میزگردی با محوریت «بررسی ماهیت جرایم خشن کودکان و نوجوانان» با «محوریت پرونده قتل ستایش»
هرچند جامعهشناسان، روانشناسان و کارشناسان حقوقی و قضایی، دیدگاههای خاص خود را درباره زمینههای وقوع این قبیل جرایم دارند اما نقطه اشتراک همه آنها بر «اتفاقی بودن جرایم خشن در کودکان و نوجوانان» و بیشترشان بر «عدم درک ماهیت جرم از سوی این بزهکاران» است.
به گزارش وبسایت تخصصی مددکاری اجتماعی ۲۰۱۵ به نقل از روزنامه اعتماد، صورتش به زردی کشیده و ریش بیجان نوجوانی آن را پوشانده بود. با لبان خشک، گاهی زیر لب چیزی میگفت که شنیده نمیشد و تنها کمی گوش سرباز همراهش را میجنباند: «چی گفتی؟» یک دستش با دستبند در اسارت سرباز همراه بود و با دست دیگر، هر از گاهی با جیب شلوارش ور میرفت. با چشمانی گرد و هراسان به هرکه از کنارش عبور میکرد خیره میشد.
میترسید همه او را بشناسند و یادشان بیاید همان پسر ۱۷ سالهای است که ستایش، دختر ششساله افغان را مورد تعرض قرار داد، کشت و جسدش را با اسید تخریب کرد. او را از کانون اصلاح و تربیت تهران به دادگاه کیفری آورده بودند تا در پیشگاه پدر و مادر ستایش بایستد و از آنچه کرده بگوید. نگاهش را مدام، به هر سو میچرخاند و چشمان آنهایی که او را شناخته بودند، دنبال میکرد. ناگهان، لحظهای بسیار کوتاه، به چشمان مرد و زنی آرام که در دو قدمیاش، روی یکی از صندلیهای راهروی دادگاه نشسته بودند میخکوب شد؛ زندگیاش در دست آنهاست.
زن، چادری سیاه به سر داشت و با چهرهای مغموم، خود را پشت همسرش پنهان کرده بود. چند باری کوتاه، سرش را به دیوار تکیه داد و نگاهی کوتاه به متهم انداخت اما سریع پشیمان شد. او مادر ستایش بود: «فقط قصاص، خون با خون» در کنارش، پدر ستایش، پا روی پا انداخته و هیچ نمیگفت. پیش از اینبارها، متهم را در کوچه پس کوچههای خیرآباد ورامین دیده بود. آنها همسایه بودند و سلام علیک داشتند؛ هنوز هم هستند با این تفاوت که اکنون تعرض، قتل و سوزاندن بین آنها حکم رانده است. پدر ستایش تنها یک سوال از متهم دارد: «چرا این کار را با دختر من کرد؟ من ۲۵ سال است در ایران زندگی میکنم و ستایش هم در ایران به دنیا آمد. میدانم که این اتفاق میتوانست برای هرکسی، ایرانی و افغانی بیفتد اما فقط میخواهم بدانم چرا؟»
دختر او مقتول خردسال پروندهای است که مجرم آن پسری نوجوان است. با وجود آنکه خارج از نوبت به این پرونده رسیدگی میشود اما تاکنون جلسه رسمی دادگاه برگزار نشده و قضات شعبه هفتم دادگاه کیفری استان تهران تنها به تحقیق از متهم درباره جرم تعرض پرداختهاند. متهم نیز برخلاف اعترافاتش در بازجوییها، در جلسه تحقیق منکر تعرض شده و گفته است: «آن روز ستایش مثل بقیه روزها، آمده بود با خواهرزادهام بازی کند. وقتی خواهر و خواهرزادهام رفتند، ستایش لحظهای در خانه تنها ماند. دیگر چیزی یادم نمیآید جز اینکه مست بودم و در پشت بام سیگار کشیدم.» او پیش از این گفته بود: «وقتی ستایش در خانه تنها شد، او را به اتاقم کشاندم، مورد تعرض قرار دادم و با چاقو کشتم. میخواستم جسدش را با اسید از بین ببرم اما نشد.»
از ۲۲ فروردین ۹۵ به این سو کمتر کسی پیدا میشود که با شنیدن نام «ستایش» یاد آنچه بر او رفته، نیفتد. نوجوان بودن متهم نیز این سوال را در دیدگان حیرت زده نشانده است که «چطور یک نوجوان میتواند جرایم خشن تعرض، قتل و سوزاندن جسد با اسید را در قبال کودکی خردسال انجام دهد؟» این سوال زمانی عمیقتر میشود که ذهن عمومی جامعه با رجوع به حادثههای مشابه در سالهای گذشته (مانند قتل خانوادگی خیابان گاندی) مجرمان و قربانیان کودک و نوجوانی مییابد که کمتر تشابهی با جرم واقع شده دارند.
هرچند جامعهشناسان، روانشناسان و کارشناسان حقوقی و قضایی، دیدگاههای خاص خود را درباره زمینههای وقوع این قبیل جرایم دارند اما نقطه اشتراک همه آنها بر «اتفاقی بودن جرایم خشن در کودکان و نوجوانان» و بیشترشان بر «عدم درک ماهیت جرم از سوی این بزهکاران» است. منصور مقاره عابد، رییس سابق کانون اصلاح و تربیت تهران و وکیل دادگستری علت را در «کمرنگ شدن سرمایههای اجتماعی» میداند و با تاکید بر «عدم درک ماهیت جرم از سوی بزهکاران کودک و نوجوان» میگوید: «بزهکاران نوجوان، متوجه نیستند چه کاری انجام دادهاند و شاید واقعا مفهوم جنایت را عمیقا درک نکرده باشند. موضوع در سرمایههای اجتماعی نهفته است. هرچقدر سرمایههای اجتماعی بیشتر باشد، بهتر میتوان ضعفها را مرمت کرد. اگر این سرمایهها کوچک باشد، جامعه نمیتواند خود را ترمیم کند و افراد همیشه در مقام مقایسه میمانند، میخواهند زودتر به نتیجه برسند، افکار زودگذر به ذهنشان میرسد و نخستین فکر را اجرایی خواهند کرد و خویشتندار نخواهند بود.»
