر بچه ای حرف زده ام که میگوید خوابگاه اورژانس اجتماعی راحت هستم
دلم نمی خواهد به خانه مان برگردم، دلم نمیخواهد باز کابوس های شبانه، باز مصرف شیشه مادرم، رفت و آمد مردهای مختلف را به خانه مان ببینم، بغض میکند و وقتی اشک هایش سرازیر می شود، پرده از راز دردناکی برمی دارد، از اینکه اگر کمی دیرتر بیدار میشد الان قربانی یک تجاوز بود.
این فقط داستان تنها این زن و دخترش نیست و من تنها مددکاری نیستم که شاهد این اتفاقات تلخ هستم، اما لحظه ای با خود فکر میکنم.
اصرار برای حفظ خانواده تا چه حد؟
اصرار برای زندگی فرزندان تا چه حد؟
اصرار برای زندگی برخی از زنان و مردان در کنار هم تا چه حد؟
وجود خانواده و زندگی در کنار والدین جزء آرزو و خواسته های هر بچه ای است، محیط خانواده است که پرورش دهنده شخصیت و هویت یک کودک است، خانواده است که نشان دهنده سلامت یک جامعه است و کودک در خانه امنیت و ناامنی را یاد میگیرد.
گاهی اوقات زندگی برخی از مردان در کنار هم در شکل یک خانواده نه تنها فایده ای ندارد بلکه بر روحیه، هویت و آینده فرزندان تأثیر مخربی دارد، والدینی که درگیر طلاق های عاطفی شدید هستند، وجود دعوا و قهرهای طولانی در منزل، زندگی خوابگاهی والدین در کنار هم، اعتیاد والدین و …
گاهی اوقات بنیان خانواده آنچنان فرسوده و بیمار است که زندگی اعضای خانواده را به قهقرا می کشاند و اصرار اطرافیان برای حفظ این بنیان بیمار و حفظ ظاهری خانوداه آینده فرزندان را به مخاطره می اندازد و موجب پرورش نسل بیمار می شود.
دختری که امروز روبروی من نشسته است، یک فرد است از یک خانواده بیمار، پدری معتاد که خانواده را رها کرده است.
مادری معتاد و بیکار که آنچنان در منجلاب اعتیاد و فقر خود درگیر است که درکی از سلامت آینده فرزند خود ندارد و خانه ای که باید امن باشد، خود می تواند مکانی باشد پر از آسیب برای این دختر.
آنچه مهم است خانواده سالم است، خانواده ایمن نه اینکه در اعداد، ارقام و کمیت ها خانواده شاخص بالایی بدست آورد، خانواده ناسالم و خانواده بیمار نمی تواند مسئولیت پرورش و تربیت شایسته فرزندانش را بدرستی و کامل به پایان برساند، فرزندان در درون خانواده درگیر آسیبهای فراوانی می شوند و وقتی این کودکان وارد جامعه می شوند با تربیت بیمار وارد می شوند، روابط بیمار تشکیل می دهند، بیمار رفتار می کنند، بیمار حل مسئله می کنند و با وجود انسان های بیمار، جامعه هم مسیر رو به رشدی نخواهد داشت.
گاهی اوقات جداسازی به موقع زنان و مردان از هم و حتی گاهی اوقات مداخله بموقع اورژانس اجتماعی بهزیستی در جداسازی فرزندان از والدین و خانوداه های آسیب زا می تواند نقش بسزایی در تکامل و رشد صحیح افراد داشته باشد.
حفظ بینان سالم خانواده باید مقدم بر حفظ صِرف خانواده ها باشد.
جامعه ما نیازمند و تشنه آموزش و افزایش آگاهی است.
وجود خانواده و رشد فرزندان در خانواده ضروری است اما خانواده سالم نه خانواده بیمار، این موضوعی است که از نگاه بسیاری از فعالان اجتماعی مغفول مانده است که گاهی اوقات اصرار به حفظ یک خانواده آنچنان می تواند آسیب زا باشد که تبعات جداسازیِ اعضای خانواده می تواند کمتر باشد.
تلاش و هدف فعالان اجتماعی باید به سمت ایجاد و حفظ بنیان سالم خانواده باشد و آموزش های لازم در اختیار خانواده ها قرار بگیرید که پیش از اینکه خانواده رو به آشفتگی برود از خدمات مشاوره ای و اجتماعی برخوردار شوند
و اندیشه داشتن خانواده را به اندیشه خانواده سالم تبدیل کنیم.
مریم عباسی | مدیر کلینیک مددکاری اجتماعی پندار و عضو هیئت مدیره کانون کلینیکهای مددکاری اجتماعی استان تهران
پایگاه اطلاع رسانی مددکاران اجتماعی ایران