خشونت های خانوادگی؛ قربانی شدن زنان و دختران
(هفت نکته ی مهم در ارتباط با خشونت خانگی که در مشهد اتفاق افتاد)
در پی انتشار خبر آزار و شکنجه ی خانمی به نام اعظم به همراه دو دختر خردسالش به نام های هدیه و هانیه واکنش های متعددی در سطح کشور پدید آمده است و پرسش هایی درباره ی ماهیت شخص آزارگر و علل قساوت او به وجود آمده است. در واقع پرسش اساسی این است که چه چیزی باعث می شود تا انسان به آخرین مرحله ی بی رحمی برسد به گونه ای که جان عزیزترین افراد خانواده اش را قربانی نماید.
رویدادی که برای اعظم و دخترانش رخ داد مسلما اولین و آخرین اتفاقی نخواهد بود که برای زنان و دختران معصوم در کشورمان اتفاق می افتد. زیرا هر سال شاهد هزاران مورد همسرآزاری و کودک آزاری در سطح جامعه هستیم که بسیاری از آنها رسانه ای نشده و حتی ثبت نیز نمی شوند. لذا خشونت های خانگی به عنوان یک آسیب پنهان در اشکال و ابعاد مختلف همچنان افزایش خواهد یافت و شاهد قربانی شدن شمار زیادی از زنان و دختران خواهیم بود مگر آنکه قانون، استراتژی و برنامه ی مدونی به منظور شکسته شدن چرخه ی آزار و خشونت در بین زنان و دختران تدوین و اجرا شود و آنها بتوانند از حمایت های قانونی و اجتماعی بهره مند گردند. در حالیکه یکی از خلاهای موجود درکشور فقدان قوانین حمایت گر و نهادهای موثر حامی زنان و کودکان آسیب پذیر و در معرض خطر می باشد.
اتفاق ناگوار یاد شده همانند هر پدیده ی اجتماعی دیگری آن را باید در متن و بطن جامعه و شناخت وضعیت موجود تحلیل نمود. اولا رویداد یاد شده به خوبی حاکی از آن است که بخش قابل توجهی از جامعه یعنی زنان و کودکان فاقد منابع حمایتی و قانونی برای احقاق ابتدایی ترین حقوق خود هستند. بارها با موارد متعددی از همسرآزاری و کودک آزاری مواجه شده ایم. اما به دلیل حمایت های ضعیف، سیکل آزار و خشونت به صورت مکرر در ارتباط با زنان و کودکان تکرار گردید.
دوم ؛ اعظم و دخترانش قربانی اعتیاد در جامعه شده اند. حتی معتقدم که همسر او نیز قربانی بوده است. هر چند هدف من انگ زدایی از مجرم نیست و به باورم باید متناسب با جرمی که مرتکب شده است مجازات گردد اما باید این واقعیت را در نظر گرفت که روند موجود مصرف مواد در جامعه حاکی از گسترش آسیب های اجتماعی دارد. هر چند مصرف مواد نیز خود محصول پدیده های کلان تری نظیر فقر، حاشیه نشینی، تورم، گسست خانواده و ….. است. اصولا آسیب های اجتماعی همانند زنجیره ای متصل به همدیگر می باشند. اما روند موجود مصرف مواد در جامعه حاکی از آن است که طی دهه ی اخیر مصرف انواع مواد اعتیادآور در سطح جامعه گسترش یافته است و از مصرف مواد سنتی به مواد صنعتی تغییر جهت داده است. مصرف مواد در بین زنان و کودکان افزایش یافته و شیشه و هروئین به عنوان دو ماده ی اعتیادآور پر مصرف گسترش پیدا کرده است. از طرفی مراکز درمانی بسیار پرهزینه بوده و برای درمان موادی نظیر شیشه هنوز به صورت قطعی درمانی وجود ندارد.
افزایش روند مصرف مواد محرکی نظیر شیشه در بین بسیاری از افراد باعث شده است که شاهد تغییر رفتارهای اجتماعی باشیم. به صورتی که شاید بتواند بخشی از افزایش خشونت های اجتماعی و خانوادگی را حاصل گسترش مصرف شیشه در سطح جامعه دانست. بر اساس پژوهشی که بنده و همکارانم در سال ۱۳۹۳ انجام دادیم در حدود ۶۰ درصد موارد کودک آزاری به دلیل اعتیاد یک یا هردوی والدین به مواد اعتیادآور مخصوصا شیشه بوده است. مطالعه ی ما نشان داد کودکان و زنانی که توسط همسرانشان مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند دارای نشانه های پایدار آزار جسمی، روانی، جنسی، مسامحه و غفلت بوده اند. همچنین این گروه از کودکان و زنان در معرض انواع آزارهای جسمی، روانی و جنسی قرار گرفته بوده اند. بنابراین پیامدهای آزار و اذیت چند بعدی و پایدار بوده است.