متین راسخ، قاضی دادگاه کیفری استان تهران نیز که امضای خود را پای حکم پروندههای مشابه بسیاری نشانده است بر تغییر سبک زندگی و هویتبخشی به کودکان و نوجوانان تاکید دارد و با اشاره به «افزایش آمار جرایم کودکان و نوجوانان» میگوید: «اگر قبلا پدر و مادر یا برادر و خواهر بزرگتر الگوی فرزندانشان میشدند، اکنون الگو، شخصیت یا رفتاری شده که کودک در بازیهای خشن رایانهای میبیند.»
فهیمه حسینی، مددکار اجتماعی نیز که سالهاست به عنوان مشاور فعالیت دارد، در شرح خصوصیات شخصیتی بزهکاران کودک و نوجوان، ریشه را در زمینه تربیتی خانه و مدرسه میداند و میگوید: «معمولا این افراد، خیلی قبل از رسیدن به سن بلوغ با مسائل جنسی روبهرو میشوند و اختلالهای شخصیتی و برخوردهای ضد اجتماعی هم به خوبی در آنها دیده میشود. با همه اینها، این بزهکاران، ماهیت جرمی که مرتکب شدهاند را درک نمیکنند.»
این سه کارشناس، در میزگردی با محوریت «بررسی ماهیت جرایم خشن کودکان و نوجوانان» با «محوریت پرونده قتل ستایش» به شرح دیدگاههای خود در این زمینه پرداختهاند که در ادامه میآید.
این روزها حادثههایی که یک طرف یا هر دوسوی آن کودکان و نوجوانان بودند در صدر رسانههای کشور قرار گرفته است که شاید سرآمد آن قتل ستایش، دختربچه افغان به دست پسری ۱۷ ساله باشد. در کنار آن اما مواردی چون همسر و کودکآزاری در خانوادهای مشهدی و درگیری مرگبار دو دانشآموز به خاطر چشم در چشم شدن نیز رسانهای شده بود. برای سوال نخست، آیا ماهیت جرایم کودکان و نوجوانان تفاوتی با جنس جرایم مشابه در بزرگسالان دارد؟
متین راسخ (قاضی دادگاه کیفری یک استان تهران): اصولا مجرمان این رده سنی (کودکان و نوجوانان) به اصطلاح جوگیر هستند، به شکل منفعل و بدون تصمیم قبلی جرمی را مرتکب میشوند و معمولا آسانترین و دمدستیترین راه برای حل مسائل را انتخاب میکنند.
منصور مقاره عابد (رییس سابق کانون اصلاح و تربیت تهران): مسلما جرایم کودکان و نوجوانان، اتفاقی است یعنی وقتی نیازی احساس میکنند، چون راه صحیح دسترسی به آن را بلد نیستند و آموزشهای لازم در این خصوص را ندیدهاند، در بعضی موارد به زور متوسل میشوند یا از روشهای غیرقانونی استفاده میکنند. جرایمی هم که معمولا این افراد انجام میدهند از نوع خرد است. زمانی که رییس کانون اصلاح و تربیت بودم، پروندههای قتل بسیاری میدیدم که دو نوجوان سر یک اتفاق با هم گلاویز شده و یک نفر، دیگری را کشته است. مثلا پروندهای بود که در آن کودکی در صف نانوایی با فردی همسن خود دعوایش شده بود، سرش را زیر دستش گذاشته و آنقدر فشار داده بود که او به قتل رسید. این یک اتفاق بود اما در دادگاه، به قتل آن کودک رسیدگی کردند نه به اتفاقی بودن جرمی که مرتکب شده بود.
فهیمه حسینی (مددکار اجتماعی): نمونههای بسیاری از بزهکاران این رده سنی داریم که جرمشان برای مثال تعرض یا قتل است اما اصلا نمیدانند کار نادرستی انجام دادهاند. در حالی که میدانند چطور باید وضو بگیرند یا نماز بخوانند اما نمیدانند با میل جنسی خود چگونه رفتار کنند؛ اینکه عدم تعامل و تربیت درست در روابط ناسالم حتی منجر به تجاوز میشود.
بزهکاران کودک و نوجوان معمولا چه تصوری از جرمی که مرتکب میشوند دارند؟
مقاره عابد: متهمان این پروندهها طوری درباره جرمی که مرتکب شدهاند حرف میزنند که انگار گل بازی کردهاند. سالها پیش در نجف آباد اصفهان، دختر و پسری نوجوان، پدر و مادر و خواهرشان را کشته بودند. وقتی اینها دستگیر و به کانون اصلاح و تربیت منتقل شدند، درباره جرمشان سوال کردم اما طوری حرف میزدند که انگار دارند درباره عروسک بازی حرف میزنند و کار عادیای انجام دادهاند. خیلی راحت جزییات را تعریف میکردند. اینکه چطور زدهاند به سر پدر و مادرشان و آنها را کشتهاند. همین دختر پس از قتل مادر و پدرش رفته بود مدرسه کارنامهاش را بگیرد ببیند قبول شده یا نه! یا همین قاتل ستایش، شاید هنوز نگران دوست دخترش باشد که مثلا با زندان رفتن او شرایطش چه طور میشود؟ این نمونهها همه نشان میدهد که این بزهکاران نوجوان، متوجه نیستند چه کاری انجام دادهاند و شاید واقعا مفهوم جنایت را عمیقا درک نکرده باشند. البته منظورم این نیست که اختلال روانی شدید دارند یا دو قطبی، اسکیزوفرنی هستند بلکه میگویم نوعی اختلال پنهان دارند.
