مددکاری اجتماعی کودک و خانواده: در کشورهای مختلف اروپایی کار مددکاری اجتماعی با کودکانِ تحت مراقبت، از مبحث محافظت از کودک به مبحث رفاه کودک تغییر پیدا کرده که نشان دهنده رابطه بین مددکاران و خانواده های مشارکت کننده است. این تغییر از رویکرد حمایت گرایانه به رفاه کودک در بین دیگر عناصر برخاسته از دو جنبش اجتماعی بوده است: جنبش کاربر خدمات و جنبش حقوق کودکان.
مددکاری اجتماعی کودک و خانواده
جنبش کاربر خدمات که در کشورهای مختلف غربی روی داد به سیستم محافظت از کودک انتقاد داشت. نکته اصلی انتقاد، یک جانبه گرایی سیستم محافظت از کودک برای افراد فقیر بود. آنها نشان دادند که سیستم، ساختارهای بیماری زا را به مشکلات فردی تعبیر می کند و به جای حمایت از خانواده های فقیر، کودکان را از خانواده هایشان گرفته و به اقامتگاه های خاص مراقبت می سپارد. اصولا جنبش حقوق کودکان به این نگرش سیستم که “کودک هنوز کفایت و شایستگی لازم را ندارد” نقد داشت.
دیدگاه جنبش حقوق کودکان در کنوانسیون سازمان ملل پیرامون حقوق کودک که در ۱۹۸۹ تصویب شده بود مورد تجلیل قرار گرفت. از آن زمان کنوانسیون حقوق کودک سازمان ملل به عنوان ابزاری برای افزایش حقوق کودکان و چالشی برای مددکاری ارتقا یافته است.
بودن در کنار والدین حق کودک است و این نظریه که والدین اولین و مهمترین مربیانی هستند که باید مورد حمایت واقع شوند به جای اینکه نهادها و سازمان ها جایگزین شوند در کنوانسیون تصویب شده و به چارچوب مرجع در زمینه رفاه کودک تبدیل گشت. این موضوع منجر به ایجاد سازمان های متنوع حمایت از خانواده و تمرکز بر مشارکت والدین و کودکان در مددکاری شد.
نظرات متفاوت پیرامون مشارکت
اغلب گفته می شود که رویکرد مشارکتی می تواند به موضوعات نابرابری قدرت و در نتیجه “تغییر تقریباً بی سابقه قدرت از مدیر و مددکار به مددجو و تغییر فرهنگ در سیستم مددکاری اجتماعی” بپردازد. نتیجه کار مشارکتی با والدین و کودکان، مددکاری اجتماعیِ با کیفیت تر حتی در شرایط کاملاً سخت خواهد بود. اما باید دانست که رویکرد مشارکتی مددکاری اجتماعی نیز بدون نقد نیست. گفته می شود که رویکرد مشارکتیِ مددکاری اغلب به عمل منجر نمی شود و با مقاومت برخی از مددکاران اجتماعی روبروست که در سهیم کردن قدرت با دیگران رغبتی ندارند!
برای مثال مارگولین اظهار می دارد که مبحث محافظت از کودک تغییر یافته اما در عمل اتفاقی نیفتاده است. تغییر از مبحث محافظت از کودک به مبحث رفاه کودک صرفاً تغییری لفظی است. اغلب رویکرد مشارکت گرایانه به عنوان بخشی از راهبردی ابزاری استفاده می شود که در آن مددکاران از مشارکت به عنوان ابزاری برای تحقق اهدافشان استفاده میکنند؛ اگر مددجو تصورکند که حرفی برای گفتن دارد در مقابل تغییراتی که مددکاران آن را لازم می دانند، کمتر مقاومت می کنند.
این ابزارسازی را میتوان با تمرکز بر مشارکت به عنوان فعالیت مددجو در روند مددکاری اجتماعی شروع کرد بدین ترتیب که مددجو توانمند شده و رهایی یابد. از این منظر، مددجو باید فرا گیرد که برای توانمند شدن چگونه مشارکت نماید. نیاز به مشارکت فعالِ مددجو در مددکاری اجتماعی مورد نقد است چرا که انتظار می رود که مددجو به عنوان شهروندی خود مختار عمل کند. مفهومی نظیر توانمندسازی به صورت “خود-توانمندسازی” تعریف میگردد که برای هر شهروندی تعهد و الزام است. کنترل زندگی فرد یا ابعاد خاص آن نه تنها مرتبط با شکل گیری یا اصلاح “خود” به عنوان شخص توانمند دیده می شود بلکه به طور فزاینده ای نوعی تعهد اخلاقی شهروندان جدید به شمار می آید. برای مثال تحقیقات نشان داده است که تصمیم گیری در برنامه عملی محافظت از کودک متاثر از میزان همکاری والدین با مددکاران است؛ اگر همکاری کنند خود را با مسئولیت تر نشان داده و شرایط کمتر مسئله دار خواهد بود. بنابراین مشارکت تبدیل به هنجار می شود؛ مهارتی که مددجو مجبوربه یادگیری آن است . فقدان مشارکت فعال مددجو مسئله ای است که از آن به رفتارمشکل دار مددجو تعبیر می شود.
منابع:
1. doi:10.1111/j.1365-2206.2008.00599.x
2. Rudi Roose*, Andre Mottart†, Nele Dejonckheere‡, Carol van Nijnatten** and Maria De Bie§
3. Adams, R. (2008) Empowerment, Participation and Social Work, 4th edn. Palgrave McMillan, Houndmills, Basingstoke, Hampshire & NewYork.