سوم؛ روند تولید برنامه های آموزشی با موضوعاتی نظیر پیشگیری از مصرف مواد، آموزش مقابله با خشونت های خانگی و اجتماعی، مهارت های زندگی و اجتماعی و … در سطح جامعه و مدارس بسیار ضعیف می باشد. بر اساس گزارش های موجود در حدود ۳ درصد مردم در کشور تحت برنامه ی مهارت های زندگی و فرزندپروری قرار دارند و در حدود ۱۰ درصد از دانش آموزان آموزش مهارت های زندگی و پیشگیری از مصرف مواد را در مدارس یاد می گیرند. همچنین روند تولید برنامه های آموزشی صدا و سیما با موضوعات پیشگیری از مصرف مواد اعتیادآور از سال ۱۳۸۵ کاهش یافته است. لذا به نظر می رسد آگاهی عمومی در خصوص عوامل خطرآفرین و خشونت های اجتماعی در سطح پایینی قرار داشته و بسیاری از افراد آمادگی مقابله با خشونت های خانگی و اجتماعی را ندارند.
چهارم؛ همانگونه که عنوان شد نهادهای حمایتی و قانون در ارتباط با زنان و کودکانی که در معرض خشونت های خانگی قرار دارند و یا مورد آزار قرار گرفته اند ضعیف عمل نموده اند. لذا تکرار موارد همسرآزاری و کودک آزاری و تبدیل شدن آن به یک اپیدمی حاکی از ضعف عملکرد نهادهای مذکور می باشد
پنجم؛ پیگیری وضعیت افرادی که مورد آزار و خشونت قرار گرفته اند به ندرت صورت می پذیرد و لذا ممکن است اشخاص آزارگر مجدد اقدام به اذیت و آزار قربانیان نمایند. شاید یکی از دلایل سکوت قربانیان عدم برخورداری از حمایت های قاطع قانونی و اجتماعی باشد. بنابراین بسیاری از قربانیان به حال خود رها می شوند.
ششم؛ اتفاقاتی نظیر حادثه ی یاد شده در مشهد و هزاران رویدادی که در نتیجه ی آزار و اذیت زنان و کودکان اتفاق می افتد نشان می دهد که خانه دیگر مکانی امن برای حضور زنان و کودکان نیست. بسیاری از زنان و کودکان در معرض خشونت های کلامی، جنسی و مسامحه قرار دارند. اثبات چنین اتفاقاتی به دشواری صورت می گیرد و در بسیاری از موارد افراد آزارگر به راحتی از مجازات قوانین فرار می کنند. بنابراین نیازمند بازنگری اساسی در قوانین مربوط به خشونت های خانگی از جمله همسرآزاری و تدوین قوانین قاطعانه تر می باشیم.
نکته ی هفتم این است که بی تفاوتی نسبت به سرنوشت اعظم و دخترانش، ستایش و هزاران ستایش دیگر باعث خواهد شد که هر روز بر شمار زنان و دختران قربانی آزار و خشونت های خانگی و اجتماعی افزوده شود. ادامه ی چنین روندی به از بین رفتن شمار زیادی از زنان و دختران مظلوم در جامعه منجر خواهد شد. بی تفاوتی و عدم تدوین برنامه های پیشگیری و مداخله ای به منظور کاهش خشونت های خانوادگی به قربانی شدن بخش قابل توجهی از زننان و دختران در جامعه منجر خواهد شد. در واقع همه ی ما در بروز و تشدید چنین حوادثی مسئولیم.
تاکنون راهکارهای متعددی به منظور کاهش خشونت های خانگی ارایه شده است که مستلزم اقدامات متعدد در سطوح فرد، خانواده ،جامعه و توجه به سطوح پیشگیری اولیه در سطح جامعه به منظور آگاه سازی عموم نسبت به مخاطرات موجود و افزایش آگاهی عمومی نسبت به روش های پیشگیری از خشونت های خانگی، پیشگیری ثانویه به منظور مداخله و درمان به موقع افراد آزاردیده و حتی آزارگر و پیشگیری ثالثیه با هدف بازگشت سالم افراد آزار دیده به جامعه است. همچنین برنامه های آموزشی، مدرسه محور و محله محور می تواند نقش مهمی در پیشگیری و کاهش خشونت های خانگی داشته باشد.
سلمان قادری | مددکار اجتماعی و دانشجوی دکتری جامعه شناسی