ناکارآمدی آموزش و پرورش به مثابه توسعه نیافتگی نیروی انسانی
آموزش و پرورش یکی از مهمترین نهادهای اجتماعی در هر کشوری است که کلید توسعه پایدار است. اجرای «سند تحول بنیادین» زمانی محقق میشود که آموزش و پرورش اولویت اصلی دولت باشد و این امر از طریق سرمایه گذاری در آموزش و پرورش که منجر به توانمندسازی و توسعه نیروی انسانی میشود، محقق میگردد. آموزش و پرورش یک نهاد «تربیت بنیان» است و چنانچه زیرساختهای ایجاد مدارس و معلمان «تربیت محور» فراهم نگردد، نیروی انسانی و مهمترین سرمایه های این مملکت که همانا کودکان هستند، مسیر توانمندسازی و توسعه را طی نخواهند کرد. علیرغم اهمیت آموزش و پرورش، متأسفانه این نهاد در ایران همواره مورد بی توجهی مسئولان بوده و از کمترین میزان سرمایه گذاری برخوردار بوده است. نهاد آموزش و پرورش در ایران با چالشهای عدیده ای روبه روست. نوشتار حاضر به مهمترین این چالشها و سپس ارائه راهکار میپردازد.
- خلأ رویکرد مشارکتی در آموزش: سالانه میلیونها دانش آموز سرشار از هوش و استعداد و خلاقیت، وارد چرخه آموزشی میشوند اما شیوه نادرست آموزش مبنی بر انباشت ذهن کودکان با محفوظاتی که در عصر حاضر از کمترین کاربرد برخوردارند، رشد خلاقیت، بارش فکری، کشف و نوآوری را از کودکان میگیرد و آنان را تنها به گیرندگان اطلاعات بدل میسازد. بهترین شیوه آموزشی، شیوهای است که بر اساس مشارکت متقابل معلم و دانش آموز صورت گیرد و اغلب معلم نقش راهنما را ایفا نماید، نه اینکه منبع صرف انتقال معلومات به یادگیرنده باشد. آموزش بدون مشارکت یادگیرنده با تفکر، آگاهی و خلاقیت بیگانه است و این گونه است که یادگیرنده همواره احساس «بیگانگی» نسبت به کتب درسی و فضای درسی مینماید و محیط مدرسه و فضای کلاس را ملال آور و خسته کننده میپندارد.
- فقدان شاخصهای کیفی آموزش: کمیت گرایی فزاینده در نحوه تدریس، ارزشمندی ملاکهایی همچون نمره، مدرک و سایر شاخصهای کمی، اثربخشی فرآیند آموزش را در معرض چالش قرار میدهد، به طوری که یادگیرنده با مفهومی همچون «تجربه» کاملاً بیگانه و نامأنوس بوده و بالعکس آنچه در این فرآیند ملموس و قابل درک است؛ مفاهیمی همچون رقابت و پیشی گرفتن از سایر همسالان است؛ خمیر مایه نظام آموزشی در ایران به جای آموزش همکاری و مشارکت، حضور در ماراتنی است که پیامدهای ناگواری به همراه دارد. کمیتگرایی منجر به ایجاد حس مقایسه در کودکان نسبت به همسالان خود شده و از دل این مقایسه همانا رقابت، حسادت، احساس شکست، خود کم پنداری و فقدان اعتماد بنفس رشد مییابد و کودکان را از مسیر خلاقیت و تفکر انتقادی دور میسازد. نبود امکانات آموزشی نوین، مدارس مخروبه و کلنگی به ویژه در مناطق دور افتاده و محروم، کلاسهای پرجمعیت ۳۰- ۴۰ نفره، عدم ارتباط متقابل یاد دهنده و یاد گیرنده، به روز نبودن معلمان و عدم اطلاع از جدیدترین شیوه های آموزشی همگی از مشکلاتی است که در بسیاری از مدارس مشاهده میگردد و آموزش را از اهداف اصلی آن که همانا توسعه انسانی است، دور میسازد.