ریشههای ارتکاب به جرایمی خشن چون قتل و تعرض از سوی کودکان و نوجوانان را در چه میبینید؟
حسینی: قطعا نخستین ریشهها به نهاد خانواده بازمیگردد که مجرمان این رده سنی در محیط آن تربیت درستی نمیبینند. در واقع الگوپذیری از اولیایشان خیلی مشکل دارد، مدام درگیر نواقص پدر و مادرشان هستند و بهشدت در محیطهای ساکتی هستند و پدر و مادر پیوسته با هم مشکل دارند. این کودکان در مدرسه هم تربیت درستی نمیبینند. نمونه اخیر، قاتل ستایش، در مدرسه هیچ آموزش درستی ندیده است و نمونههای بسیار دیگری که در آخرین مرحله، پس از ارتکاب به جرم به کانون میآیند و در آنجا باید تیمی از مشاوران، مسوولان و مددکاران اجتماعی جمع شوند تا به آنها آموزش دهند که برای مثال، تجاوز بدترین کارهاست. در واقع این افراد در جزییات متوجه هستند اما در کلیات نمیدانند اشتباهشان کجاست.
راسخ: تاکید من بر تغییر سبک زندگی است که این شرایط را به وجود آورده. الان میبینیم که پدر و مادر مدام سرشان در گوشی است و فرصتی برای با هم بودن و صحبت کردن با فرزندانشان به نوعی که بتوانند آموزهای برای آنها داشته باشند ندارند. در واقع کودک از خانواده و پس از آن از مدرسه جدا شده و در سیر هویتپذیری با مشکل مواجه شده است. ضمن اینکه تاثیر الگوپذیری از بازیهای رایانهای را هم نباید فراموش کرد.
مقاره عابد: موضوع در سرمایههای اجتماعی نهفته است. هرچقدر سرمایههای اجتماعی بیشتر باشد، بهتر میتوان ضعفها را مرمت کرد. مرکزیت عدالت ترمیمی همین سرمایههای اجتماعی هستند که در صورت محقر بودن آنها از هر دو نظر کمی و کیفی، جامعه نمیتواند خودش را ترمیم کند و افراد همیشه در مقام مقایسه میمانند، میخواهند زودتر به نتیجه برسند، افکار زودگذر به ذهنشان میرسد و نخستین فکر را اجرایی خواهند کرد و خویشتندار نخواهند بود. این موارد همگی سرمایه اجتماعی است که هرچقدر در آنها کاستی داشته باشیم باید در روند ترمیم هم شک کنیم. سرمایههای اجتماعی، سرمایههای پنهانی هستند که مثل تار و پود، جامعه را شکل میدهند. مساله مهم دیگر، نشاط اجتماعی درونی است. بعضی وقتها افرادی که درونشان خیلی به هم ریخته است دچار تکانههای شدیدی میشوند که قاتل ستایش هم نمونهای از این مورد است. البته این رفتار تکانشی شدید، از جنس اجتماعی است نه فقط شخصی. در این شرایط، ایجاد ارتباط تمرین نمیشود و به جایی میکشد که شنیعترین قتلها، مثل قتل ستایش با تصمیمهای آنی، آنی انجام میشود. یا قتلهای اینچنینی که واقعا اگر مجرمش میتوانست به آن فکر کند و درک درستی از آن داشت، مرتکب آن نمیشد. ذهن این بزهکاران نوجوان آنقدر از تنشها و بارهای اضافه پر شده که به تصمیمهای اینچنین آنی میانجامد. در این گونه قتلها معمولا فساد اخلاقی هم دیده میشود. در همه پروندههای اینچنینی، از بیجه گرفته تا ستایش، یک انحراف اخلاقی و جنسی دیده میشود. البته نه جنسی صرف، بلکه انحراف اخلاقی. عجیب است که همه این قتلها هم به شکل شنیع و خیلی بدی انجام میشود.
آیا خانوادههایی که بزهکار کودک و نوجوان در آن رشد میکند معمولا با مسائلی چون اعتیاد، طلاق، بیکاری و سطح پایین تحصیلات روبهرو هستند؟
حسینی: نمیتوان به قطعیت گفت. خیلی از این خانوادهها فرد معتاد ندارند و بعضیهایشان حتی اعتیاد وارد زندگیشان هم نشده اما میتوان گفت که همه این جنایتها ریشه در مسائل تربیتی دارد به این معنا که کودکان، الگوی مناسبی نداشتهاند. برای مثال پدر هرکاری میتواند انجام میدهد، با هرکسی میخواهد رابطه میگیرد، هر حرفی میتواند میزند و هر وقت بخواهد دیگری را تنبیه میکند، بدون اینکه خود تربیت مناسبی داشته باشد.
مقاره عابد: کارکردهای خانواده دیگر فقط آن کارکردهای سنتی نیست. مثلا با ورود گوشی همراه به زندگی، اعضای خانواده دیگر با هم حرف نمیزنند یا نمیتوانند سر سفره بنشینند و با هم غذا بخورند. این مهربانی دیگر نیست و ارتباط با موجود زنده کم شده است.
