اورژانس اجتماعی آنقدر ناشناخته است که در طول یک سال فقط ۶۵۰ هزار بار با آن تماس گرفته میشود (مقایسه کنید با آمار چند میلیونی تشکیل پرونده در محاکم در هر سال) و ماموریتهایش آنقدر ناشناس مانده که از این میزان تماس فقط ۱۵۰ هزار مورد مرتبط بوده است.
آسیبهای اجتماعی دارند از سر و کولمان بالا میروند، از محله و خیابان و کوچهمان میگذرند و میرسند به خانههایمان. اعتیاد، سرقت، طلاق، خودکشی، مهاجرت، انحرافات اخلاقی و جنسی، بیخانمانی، خانهگریزی، فقر و بیکاری همه و همه چسبیدهاند بیخ گلویمان، آنقدر که از منفذهای معمولا بسته آمارهای دولتی نیز بیرون زدهاند.
این آمارها را اگر تا به حال نشنیدهاید، حالا بشنوید: ۸۰ درصد معتادان پس از ترک دوباره معتاد میشوند، ۸۷ درصد مناطق حاشیهنشین مدیریت نشده و نسبت طلاق به ازدواج در برخی شهرها به ۶۰ از صد رسیده است؛ اینها را مرتضی میرباقری، معاون فرهنگی و اجتماعی وزارت کشور در اولین جلسه شورای اجتماعی کشور در سال جدید به زبان آورد.
این دیو اما قرار بود سپری در مقابلش ساخته شود؛ سپری به مثابه یک مرهم بر زخمهای اجتماع . واژه اورژانس اجتماعی را حتما تا به حال خیلیها شنیدهاند و حتما خیلیها نه؛ اورژانسی که قرار بود یال و کوپالی عظیم داشته باشد، چتر حمایتیاش سراسر ایران را بپوشاند، یار و مددکار بیقید و شرط آسیبدیدهها باشد.
اما وضعیت اورژانس اجتماعی از مدتها قبل اورژانسی است، آنقدر که هنوز دغدغه تامین نیروی انسانی دارد و هنوز باید پاسخ خدمات بعضا بیکیفیت خود یا تعلل در ورود به بحرانها را بدهد. این آمار را حتما به ذهن بسپارید که دیروز حبیبالله مسعودیفرید، معاون اجتماعی سازمان بهزیستی کشور رسانهای کرد، این را که هنوز۱۴۰ شهر بالای ۱۵۰ هزار نفر اورژانس اجتماعی ندارد و معنیاش این است که میلیونها نفر رسما از دسترسی به خدمات محروماند. این را نیز گوشهای یادداشت کنید که اورژانس اجتماعی به اذعان مسعودیفرید دستکم ۳۰۰۰ نیرو کم دارد و نیروهای فعلی نیز چون استخدام رسمی نیستند، به محض جذب نیرو در ارگانی دیگر از بهزیستی میروند.
فلسفه تولد اورژانس اجتماعی
اورژانس اجتماعی تولدش بیحکمت نبود. در دهه ۷۰ رشد آسیبهای اجتماعی از یکسو و رشد مراجعات به محاکم قضایی از سوی دیگر باعث شد به تشکیلاتی فکر شود که هم گره از کارمردم باز میکند و هم آنها را بینیاز از مراجعه به دستگاه قضایی؛ تشکیلاتی به نام اورژانس اجتماعی که میخواست حدفاصل خانه، کلانتری و سیستم قضایی باشد.
