حال که آغاز فصل تحصیلی است و صحبت از آموزش و پرورش است و همه در تکاپوی فراهم کردن لوازم مدرسه مورد نیاز فرزندانشان هستند، گروهی از کودکان هستند که در این چرخه دیده نمی شوند یا کمتر به آنها توجه می شود، کودکان بازمانده از تحصیل، کودکانی که به هر دلیلی از چرخه ی آموزش و تحصیل در مدرسه بازمانده اند و نتوانسته اند وارد مدارس شوند. دختران و پسرانی که در مقطع دبیرستان، راهنمایی و حتی ابتدایی به جای اینکه پشت نیمکت های مدرسه باشند هر جایی هستند غیر از آنجایی که باید باشند.
وظیفه و نیاز هر کودک این است که از امکانات و فرصت آموزشی برخوردار باشد و با کسب سواد برای زندگی آینده ی خود برنامه ریزی کند.
گاهی اوقات فقر اقتصادی، فوت سرپرست، طلاق والدین، متواری بودن سرپرست، اختلالات یادگیری، اختلاف دانش آموز با مسوولان مدارس، بیماری و بویژه سهل انگاری خانواده ها و فقر فرهنگی دانش آموزان، پسران را به نقطه ای سوق می دهد که وارد بازار کار شوند، آن هم بی مهارت و دختران را به ازدواج های زود هنگام سوق می دهد.
بازماندگی کودکان از تحصیل یک موضوع فردی و خانوادگی تلقی می شود، جامعه در خصوص این کودکان احساس مسئولیت ندارد تا بتواند با شناسایی دلایل زمینه های بازگشت این کودکان را فراهم آورد، در حالیکه کودک بازمانده از تحصیل یک موضوع کاملاً اجتماعی و مرتبط با توسعه و پیشرفت آینده ی کشور است، چرا که در تمامی دنیا نیروی انسانی سالم، آگاه، مطلع و ماهر هستند که سبب پیشرفت و ارتقا هستند نه فقط ابزارهای انسان ساخت.
شهر و منطقه ای که دارای کودک بازمانده از تحصیل است و نسبت به این موضوع چشم پوشی می کند و برنامه ای برای این کودکان تعریف نکرده است در واقع فرصت مشروع دسترسی به امکانات و برآورده شدن نیازها را از این کودکان می گیرد و زمانی که کودکی آگاهی و فرصت لازم و البته مشروع برای برآورده کردن نیازهای خود نداشته باشد رو به فرصتهای نامشروع می آورد و این همان چیزی است که سلامت اجتماعی را مختل می کند.
در بازماندگی کودکان از تحصیل، در کنار فقر اقتصادی، فقر فرهنگی، سهل انگاری فردی، خانواده و اجتماعی دیده می شود که باعث می شود هر ساله بر تعداد این کودکان افزوده شود و در سیستم آموزشی این کودکان مغفول بمانند. این در حالیست که گاهی اوقات پیگیری، حمایت از این کودکان و فراهم کردن زمینه های بازگشت به آموزشِ این کودکان می تواند آینده ی یک فرد، خانواده و حتی جامعه را تغییر دهد.
در بحث کودکان بازمانده از تحصیل انگشت اشاره فقط به سمت مسایل اقتصادی و فقر اقتصادی نباشد، گاهی اوقات فقر فرهنگی و آگاهی پایین خانواده ها از قوانین آموزشی، باورهای فرهنگی، عدم اطلاع از ابعاد هوش و استعداد فرزندان، عدم وجود حس مسولیت اجتماعی در سطح جامعه… باعث می شود بدون هیچ مقاومت و مطالبه گری کودکی از رفتن به مدرسه باز بماند.
لازم است برای توسعه آینده ی کشور، برای افرایش سلامت اجتماعی برای کاهش هزینه های عمومی در سطح جامعه، تک تک افراد نسبت به این مسئله حساس باشند، برای بازگشت این کودکان تلاش کنند کمپین تشکیل شود، ارگانهای مسئول پاسخگو باشند و نسبت به این موضوع در سطح جامعه آگاهسازی صورت گیرد، شاید امروز کودکی به مدرسه نرود و برای ما هم چندان مهم نباشد اما وقتی به این توجه شود که همین کودک امروز یکی از آینده سازان این کشور است، موضوع کمی فرق خواهد کرد.
مریم عباسی | مدیر کلینیک مددکاری اجتماعی پندار
عضو هیئت مدیره کانون کلینیکهای مددکاری اجتماعی استان تهران
پایگاه اطلاع رسانی مددکاران اجتماعی ایران