راسخ: نمیتوان با یقین گفت که مثلا بزهکاران نوجوان، معمولا از خانوادههایی با سطح تحصیلات پایین هستند. البته عمده این خانوادهها، کم سواد و شکست خورده هستند با این حال نمیتوان نُرم خاصی برای خانوادهها قرار داد که مثلا یک بخشی از جرایم مخصوص خانوادههای بیبضاعت یا کم سواد است و بخش دیگر مربوط به خانوادههای تحصیل کرده و مرفه. پروندهای داشتیم که در آن پسری ۱۵ ساله با دختری همسن خود دوست شده بود. پدر و مادر پسر هر دو پزشک بودند و خانواده دختر هم دیده بودند آنها شرایطشان خوب است، با این دوستی مخالفتی نداشتند. این دو خانواده با هم، سفرهای زیادی حتی به خارج از کشور رفته بودند منتها پدر خانواده برای پسرش خط قرمز گذاشته و گفته بود که حق ندارد دختر را به خانه بیاورد. اما سرانجام یک روز، پسر، دختر را به خانهاش آورد. پس از مدتی مادر سر رسید و پسر برای اینکه او متوجه نشود، از دختر خواست زیر تخت پنهان شود. در این لحظه بین آنها بحثی پیش آمد و دختر گفت که اگر واقعا میخواهی با من ازدواج کنی، پس دیگر این پنهانکاریها برای چیست؟ دست آخر بحث بالا گرفت و پسر میله بارفیکس را برداشت، با آن چند ضربه به سر دختر زد و او را کشت. بعد جسدش را در چمدانی انداخت و دور از چشم مادرش، آن را سر کوچه گذاشت اما وقتی متوجه شد که مادرش به آن چمدان علاقه دارد، دوباره برگشت، جسد را در سطل زباله سر کوچه انداخت و چمدان را برگرداند. این حادثه در خانوادهای اتفاق افتاد که تحصیلکرده بودند. با این حال ما پروندههایی هم داشتیم که یک سر آن، خانوادههایی کمسواد و شکستخورده بودند. برای مثال در پروندهای، دختری نوجوان در یکی از پارکهای ورامین، به بهانه یک نخ سیگار با چند پسر دوست شد اما همان شب برای قلیان کشیدن به خانه آنها رفت و مورد تعرض قرار گرفت. مادر این دختر، شوهرش فوت کرده بود و خودش با مردی ازدواج کرده بود که خیلی به خانواده نمیرسید.
فکر میکنید حساسیت لازم در والدین برای تربیت فرزندانشان وجود ندارد؟
حسینی: اصلا خود والدین تربیت نشدهاند که بخواهند فرزندانشان را تربیت کنند. در واقع رفتارشان پر از تعارضات و آموزشهای غلط است.
ما به عنوان بخش مهمی از نهاد آموزشی، با چه نواقصی در پیشگیری از وقوع جرم از سوی کودکان و نوجوانان روبهرو هستند؟
حسینی: بیشتر مدارس ما مشاور ندارند یا اگر هم داشته باشند، یکی از معلمان مدرسهشان است که بخشی از وقت خود را به عنوان مشاور هم فعالیت میکند و تخصصی در این رشته ندارد. این شرایط باعث میشود کودکان و نوجوانانی که دچار اختلالات روانی هستند شناسایی نشوند. اختلالاتی که به مرور بزرگ و در نهایت به جنایت تبدیل میشود و سر و صدای همه را بلند میکند. قاتل ستایش، ۱۲ تا معلم داشت اما هیچ کدام تشخیص ندادند او در رابطهاش با دوستان، موجودات و غیره مشکل دارد. شاید معلمان فکر میکنند، جالب نیست وارد این مسائل شوند یا اینکه ربطی به آنها ندارد.
چه نوع رفتارهایی در کودکان و نوجوانان، نشانگر اختلال روانی در آنهاست؟
حسینی: رفتارهای کودکان و نوجوانان آسیبدیده مانند سایر همسن و سالانشان، عادی نیست. برای مثال در محیط خانه یا مدرسه، خیلی منزوی و در خودشان هستند. دوستی ندارند، خودزنی میکنند و خشونتشان در دعواهای کودکانه خیلی بالاست به شکلی که در یک دعوای ساده، دیگری را به قصد کشت میزنند و رحم و شفقتی ندارند. حیوانات را مورد آزار قرار میدهند و گلها و گیاهان را میکنند. امکان اینکه به سمت اعتیاد بروند بالاست و نشانههای آن را نیز دارند. نمونههایی هستند که پنج، شش سال اعتیاد داشتند اما خانواده یا مدرسه متوجه تغییر رفتار آنها نشدهاند. بیخوابی زیاد، اشتهای خیلی زیاد یا کم، حرفهای غیرعادی، نداشتن رویا و خیالبافیهای عجیب از نشانههای دیگر تغییر رفتار این افراد است. نداشتن تمرکز برای درس خواندن هم نشانه دیگری است به نحوی که اگر یک کودک عادی بتواند در یک ساعت تمرکز کند، شاید کودک یا نوجوان آسیبدیده در ۷ ساعت هم نتواند این کار را انجام دهد. متاسفانه معمولا خانوادهها و معلمان به این تغییر رفتارها توجهی نمیکنند و در ادامه با جرایمی از سوی این کودکان و نوجوانان روبهرو میشوند.
این بزهکاران در محیطهای اجتماعی با مشکلاتی روبهرو هستند؟
حسینی: جامعه ما بچهها را میبلعد یعنی امکان ندارد کودکی بیرون برود و با آموزش و تربیت مناسبی روبهرو شود. مثلا پارکهای ما محیطی خطرناک برای بچههاست چون آموزش و تفریح مناسبی در آنها وجود ندارد. در واقع کودکان ما در جامعه بیشتر مسائل نادرست را یاد میگیرند و تحت آموزش مناسب نیستند در حالی که در بسیاری از جوامع، کودکان را هدفمند کنترل میکنند.
با این تفاسیر فکر میکنید در سالهای اخیر جرایم این گروه سنی افزایش داشته یا خیر؟
راسخ: در حال حاضر اطلاعات آماری ندارم که بتوانم با قاطعیت بگویم که این جرایم نسبت به سال گذشته رشد داشته یا خیر، اما این دسته از جرایم به گونهای هستند که یک موردش هم زیاد است. البته با حساب چشمی و نه عدد و رقمی میتوان گفت که احتمالا جرایم مربوط به کودکان و نوجوانان بیشتر شده است.
سطح خشونت این جرایم نیز با رشد همراه بوده است؟
راسخ: از این منظر تغییری نداشتیم چون اصولا مجرمان این رده سنی (کودکان و نوجوانان) به اصطلاح جوگیر هستند، به شکل منفعل و بدون تصمیم قبلی جرمی را مرتکب میشوند و معمولا آسانترین و دمدستیترین راه برای حل مسائل را انتخاب میکنند. به همین دلیل فکر میکنم سطح خشونت بالا نرفته باشد اما از نظر کمیت، جرایم کودکان و نوجوان افزایش داشته است.
