وقتی همه خواب اند! | نقدی بر پیامدهای اجتماعی-رسانه ایِ گزارش روزنامه شهروند درباره گورخواب های نصیرآباد
متأسفانه ماجرای موسوم به «گورخواب ها» یک بار دیگر نشان داد که چه طور جامعه ی ایرانی (مجموعه ی مردم و نهاد حاکمیت، در پیوندی نانوشته و تاریخی) آغشته به احساسات رقیق و هیجانات شدید و بی تکیه بر خردی که به محک تجربه سنجید شده، بدیهی ترین پدیده های اجتماعی را بدل به معضلات گنگ و پیچیده ی جمعی می کند تا جایی که نه تنها راه حلی برای آن نمی یابد بلکه در مسیر ارائه ی پاسخی که کاهنده ی عذاب وجدان جمع باشد، برای خودش سوال اشتباهی طرح می کند و نشانی اشتباهی هم می دهد!
به یقین گزارش «مریم روستایی» از گورخواب های نصیرآباد از بهترین و کیفی ترین گزارش های حوزه ی اجتماع در رسانه های نوشتاری ما، در سالهای اخیر است. این که او توانسته گروه هدف را هم سخت درگیر سوژه کند و هم وادار به عکس العملی در این وسعت، خود گواه درستیِ کار خبرنگارِ «شهروند» است. مهمتر از این اما نحوه ی ورودِ روستایی، به داستان و هم تشریح منطقی و صادقانه فاجعه ایست که در نصیرآباد می گذرد. روستایی، با تعهدی که بایسته ی این حرفه است، همه ی جوانب ماجرا را در این گزارش تلخ دیده است. وقایع را بی پیرایه و دروغ تصویر کرده و با حضور بی واسطه در متن واقعه، ابزار کافی را برای حضور ذهنی در میدان و هم ادراک صحیح عمق فاجعه در اختیار خواننده گذاشته است.
حالا اما مسأله این جاست که عموم مخاطبین این گزارش، تحت تأثیر جَو انگار، باز هم اصلاً توجهی حتی به آن چه در متن آمده نداشته اند. فرقی نمی کند، توده ی مردم، حاکمیت یا طبقه ی الیت (فعالین اجتماعی، کنشگران رسانه ای، هنرمندان و …) همه با هم، در حرکتی همگون و هماهنگ و البته باز، سطحی و غریزی! بی خیالِ منشاء فاجعه، تنها به تقاضای رسیدگی به وضعیت اسکان و هم تأمین سرپناه، از مسئولان، برای گورخواب ها بسنده کرده اند. و البته که فی الفور انگار نتیجه هم گرفته اند! آقایان تند آمده اند و سوژه ها را جمع و جور کرده اند و به گرمخانه ای برده اند و عکس یادگاری و گزارش صوتی و تصویری هم گرفته اند که یعنی همه چیز دیگر گُل و بلبل است و خلاص …
واقعیت این است که اگر کسی در حوزه آسیب های اجتماعی فقط اندکی تجربه اندوخته باشد می داند که مسأله ی حاد و اصلی ساکنین گورستان نصیرآباد هرچه هست «خانه» نیست! اکثریت ساکنین آن گورهای سرد و نمور و تاریک، اگر حالا خانه نداشته باشند، خانواده دارند. یا این که اگر بخواهند همین حالا می توانند داشته باشند! و البته که نمی خواهند. یعنی تا زمانی که وضعیت شان این باشد نمی توانند که بخواهند!
همان طور که مریم روستایی به درستی در گزارش خود آورد، عموم گورخواب های نصیرآباد «معتاد» اند. به گواه ارشادات و خطابه های کثیر منتشره در این روزها، قطعی می گویم اکثر کسانی که در مورد داستان گورخواب ها فتوا داده اند اصلن نه «اعتیاد» را می شناسند، نه آسیب های ویرانگرش را، و نه معتاد را و نه دردها و مصایب بی اندازه اش را.
این را برای دوستانی که گمان می کنند تنها با چند دست لباس و غذای گرم و سرپناه، می توانند قصه ی پرغصه ی آن ۵۰ گورخوابِ نصیرآبادی را سرهم بیاورند و به انتها برسانند عرض می کنم؛ صبوری کنند و وقت بگذارند و پِی داستان را بگیرند و به چشم ببینند که چه طور یک به یکِ این زنان و مردانِ فرسوده از بیماری اعتیاد، دیری نمی گذرد که صدقاتِ و مرحمت های مردمی و دولتی را رها می کنند و از نو به گورهای شان باز می گردند. که تا حالشان همینی باشد که هست، بیشتر از غذا و خانه، غمِ خماری و نشئگی دارند و این که چه طور و کجا، راحت تر، سفید و سیاه شان را جور کنند و از بالا و پایین بزنند و سرمای زمستان و گرمای تابستان را نفهمند …
دردناک است که هیچ کس در این ماجرا (از حاکمیت و مردم) از موادمخدری که برای خیل مرده های متحرک این خاک، و هم نصیرآباد، همه ی ایران را گورآباد ساخته چیزی نمی نویسد. کسی دوست ندارد از آن کارِ سخت حرف بزند؛ از کشتن هیولای هزارسری که در استخدامِ دار و دسته ی از ما بهترانِ هزار فامیل، خانه ها را غارت می کند و آبادی ها را ویران و گورستان ها را آباد…
این دیگر تجربه ی هر روز ماست؛
تماشای مردمانی مسخ شده! مردهایی که زن، زن هایی که فرزند، و زن و مردی که سقف و تن می فروشند برای مواد. گورخواب هایی که حتی گورشان را حراج می کنند توی سرمای سگ کش زمستان…
خوش خیالی ست خوب شدن حالِ آن ۵۰ «گورخواب» و میلیونها نفر مثل شان، اگر داستان ما و حاکمیتی که دارد حکم می کند همین خواب آلودگی زمستانی باشد که هست. اگر کار، دستِ بی عملان بلنگو به دست باشد و همچنان پای تجربه و خِرد به میان نیاید…
امین حق ره | مددکار اجتماعی
پایگاه اطلاع رسانی مددکاران اجتماعی ایران