افغان، افغانی، افغانستانی و هر عنوان دیگری که برای مهاجرین و پناهندگانی که از جنگ و خونریزی به کشوری با تاریخ و تمدنی چندین هزار ساله پناه آورده اند، به کار برده شود، تفاوتی ندارد. جزء جدایی ناپذیر تمامی این عناوین و القاب، انسان است. همه انسان ها به هنگام تولد، فارغ از اینکه در کجای زمین به دنیا میآیند یا از چه تعلق قومی و مذهبی برخوردارند، دارای ویژگیهای یکسان نوع انسانی، در میان انواع موجودات زنده هستند و هیچ گونه تفاوت ماهوی با یکدیگر ندارند. انسان بودن در ذات خود مهتری و کهتری به همراه ندارد. آنچه مهتری و کهتری ایجاد می کند، انسانیت یا هویت انسانی است. مقوله هویت انسانی که در دوران رشد و تکوین انسان در جامعه شکل میگیرد، کاملا اجتماعی است و ربطی به خون و نژاد و رنگ پوست و … ندارد. در این یادداشت با نگاه از دریچه انساتیت، در پی سرودن مرثیه ای برای این افراد و جلب ترحم و دلسوزی افرادی که به آن ها به دیده منت و تحقیر می نگرند، نیستم، هر چند این افراد، اصلا نیازی هم به مرثیه، ترحم و دلسوزی ندارند. هدف این یادداشت، نگاه از دریچه انسانیت به یکی از اصلی ترین حقوق کودکان این افراد است. حق داشتن هویت. در طی چند سالی که در کنار این مهاجرین و پناهندگان کار و زندگی کرده ام با کودکان سردرگم و فاقد هویتی روبرو شده ام که برای احقاق اولیه ترین حقوق خود جنگیده اند. کودکانی که پس از ساعت ها کار، با اشتیاق تمام سر کلاس درس نشسته و پس از آن، انواع تحقیر و توهین هم سن و سالان ایرانی خود را برای استفاده از فضاهای ورزشی محلات پرآسیبی همچون دروازه غار و فرحزاد که اتفاقا پاتوق مصرف کنندگان، خریداران و فروشندگان مواد شده است، به جان می خریدند. کودکانی که متولد همین شهر و همین کشورند. کودکانی که وقتی با سوال من کیستم؟ روبرو می شوند هیچ جوابی ندارند و فقط در چشمانت خیره می شوند گویی با نگاهشان به تو می فهمانند که توی ایرانی، توی میزبان باید جواب این سوال را بدهی! تویی که با نوع برخورد و رفتارت، تعیین میکنی که من کیستم! یک انسان؟ یک مهاجر؟ یک پناهنده؟ یک نان خور اضافه؟ یا …
کودکانی که هویت، یکی از اولیه ترین و اصلی ترین حقوقی که باید داشته باشند را ندارند و به تبع آن کارت هویتی هم ندارند. کارت هویت، یک برگ کاغذ که حضور یک انسان را روی این کره خاکی تایید می کند. در دنیای ماشینی امروز که وجود شما بستگی به ثبت مشخصات شما در منابع مختلف دارد، بی هویتی بزرگترین درد کودکان پناهنده است. بی هویتی که به امثال نوجوان ۱۷ ساله ورامینی یا قاچاقچیان انسان در دروازه غار، فرحزاد یا هر جای دیگر، اجازه می دهد هر بلایی که می خواهند سر این کودکان بیاورند. چرا؟ چون وقتی هویت و کارت هویتی وجود ندارد، انگار نه انگار همچین انسانی روی این کره خاکی وجود داشته است و در پایان، والدین مهاجر و پناهنده ای می مانند که در میان هزاران دردشان، درد نبود یا آسیب دیدن فرزندشان گم است و گاه به دلیل ترس از اخراج و … اصلا پیگیر نشده یا پس از چندی پیگیری و روبه رو شدن با مشکلات متعدد، عطایش را بر لقایش می بخشند. تمامی این موارد در حالی است که پیماننامه جهانی حقوق کودک (مقبولترین سند حقوق بشر در تاریخ) که یک کنوانسیون بینالمللی است و کشور ایران نیز در سال ۱۳۷۳ آن را امضا کرده است به صراحت در مواد ۷ و ۸ به حق کودکان در زمینه داشتن هویت اشاره کرده است.