به طور خاص در پرونده ستایش شاهد وقوع چندین جرم پیوسته هستیم که هر یک سطح خشونت بالایی دارد. تعرض، قتل و سوزاندن جسد با اسید از سوی متهم ۱۷ ساله این پرونده، این سوال را به ذهن متبادر میسازد که چه اتفاقی باعث میشود یک نوجوانی که زیر سن قانونی است، بتواند این سطح از جرایم را انجام دهد. این تصمیمات خودانگیخته بوده است؟
راسخ: البته ما نگوییم زیر سن قانونی چون قانونگذار اجازه تحت تعقیب قرار دادن افراد زیر ۱۸ سال و رسیدگی به اتهاماتشان را صادر کرده است. محاکم قضایی هم میتوانند این افراد را اگر جرمی مرتکب شوند، مثل افراد بالای ۱۸ سال محاکمه کند و به غیر از شیوه رسیدگی، هیچ فرق دیگری بین آنها و بزرگسالان نیست. اما اینکه چرا با این سطح از خشونت مواجه هستیم، میتوان یکی از دلایل عمده را در تغییر سبک زندگی خانوادههای ایرانی دانست؛ به این معنا که اگر قبلا پدر و مادر یا برادر و خواهر بزرگتر الگوی فرزندانشان میشدند، اکنون الگو، شخصیت یا رفتاری شده که کودک در بازیهای رایانهای میبیند و انجام میدهد. اکنون میبینیم که کودکی۱۰، ۱۲ ساله تنها همان بزن بهادری، تخریب کردن، کشتن، تعرض و موارد اینچنینی را در بازیهای رایانهای و در گوشیاش میبیند و بازیهای ساده گذشته که همدلی را تکریم میکرد، اکنون تقریبا منسوخ و خانوادهها هم در این زمینه از کودکانشان غافل شدهاند.
گفتید قانونگذار برای افراد زیر ۱۸ سال و بزرگسالان به غیر از شیوه رسیدگی به جرایمشان، تفاوت دیگری قایل نشده است. آیا میتوان همانند مجرمان بزرگسال، الفاظی چون جانی را برای مجرمان این رده سنی هم به کار برد؟
راسخ: هرچند قانون این اجازه را داده اما به کار بردن این لفظ برای این قبیل مجرمان کمی مشکل است به این دلیل که جامعه برای کودکان و نوجوانان ترحمهایی قایل است و لفظ جانی برای این افراد، از نظر جامعه خوشایند نیست.
پرونده ستایش ابعاد رسانهای بالایی داشت اما میتوان گفت که اطلاعرسانی درباره آن از سوی مسوولان، با شفافیت همراه نبود به نحوی که در ابتدا در بحث تعرض یا سلامت روانی متهم، شاهد اظهارات ضد و نقیضی بودیم. در صحبتهایی که با متهم داشتید به این نتیجه رسیدید که او دچار اختلال روانی است یا خیر؟
حسینی: هدفمند بودن این جرم، بنا به شرایط سنی متهم مشخص نیست. او نوجوانی است که در بحران هویت است و خودش را خوب نمیفهمد و به این ترتیب دیگران و شرایط را هم درک نمیکند. انسان، بدترین مشکل اخلاقی هم داشته باشد، خیلی سخت است که با کشتن یک کودک خردسال بخواهد به هدفش برسد. هر آدمی نمیتواند به این نقطه برسد. این نشان میدهد که قاتل ستایش قطعا مشکلات روانی و درونی دارد.
مقاره عابد: براساس اطلاعاتی که وجود دارد، قاتل ستایش، در کلاس دوم دبیرستان درس میخواند و یک سال هم وقفه تحصیلی داشت. در خانوادهای نسبتا متوسط در خیرآباد ورامین زندگی میکرد اما برای خودش اتاق جدا و مستقل در طبقه دوم خانه داشت که به واسطه سن پایینش، نباید این خدمات در اختیارش قرار داده میشد. به فضای مجازی دسترسی داشت و ارتباط جنسی زودهنگام را هم تجربه کرده بود که همه این مسائل، ارتکاب به جرم رخ داده را تشدید کرده است. البته نه به این معنا که هرکسی در این پروسه قرار بگیرد، در نهایت جرم اینچنینی مرتکب میشود. نه، این غیرواقعبینانه است. واقعبینانهاش این است که مجموعهای از شرایط شخصیتی و اجتماعی میتواند باعث وقوع چنین جرمی شود. همزمان این را هم نمیتوانیم بگوییم که چنین فردی هیچ اختلال روانیای ندارد. مطمئنا اختلال داشته چون شخص سالم، ممکن نیست این جرم را به این نحو انجام دهد. در واقع نه در خانه و نه در مدرسه کسی متوجه نارساییهای متهم نشده و همین طور روی این نارساییها سرپوش گذاشته شده تا سرانجام به انفجار رسیده که به بدترین شکل ممکن هم بوده است.
متهم حادثه را چگونه تعریف میکند؟
حسینی: خیلی راحت، مثل اینکه بچهای، نیم ساعت از بازی روزانهاش را تعریف کند. بدون عذاب وجدان و راحت. البته کاملا نشانههای سایکوپات (افرادی که سیستم روانیشان آسیب دیده و دیگران را به مخاطره میاندازند) و رفتارهای ضد اجتماعی را دارد. در واقع همین که بدون عذاب وجدان، این حادثه را تعریف میکند، نشان از ناسالم بودن روان اوست. نکته عجیب این است که تا به این سن (۱۷ سالگی) نه خانواده و نه معلمان مدرسهاش متوجه این مشکلات او نشدهاند.
واکنش خانواده متهم در این مدت چه بوده؟ آیا تاکنون فرزندشان را در کانون دیدهاند؟
حسینی: در شرایط عادی با هم ملاقات میکنند.
به طور کل بزهکاران نوجوانی همچون قاتل ستایش، چه تیپ شخصیتی دارند؟ آیا این افراد به اقتضای سنشان ماهیت جرمی که مرتکب میشوند را درک میکنند؟
حسینی: معمولا این افراد، خیلی قبل از رسیدن به سن بلوغ با مسائل جنسی روبهرو میشوند و اختلالهای شخصیتی و برخوردهای ضد اجتماعی هم به خوبی در آنها دیده میشود. با همه اینها، ماهیت جرمی که مرتکب شدهاند و عواقب ناشی از آن را درک نمیکنند.