سال ۷۸ این اتفاق به همت سازمان بهزیستی رخ داد و این اورژانس در چهار بخش فعال شد، اول مراکز مداخله در بحران که با هدف شناسایی افراد در معرض آسیب و کاستن از شدت بحران در بحرانهای فردی، خانوادگی و اجتماعی ورود پیدا میکرد. دوم پایگاههای خدمات اجتماعی که در حاشیه شهرها و سکونتگاههای غیررسمی مستقر میشدند و خدمات موردی ارائه میکردند، سوم خط تلفن ۱۲۳ که به تماسهای استمداد جویانه در مورد همسرآزاری، کودکآزاری، معلول و سالمندآزاری، فرار دختران، کودکان خیابانی، خودکشی و خانوادههای در معرض طلاق ترتیب اثر میداد و چهارم تیمهای سیار که ونهای ویژهای به رنگ سفید و خطهای بنفش بودند که قصد داشتند در موارد بحرانی و حاد، خدمات بموقع و تخصصی ارائه کنند.
امروز اگر سایت اورژانس اجتماعی کشور را دراینترنت جستوجو کنید، فهرستی بلندبالا از پایگاههای خدمات اجتماعی در شهرهای مختلف خواهید یافت، همچنین گزارش عملکردی از تیمهای سیار و خط تلفن ۱۲۳، درحالی که آنچه به چشم میآید، عملکردی نهچندان قابل دفاع است، آن هم با کوچ نابهنگام ونهای سفید و بنفش از سطح شهر که بیش از هر چیز توی ذوق میزند.
سراغ حسن موسویچلک، رئیس فعلی انجمن مددکاری ایران و مدیرکل سابق دفتر آسیبهای اجتماعی بهزیستی و البته بانی راهاندازی اورژانس اجتماعی که رفتیم، او برای غیبت آزاردهنده ونهای اورژانس یک توضیح داشت، وی گفت: مسائل اجتماعی و بخصوص آسیبهای اجتماعی در سطح کلان کشور جدی گرفته نمیشود، برای همین اگر بهزیستی تقاضای صد خودرو کند، باید بسیار منتظر بماند، اما اگر نهادی دیگر هزار خودرو بطلبد، تقاضایش برآورده میشود.
تبعیض در توزیع امکانات و به خطا رفتن در اولویت بندی مشکلات، شاید این نقصانی باشد که باید درمان شود.
فقط ۱۵۰ هزار تماس مرتبط
اورژانس اجتماعی میان مردم زیاد شناخته شده نیست، با اینکه این اورژانس از سال ۷۸ کارش را آغاز کرده، اما آگاهترین مردم شاید فقط خط ۱۲۳ را بشناسند و به احتمال، ونهای سفید خط دار را اما بیشتر مردم این اندازه نیز خبر ندارند و همین میشود که در زمان وقوع بحران یا در روزهایی که بحرانی فردی و خانوادگی در حال شکل گرفتن است، دست به دامان هرجایی میشوند بجز اورژانس اجتماعی، در حالی که موسوی چلک معتقد است زمانی که مردم یاد گرفتند برای مشکلات خود به ۱۲۳ زنگ بزنند و نه ۱۱۰ ( پلیس ) یعنی اورژانس را شناختهاند.
البته شماره ۱۲۳ را عدهای بد شناختهاند و تماسهای بیربط نیز فراوان دارند، طوری که معاون اجتماعی بهزیستی گزارش میدهد تا پایان سال ۹۴، ۶۵۰ هزار بار با این شماره تماس گرفته شده در حالی که فقط ۱۵۰ هزار بار آن مرتبط بوده است.
این دو آمار اینچنین معنی را میدهد که اورژانس اجتماعی آنقدر ناشناخته است که در طول یک سال فقط ۶۵۰ هزار بار با آن تماس گرفته میشود (مقایسه کنید با آمار چند میلیونی تشکیل پرونده در محاکم در هر سال) و ماموریتهایش آنقدر ناشناس مانده که از این میزان تماس فقط ۱۵۰ هزار مورد مرتبط بوده است؛ این زنگ خطری است برای اورژانس اجتماعی کشور؛ اورژانسی که موسوی چلک میگوید باید از پستو خارج شود و در معرض دید مردم قرار گیرد.