- ناتوانی در حفظ سرمایه انسانی: پدیده ترک تحصیل دانش آموزان هر ساله در آموزش و پررش اتفاق میافتد به طوری که سالانه شاهد خروج بسیاری از کودکان از چرخه آموزش هستیم. خروج کودکان از چرخه فوق، به معنای ورود به دنیای بزرگسالی و پذیرش مسئولیتهای اجتماعی (ازدواج زود هنگام دختران، پذیرش نقس همسری و مادری، اشتغال پسران، کسب درآمد و …) است. فقر، اندیشه های کلیشه ای به ویژه در مورد تحصیل دختران، نبود مدرسه در بسیاری از روستاهای دور افتاده، عدم جذابیت تحصیل برای دانش آموزان و بسیاری موارد دیگر زمینه خروج دانش آموزان را از چرخه آموزشی فراهم میکند. عدم موفقیت در به اتمام رساندن تحصیلات در نظام آموزش و پرورش، حرکت چرخه ای توسعه را با کندی و دشواری همراه خواهد ساخت. نظام آموزش و پرورش در ایران چنان ناکارآمد است که فاقد توانایی کامل در «نگهداشت»، «پرورش» و «تعلیم» سرمایه های ناب این مملکت است.
- آموزش و پرورش بازتولید نظام طبقاتی و نابرابر: رشد قارچ گونه مدارس غیر انتفاعی و هیأت امنایی بازتولید نظامی نابرابر و تبعیض گرایانه در جامعه است. با توجه به اینکه سطح امکانات و آموزش در مدارس دولتی بسیار پایین است؛ ارجحیت قشر متوسط و مرفه جامعه قرار دادن کودکان در بهترین مدارس با بهترین شیوه های آموزشی است. عرضه آموزش به مثابه «کالا» در اختیار اقشار فرادست قرار گرفته و قشر فرودست از دستیابی به آن محروم مانده است. هر چند که در کارآمدی شیوه های آموزشی در مدارس غیر انتفاعی و هیأت امنایی جای بسی تردید است؛ چرا که شیوه های آموزشی در این مدارس صرفاً بر اساس ملاکهای کمی همچون ساعات درس اضافی، تکالیف مکرر و خسته کننده، تمرین و فعالیت بیشتر درسی بدون شکوفایی استعداد و خلاقیت است که هر کودکی را از آموزش دلزده میسازد. علی رغم غیر انتفاعی بودن مدارس فوق، منطق حاکم در اداره این مدارس «منفعتگرایی» مدیران و مسئولان است و هرگز نمیتوان با قاطعیت اظهار نظر کرد که آموزش در مدارس فوق بر اساس ملاکها و شاخصهای کیفی آموزش اداره میگردند. آموزش که شاکله آن باید بر اساس برابری و عدم تبعیض باشد، از همان سالهای نخست زندگی اجتماعی، کودکان را از هم تفکیک کرده و در طبقات مختلف جای میدهد و این گونه است که نابرابری در سراسر نظام آموزشی چه در سطح مدارس و چه در سطوح آموزش عالی بازتولید میشود.