این متهمان به آینده هم فکر میکنند؟ هدفی برای خود دارند؟
حسینی: قطعا فکر میکنند.
حتی آنهایی که شاید بنا به جرمی که مرتکب شدهاند، حکمشان اعدام باشد؟
حسینی: این متهمان کار خود را در آن سطحی نمیبینند که زندگیشان را نابود کرده باشد، چون اختلال روانی دارند و درک درستی از واقعیت ندارند. متهمی به جرم قتل عمد به کانون منتقل شده بود اما همان روز اول از من پرسید: «کی آزاد میشوم؟» که نشان از این داشت که اصلا عواقب ناشی از جرم را درک نمیکند.
شما میگویید متهمانی از این دست، اختلال روانی دارند اما ما شاهد هستیم که پزشکی قانونی، برای نمونه، سلامت روانی قاتل ستایش را تایید کرده. این دو با هم در تعارض نیست؟
حسینی: سلامت روانی، موضوع سادهای نیست که با یک یا دو جلسه مشخص شود. اختلالات روانی بحث گستردهای است و تشخیصش نیاز به پروسه بلندمدت دارد. در یک جلسه نمیشود گفت که مثلا فلان متهم، سالم است یا بیمار مگر اینکه نشانههایش خیلی بارز باشد.
راسخ: ضمن اینکه اختلال روانی منجر به سلب مسوولیت کیفری نیست. قانونگذار هنگام صحبت از عدم مسوولیت دو مساله را مطرح کرده: یکی جنون و دیگری عدم درک ماهیت یا حرمت عمل (مربوط به متهمان زیر ۱۸ سال) . این مورد، قطعا اختلالات روانی از این دسته را در بر نمیگیرد که مثلا بگوییم چون در تجزیه و تحلیل ذهنی خودش درست کار نکرده و نتیجهگیری درستی نداشته، پس قوه تمییز هم نداشته و مسوولیت کیفری هم ندارد. مگر اینکه در کل بگوییم، همه افراد زیر ۱۸ سال، ماهیت اعمال خود را درک نمیکنند. آن هم نه به این معنا که برای مثال، من میدانم که در یک درگیری، دارم از چاقو استفاده میکنم یا نه، بلکه به این معنا که اگر من چاقو را به بدن دیگری فرو کنم چه اتفاقی برای او خواهد افتاد و چه مسالهای برای خودم پیش میآید. بزهکار باید بتواند این را تشخیص دهد.
نتایج بررسیهایی که روی بزهکاران کودک و نوجوان انجام میشود، به شکل مجموعهای قابل رجوع برای جامعهشناسان و روانشناسان نگهداری میشود تا امکان تشخیص الگوی رفتاری بزهکاری فراهم شود؟
حسینی: بستگی به نیازها دارد. مثلا اگر دادگاه پرونده شخصی متهم را بخواهد یا اینکه دانشجوها برای تحقیق بیایند میتوانیم پروندهها را در اختیارشان بگذاریم. ما برای متهمان پرونده داریم اما به این شکل نیست که اطلاعات جای به خصوصی گردآوری و مورد تحقیق قرار بگیرد.
راسخ: الان اصل بر این است که معاونت پیشگیری از وقوع جرم قوه قضاییه دارد روی این پروندهها کار میکند.
دستگاه قضایی کشور تعاملی با نهاد آموزشی کشور همچون مدارس برای پیشگیری از جرایم نوجوانان دارد؟
راسخ: بله، معاونت پیشگیری از وقوع جرم قوه قضاییه، هم با مدارس و هم با دانشگاهها ارتباط دارد منتهی دو مساله هست که جلوی خیلی از مسائل تحقیقاتی را میگیرد. نخست محرمانگی و دوم اینکه در فضای جامعه ما درباره خیلی از مسائل نمیتوان به سادگی صحبت کرد. برای مثال من قاضی چطور جرات میکنم در مدارس درباره مسائل جنسی حرف بزنم؟ آیا اصلا جامعه این را برمیتابد؟ بخش عمده ایراد کار همینجاست که فرهنگسازان عمده کشور که صاحب منبر هستند باید سامان دادن آن را متحمل شوند.
مقاره عابد: خساست در ارایه اطلاعات هم هست و همه فکر میکنند باید اطلاعات را پیش خود نگه دارند، یعنی فهم مشترکی وجود ندارد.
راسخ: به نظرم فهم مشترک وجود دارد اما ما استانداردی نداریم که مثلا بگوییم در مورد فلان مساله، در این حد و اندازه وارد شویم و حرف بزنیم.
مقاره عابد: از سوی دیگر دادههای آماری متقنی هم وجود ندارد که بتوان بر پایه آنها تحلیل کرد. مثلا معلوم نیست ما چند کودک خیابانی یا بازمانده از تحصیل یا معلول داریم، یا اینکه چند کودک ثبت ولادت یا ثبت هویت نشدهاند؟ هرچند آمارهای پراکنده زیاد داریم.
در این شرایط، کودکان و نوجوانان پس از ارتکاب جرم به جای زندان در کانونهای اصلاح و تربیت نگهداری میشوند. آیا این مکان قادر به بازپروری این مجرمان هست؟ سطح آموزشی و تربیتی کانونها را چطور ارزیابی میکنید؟
مقاره عابد: ابتدا باید گفت که ما نیاز به مداخله زودهنگام و به هنگام داریم، چه بعد از پیشگیری و چه قبل از آن. به این معنا که نظام آموزشی ما باید به شکل ترمیمی باشد نه انضباطی و تنبیهی. بسیاری از کشورها این نظام آموزشی را تجربه کردهاند. در بخش دادرسی هم میگوییم که باید شیوه دادرسی ما، ترمیمی باشد که هدفش تنها در مجازات فرد خلاصه نمیشود بلکه اصلاح بزه یا اقدام معارض با قانون را نیز در نظر میگیرد. وقتی در پرداختن به جرایم کودکان، اصطلاح معارض با قانون را به کار میبریم یعنی ما فقط تنبیه نمیخواهیم بلکه ترمیم هم میخواهیم.