یک اورژانس و چند مشکل
اینکه اورژانس اجتماعی کمبود نیروی شدید دارد، اینکه مردم آن را نمیشناسند یا اینکه گاه و بیگاه سرسری از کنار اتفاقات میگذرد، مشکلاتی جدی است که باید افزوده شود به مشکلاتی که دکتر موسوی چلک، بانی تشکیل آن و نیز دکتر فرید براتیسده، روانشناس به آنها اشاره میکنند.
براتیسده درگفتوگو با ما میگوید اورژانس اجتماعی آمده تا با ارائه خدمات و مداخلات بهنگام روانشناسی و مددکاری از تبدیل شدن مشکلات به معضلها و از تشکیل پروندههای بزرگ و پیچیده مجرمانه جلوگیری کند در حالی که نه نیروهای آن کافی نیست، نه در سراسر کشور خدمات میدهد و نه به اندازه کافی قدرت دارد.
او میگوید: مردم باید اورژانس اجتماعی را به عنوان ضابط قضایی به رسمیت بشناسند تا با جدیت و قدرت وارد پروندهها شود، همانطور که در کشورهای پیشرفته مثل انگلیس اینچنین است. از نگاه او، هویت نداشتن اورژانس مشکلی است بزرگ که وقتی با مشکل بهروز نبودن دانش نیروهای این اورژانس تلفیق میشود، یک چالش میسازد.
براتیسده یک خرده دیگر نیز به اورژانس اجتماعی میگیرد و آن، تمرکزش بر خدمات مددکارانه است در حالی که باید بر خدمات روانشناختی تمرکز کند آن هم از نوع روانشناسی بحران. طبق توضیح او، مددکار نگاه حمایت اجتماعی دارد و خدماتش در درازمدت جواب میدهد، در حالی که وقتی نام اورژانس برده میشود یعنی ارائه یک خدمت فوری و کمکرسانی سریع برای کاهش بحران.
البته موسویچلک این را قبول ندارد و میگوید در اورژانس اجتماعی باید گروهی مددکار، روانشناس، مشاور حقوقی، پرستار، پزشک، روانپزشک و کارشناس علوم تربیتی حضور داشته باشند چون آسیبهای اجتماعی چندوجهیاند و باید از ابعاد مختلف التیام یابند.
آسیبهای اجتماعی چندوجهیاند و موذیانه و آرام پیش میروند تا اینکه روزی چشم باز میکنیم و انواع آسیبها را اطراف خود میبینیم، مثل حالا که هم دامنه آسیبهای اجتماعی گسترده شده و هم جنسشان تغییر کرده است.
علی ربیعی، وزیر رفاه دیروز در شورای اجتماعی کشور میگفت آسیبهای اجتماعی ماهیتی نوین یافتهاند و مداخلات سنتی دیگر جوابگو نیست. پس نقطهای که باید کار را از آن شروع کرد همین است؛ باور وجود آسیبها، پرهیز از کتمان آنها و در اولویت قرار دادن درمان آنها، باری که با این اورژانس لنگان فعلی حتما به مشکل برمیخورد.
جای آزمون و خطا نیست
روزگذشته احمد میدری، معاون وزیرکار گفت میتوان به سربازان و نیروهای داوطلب بسیج و سپاه آموزشهای مددکاری داد و آنها را در اورژانسهای اجتماعی به کار گرفت.
البته اگر افراد منتخب از تحصیلکردههای رشتههای مرتبط باشند امید است که با گذراندن دورههای آموزشی تخصصی، مفید واقع شوند، اما با این حال بازهم شائبهای که موسویچلک بر این اتفاق احتمالی وارد میکند قابل تامل است. به گفته او لفظ سرباز با روح مداخلات اجتماعی همخوانی ندارد، حال آن که ورود به حوزه آسیبهای اجتماعی آدمهای کارکشته میخواهد و اورژانس اجتماعی جای تمرین و آزمون و خطا نیست.
مریم خباز
منبع: روزنامه جام جم