اقتصاددان کشور با ارسال نامهای خطاب به شهرداران کشور و رئیس شورای عالی استانها، خواستار به رسمیت شناختن شغل دستفروشی و ایجاد مکانهای مناسب برای عرضه محصولات تولیدیهای کوچک ایرانی شدهاند.
به گزارش وبسایت مددکاری اجتماعی ۲۰۱۵ به نقل از روزنامه فرهیختگان؛ اما واقعا چه اتفاقی افتاده است که اقتصاددانها هم وارد میدان دستفروشها شده و در مورد به رسمیت شناختن این شغل نامه نوشتهاند؟
تصور اینکه چرا فردی به سمت دستفروشی کشیده میشود کار سختی نیست. به هر حال افرادی که این شغل را برای خودشان انتخاب میکنند قطعا از روی تفریح و شکمسیری به سمت چنین شغل کمسود و پراسترسی نمیروند. این افراد موفق به اشتغال در مشاغل رسمی نشدهاند و سرمایهای هم برای اجاره یا خرید مغازه ندارند. آیا با برخورد قهری، مشکل اشتغال این افراد حل میشود؟
به نظر میرسد این برخورد ممکن است باعث به حاشیه رانده شدن و احیانا بزهکاری برخی دستفروشها شود که تبعات بدتری نسبت به دستفروشی دارد.
پدر، مادر و فرزندی که وارد دایره دستفروشها میشوند، از فقر و نبود کار دست به چنین کاری میزنند، آنها تنها سرمایهای را که دارند وارد بازار میکنند تا بتواند با سود اندکی که دارد چرخ زندگیشان را بچرخانند.
حتما همه ما حداقل یکبار سوار مترو شدهایم و زنان و دخترانی را که وسیلهای میفروشند، دیدهایم و شاید هم خیلیهایمان در دلمان گفته باشیم که اینجا هم آرامش نداریم و باید سروصدای خرید و فروش دستفروشها را بشنویم و شاید دیده باشیم مردی را که از شدت عصبانیت در کنار خیابان فریاد میزند همه سرمایهام را بردند.
اگر کمی نگاهمان را تغییر بدهیم، خواهیم فهمید آن دختر داخل مترو هم دوست دارد جای ما باشد و آن مرد عصبانی هم دوست دارد عصر به عصر با خیال راحت از سر کار به خانه برگردد.
اما نکته دیگری که در بحث دستفروشها وجود دارد و دیده نمیشود اینکه حتما نیازی وجود دارد که عرضه هم هست. این مساله نشان میدهد برخی از مردم هم دوست دارند از دستفروشها خرید کنند. پس چه بهتر که به جای جمعآوریشان ساماندهی شوند. معتقدم با جمعآوری و توقیف اموال، دامنه آسیب گسترده میشود.
این برخورد علاوهبر آسیب به کسب درآمد دستفروشها، باعث ایجاد خشمی فرو خورده در میان دستفروشها میشود که احتمالا ماموران جمعآوری متوجه آن نمیشوند؛ اما مسئولان مربوطه که در حوزه آسیبهای اجتماعی نیز مسئولیت دارند، باید این موضوع را مد نظر داشته باشند.
تا دیروز پدری با اندک سرمایهاش دستفروشی میکرد اما بعد از جمعآوری، سرمایهای ندارد و مجبور است برای خرج زندگی با فرزندانش سر چهارراهها شیشه پاک کند یا دست به هر کاری بزند تا بتواند پول نان شبش را درآورد. دستفروش راه دیگری ندارد و سرمایهای برای کار بهتر ندارند.