حال نوجوانان پس از ارتکاب به بزه به کانونها منتقل میشوند در حالی که روشهای اصلاح و تربیت در کانونها هم براساس تجویز کلی است. در واقع این شرایط در نظام اصلاح و تربیت ما حاکم است که باعث شده به تبع آن در کانونها هم همین طور باشد. وقتی نوجوانی را به کانون میآورند، ما تنها تجویز کلی میکنیم در حالی که تجویزهای شخصی هم باید انجام شود. کودکان و نوجوانان این طور نیستند که یک تجویز کلی برای همهشان داشته باشیم و تصور کنیم اگر هرکدامشان یک حرفه بیاموزند، حتما اصلاح خواهند شد. هرچند این موضوع مهم است اما ما باید یک مجموعهای داشته باشیم که تجویزهای شخصی در آن تعریف شده باشد. هر نوجوانی یک نمونه خاص است علاوه بر اینکه همه مسائل آموزشی هم برایش صادق است.
بنابراین آیا این تصور که مجرمان آینده از کانون سر بر میآورند صحیح است؟
مقاره عابد: تصور اشتباهی نیست. معمولا فرد بزهکاری که از کودکی و سن پایین شروع به ارتکاب جرم کرده، بیشتر به آن عادت میکند. این یک نظریه ثابت شده در جرمشناسی است. «مجرمان به عادت» آنهایی هستند که از کودکی مرتکب جرم شدهاند. هرچقدر این زمان مجرمیت طولانیتر باشد، بازنشستگی جرم نیز بیشتر خواهد بود و هر چه از سن بالاتر شروع شود، بازپروری زودتر انجام میشود. مثل بیچه که از کودکی و در واقع از همان کانون اصلاح و تربیت شروع کرد. از لحظهای که مورد توجه نبود و بعدا به دلیل جرمی که مرتکب شد، مورد توجه قرار گرفت و نمونههای مشابه دیگر.
کانونهای اصلاح و تربیت چه نقشی در هویت بخشی به نوجوان بزهکار دارند؟
مقاره عابد: کانون اصلاح و تربیت مثال دیگری از این موضوع است. زمانی که رییس کانون تهران بودم، شورای شهری در همان کانون درست کرده بودیم تا دموکراسی را تمرین کنیم. اعضای آن را هم همان نوجوانان بزهکار تشکیل میدادند به این شکل که باید در یک سیستمی رایگیری میکردند تا اعضا انتخاب شود. شاید باورپذیر نباشد اما همان نوجوانی که در محلهشان، چاقو دست گرفته بود و فردی را مجروح کرده بود، وقتی میخواست پشت تریبون بایستد و کمی حرف بزند، دست و پایش میلرزید، سرخ میشد و چهار کلمه نمیتوانست حرف بزند. پس این فرد خیلی ضعیف است و باید رویش کار شود. یک بار هم میخواستند رییسجمهور وقت را به کانون دعوت کنند. از من خواستند نامه بزنم، گفتم شما شورای شهر دارید، خودتان نامه بنویسید و من فقط یک نامه پیوستش میکنم که مشخص شود از طرف کانون است. این کار انجام شد، نامه فرستاده شد و رییسجمهور وقت هم آمد. در مقطعی هم «خانههای من» را به شکل آزمایشی راه انداختیم به این معنی که بچههایی از کانون را که از آسیبدیدهترینها بودند، پس از پایان محکومیتشان به خانههای کوچک سه تا پنج نفره میفرستادیم (کوچکسازی) تا زندگی خود را از سر بگیرند به نحوی که حتی صاحب خانه نمیدانست آنها بچههای کانون هستند. این کار را انجام دادیم تا هم موسسهزدایی کنیم و هم کمک کنیم تا این افراد به جامعه برگردند (شاملسازی اجتماعی). این موارد پر از تجربه است و این سوال را پاسخ میدهد که ما چطور باید با این افراد ارتباط دوستانهای برقرار کنیم. با این برنامهها، بچهها احساس بودن میکنند.
«خانههای من» هنوز پابرجاست؟
مقاره عابد: نه متاسفانه کسی سراغی نگرفت و مجبور شدیم تعطیلشان کنیم. چون مدیریت در کشور ما قائم به شخص است در حالی که اگر این جریان تضمین میشد و دولتهای مختلف از آن حمایت میکردند، طرح «خانههای من» ابتر نمیماند.
حسینی: خانههای من طرح خیلی خوبی بود. من ششماه با دخترانی که در این خانهها بودند زندگی کردم. افرادی بودند که حتی اسم واقعی خود را نمیگفتند ولی در آنجا مهارتهای زندگی یاد میگرفتند، مشکلاتشان مورد بررسی قرار میگرفت و امکانات مناسب در اختیارشان گذاشته میشد.
فکر میکنید شرایط جامعه برای پذیرش بزهکارانی که از کانون اصلاح و تربیت خارج میشوند مساعد است؟
مقاره عابد: نباید فراموش کرد که مجرمان زیر ۱۸ سال وقتی از محیط گلخانهای کانون بیرون میآیند دوباره به همان خانواده، همان محله با همان اشخاص قبلی و به همان کار گذشته خود بر میگردند. بنابراین نباید خیلی انتظار شفابخشی از جامعه داشت اما در کل، تعداد زیادی از مجرمان نوجوان دیگر به کانون برنمیگردند، چون زیر ۱۸ سال، مرتکب جرم شدهاند. براساس آمار ۱۲ درصد تکرار جرم داریم که البته بیشتر از اینهاست. متاسفانه چون سرمایههای اجتماعی ما کیفیت و کمیت پایینی دارد، این افراد پس از آزادی از کانون، در روند بازیابی خودشان با مشکل روبهرو میشوند.