“ماده ۷:
- تولد کودک بلافاصله پس از به دنیا آمدن باید ثبت گردیده و از حقوقی مانند حق داشتن نام، کسب تابعیت و در صورت امکان، شناسایی والدین و قرار گرفتن تحت سرپرستی آنها برخوردار شود.
- کشورهای طرف کنوانسیون، باید این حقوق را مطابق با قوانین ملی و تعهدات خود طبق اسناد بینالمللی مربوطه در این زمینه، خصوصاً در مواردی که کودک در صورت عدم اجرای آنها آواره محسوب گردد، لازمالاجرا تلقی نمایند.
ماده ۸:
- کشورهای طرف کنوانسیون، باید حق کودک برای حفظ هویت خود، من جمله ملیت، نام و روابط خانوادگی را طبق قانون و بدون مداخله تضمین نمایند.
- در مواردی که کودک به طور غیرقانونی از تمام یا برخی از حقوق مربوط به هویت خود محروم شود، لازم است کشورهای عضو، حمایت و مساعدتهای لازم را برای استیفای سریع حقوق فوق به عمل آورند.”
لازم به ذکر است که براساس ماده اول این پیمان نامه، کودک به هر فرد زیر ۱۸ سال اطلاق می گردد و براساس ماده دوم کشورهای طرف کنوانسیون، موظفند حقوقی را که در این کنوانسیون در نظر گرفته شده، برای تمام کودکانی که در حوزه قضائی آنها زندگی میکنند، بدون هیچ گونه تبعیضی از جهت نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، مذهب، عقاید سیاسی، ملیت، جایگاه قومی و اجتماعی، مال، عدم توانایی، تولد یا سایر احوال شخصیه والدین یا قیم قانونی محترم شمرده و تضمین نمایند.
در کشور ما علیرغم گذشت بیست و دو سال از پذیرفتن این پیمان نامه، توجهی به برخی از مواد آن از جمله این دو ماده، نشده و همچنان مغفول مانده اند. در حال حاضر، برای ثبت تولد و صدور تابعیت و اوراق هویتی برای کودکان پناهنده مشکل قانونی وجود دارد. این در حالی است که بی هویتی و نداشتن اوراق هویتی مسائل و مشکلات فردی و خانوادگی متعددی را به وجود آورده و در آینده نیز به وجود خواهد آورد. علاوه بر این جامعه نیز از عواقب مخرب و آسیب زای این بی هویتی در امان نخواهد ماند. بنابراین توجه، فرهنگ سازی و تدوین مقررات و دستورالعمل هایی برای پیگیری و احقاق حقوق مغفول مانده این کودکان یکی از اصلی ترین وظایف دولت و ملت جمهوری اسلامی ایران است. لازم به ذکر است که بخشی از فرآیند هویت بخشی مربوط به ارگان های حکومتی و دولتی است که باید هر چه سریعتر در ارتباط با نحوه احقاق حق این کودکان و سایر کودکان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان افغان تدبیری بیندیشند و بخش دیگری از آن به ما مردم و فعالین مدنی باز می گردد که با قرار دادن خودمان در جایگاه این افراد و از دریچه چشم آن ها نگریستن به شرایط و زندگی آنان، سهم خود را در دادن هویت به این افراد ادا کنیم. سهمی که بدون شک بدون ایجاد تغییراتی در ذهنیت و برخوردمان نسبت به این افراد، قابل انجام نخواهد بود.
مرتضی دانایی فر | مددکار اجتماعی و فعال حقوق کودک