- فقدان رویکرد سیستمی: بدون تردید گذرگاه توسعه انسانی، نظام آموزشی حاکم بر هر جامعه ای است و کارآمدی آن در عملکرد آن مشهود است. متأسفانه آنچه در نظام آموزشی ایران مشهود است نه تنها شکوفاسازی استعداد کودکان نیست بلکه تخریبگری استعدادهاست. شیوع پدیده خودزنی و اقدام به خودکشی، گرایش به مواد مخدر، روابط پرخطر، رفتارهای پرخطر، ناآگاهی خانواده های در معرض آسیب تأیید کننده این نکته است که آموزش و پرورش در برخورد با آسیبها صرفاً رویکرد تک بعدی داشته است و با نظامهای دیگر همچون خانواده، اقتصاد و فرهنگ در تعامل نبوده است؛ چرا که آسیبهای اجتماعی دارای ماهیت چند بعدی هستند و در صورت عدم توجه به ابعاد مختلف آن، نه تنها آسیب کاهش و کنترل نخواهد نیافت بلکه گسترش مییابد و بخش وسیعتری از جامعه را دربر خواهد گرفت. نظام آموزش و پرورش هنوز به این حد از کفایت و توانمندی نرسیده است که نیروی مددکار اجتماعی را به عنوان «عامل تغییر» وارد ساختار آموزشی نماید. چنانچه می دانیم طی سالهای اخیر نیروی مشاور وارد سیستم آموزشی شده است اما ورود این نیرو نیز با چالشهای بسیاری مواجه بوده است از جمله حجم بالای پرونده ها و کافی نبودن تعداد مشاوران در هر مدرسه حضور مشاوران را در حد یک نیروی کم کاربرد و در سطح ارائه خدمات فردی تقلیل داده است؛ از این رو کاربست رویکرد سیستمی و استفاده از تیم کارآمد و مشارکت محور با محوریت تخصصهای گوناگون برای حل مسائل دانش آموزان در نظام آموزش و پرورش بیش از پیش لازم و ضروری مینماید.
- فقدان توجه به نیازها و مطالبات کارکنان: علاوه بر دانش آموزان، کارکنان آموزش و پرورش نیز با مسائل مختلفی از جمله نیازها و مشکلات اقتصادی، مسائل خانوادگی، اختلالات روانی، مسائل بین فردی و سازمانی مواجه هستند. طی سالهای اخیر و با افزایش تورم اقتصادی، در افزایش حقوق کارکنان آموزش و پرورش تغییر چندانی مشاهده نشده است. وجود مشکلات اقتصادی بسیاری از معلمان را درگیر شغل دوم و گاهاً سوم ساخته است؛ چرا که با حقوق ناچیز معلمی قادر به تأمین هزینه های زندگی نیستند. آموزش و پرورش در برابر مشکلات متعددی که معلمان گریبانگیر آن هستند، عملکرد مطلوبی از خود نشان نداده است و در برابر کارکنانی که به طریقی سعی در بیان مطالبات خود دارند محرومیت ایجاد مینماید و با اقداماتی همچون بازخرید و یا بازنشستگی پیش از موعد آنان را از سیستم آموزشی طرد مینماید.
انتظار میرود آموزش و پرورش در جایگاه یک نهاد مؤثر و به عنوان متولی «پرورش» و سپس «آموزش» سرمایه های انسانی به صورت سیستمی و چند بُعدی عمل کرده و با بکارگیری نیروهای متخصص تشکیل یافته از حرفه های مختلف از آسیب زایی این نظام بیش از پیش جلوگیری نماید. در پایان راهکارهای زیر پیشنهاد میگردد:
- استفاده از مدیریت کیفیت جامع (تأکید بر درون داد، فرآیند، برون داد، نظارت و ارزشیابی)؛
- باز تألیف کتب درسی بر حسب شیوه های نوین آموزشی؛
- کاهش نابرابری و تبعیض میان مدارس شهری- روستایی، دولتی- غیر انتفاعی؛
- بکارگیری تیم متخصص متشکل از مددکاران اجتماعی، روانشناسان، مشاوران، روانپزشکان و پزشکان؛
- تقویت ارتباط و تعامل مدرسه با دانش آموز- خانواده؛
- کاربست رویکرد سیستمی به معنای تعامل نظام آموزش و پرورش با سایر نظامهای اقتصاد، سیاست، خانواده و اجتماع؛
- تقویت زیرساختهای آموزشی به ویژه در مدارس دور افتاده و محروم؛
- تأکید بر «خلاقیت پروری» به جای «حافظه پروری»؛
- تقویت مهارتهای دانش آموزان برای ورود به عرصه های اجتماعی؛
- تأمین نیازها و مطالبات فرهنگیان؛
- ایجاد زمینه و فرصت جهت ارتقای علمی فرهنگیان.
کبری واعظی، کارشناس ارشد مددکاری اجتماعی؛ اردیبهشت ۱۳۹۶
مجله اینترنتی مددکاری اجتماعی ایران