راسخ: این آمار ۱۲ درصدی تکرار جرم به این دلیل است که سن این مجرمان بالاتر میرود. در واقع آمار مشخصی در این رابطه در اختیار نداریم.
پروندههای بزهکاران نوجوان در دادگاههای اطفال رسیدگی میشود. تفاوت این محاکم با سایر دادگاهها در چیست؟
راسخ: در چهار جای قانون درباره اطفال صحبت شده است. یکی در بحث تحقیق و در ماده ۳۱ قانون آیین دادرسی بیان شده: حتی المقدور تحقیق از اطفال و نوجوانان باید با پلیس ویژه باشد که تخصصی و حتیالمقدور تشکیل شده از زنان است. البته هنوز این این قانون اجرایی نشده. دوم در مرحله رسیدگی به پرونده است که قانونگذار برای مجرمان زیر ۱۸ سال، تفکیک قایل شده است. در قانون آمده، جرمهایی که سبک و رسیدگی به آنها در صلاحیت دادگاه کیفری دو است باید در دادگاه اطفال مورد رسیدگی قرار بگیرد. فرق این دو رسیدگی هم تنها در فردی است که به عنوان مشاور اطفال در جلسات شرکت میکند. البته این جا هم یک خلأ قانونی وجود دارد چرا که نقش این مشاور تشریفاتی و در حد مشورت محدود شده و نظرش در رای تاثیری ندارد. در حالی که نظر این مشاور مهم است و اگر بنا به رد آن هم باشد باید با استدلال انجام شود.
سوم در بحث تشکیل پرونده شخصیت است که علاوه بر مواردی که در صلاحیت دادگاه کیفری یک است، در جرایم درجه ۵ به بالای اطفال هم تشکیل این پرونده الزامی است. اینجا ایرادی وجود دارد. اولا اینکه دادسراها میگویند چنین پروندهای نداریم، در تهران هم که این پرونده تشکیل میشود شاهد هستیم که چند تا سوال را به شکل چند گزینهای آوردهاند و تیکهایی برایشان زدهاند! آن را که خود متهم هم میتوانست پر کند! پس ما برای چه از مددکار اجتماعی در قانون صحبت کردهایم؟ حداقل در جرایم مهم باید نظر مشاور و مددکار اجتماعی آورده شود. چهارمین جای قانون هم که از حقوق اطفال صحبت شده، جایی است که متهم مرتکب جرمی شده که رسیدگی به آن در صلاحیت دادگاه انقلاب است اما چون مجازاتش سنگین و مشمول ماده ۳۰۲ (قصاصنفس) است بنابراین دادگاه کیفری یک را مسوول رسیدگی کرده به نحوی که متهم از مشاور اطفال بهرهمند باشد.
مقاره عابد: در قانون قدیم بین مجرمان نوجوان با افراد بزرگسال فرقی وجود نداشت اما در قانون جدید، برایشان تمایز قایل شدهاند. به نظرم قانونگذار سعی کرده کودکان قصاص نشوند، البته نه به این معنا که این مساله به طور کامل قطع شده باشد بلکه تا آنجا که امکان دارد سعی شده این اتفاق نیفتد. در این قانون، استناد هم به همان شبهه در درک نوجوان بزهکار از ماهیت جرم و رشد و کمال عقلیاش است و این شبهه برای رهایی از اعدام کافی است.
راه چاره برای پیشگیری از تکرار چنین جرایمی از سوی نوجوانان چیست؟
مقاره عابد: سوال سختی است. فکر نکنیم همیشه نیازهای مالی و عاطفی باعث این اتفاقات میشود بلکه هیجان هم یکی از دلایل آن است. من فرزندان پزشکی را میشناختم که در گرانترین منطقه تهران زندگی میکردند اما لپتاپ میدزدیدند، فقط برای هیجانش. البته در حالت کلی فقر ریشه بسیاری از جرایم است اما موارد نقض زیادی هم دارد. مثلا دسترسی به فضای مجازی هم بخشی از آن است که این مورد هم شکل مثبت و منفی خاص خودش را دارد. نکته مهم آنجاست که هرچه سرمایههای اجتماعی از کیفیت بهتر و کمیت بالاتری برخوردار باشد، افراد جامعه هم سالمتر زندگی میکنند. وقتی میگوییم جامعه مهربان است، مردم به هم توجه دارند و کشور توسعه یافته یا رو به توسعه است به این معنی است که من، منفعت شخصیام را به اجتماع ترجیح ندادهام. این مسلم و بدیهی است که هرچه میزان سرمایههای اجتماعی کاهش یابد، جرم رشد میکند. خانوادهها در جامعه سالم برای هم وقت میگذارند اما در جامعه ناسالم، خانوادهها در درگیریهای دایمی و کوتاه هستند، اطراف را میرنجانند و باعث میشوند که برای مثال، کودکان و نوجوانان از خانه فرار کنند. در چنین جامعهای، مدرسه نهادی نخواهد بود که مشارکت کودکان را بخواهد و به آنها هویت ببخشد. موضوعی که باعث میشود، نوجوان، جایی، واکنش سرکشانه و تکانشی از خود بروز دهد.
راسخ: هویتبخشی خیلی مهم است. روزی به مجلس ختمی در مسجد محلهمان رفته بودم. آنجا کودکی خردسال را دیدم که مدام شلوغ میکرد و از منبر بالا میرفت. صدایش کردم گفتم احمدعلی، یک خواهشی دارم، من مسوولیتی دارم که نمیتوانم از عهدهاش بربیایم، میخواهم آن را به تو بدهم اما تو مردانه من را جلوی مردم خراب نکنی ها! چون تو آدم حسابی هستی، این کار را به تو میدهم. میخواهم تو را مسوول امور جای کفش مراسم کنم. گفت یعنی چی؟ گفتم یعنی اینکه باید جلوی در، هرکسی آمد، کیسه جای کفش را بدهی تا کفشش را داخل آن بگذارد و بعد بیاید داخل مسجد. این پسر خردسال، چنان با جدیت این کار را انجام میداد و برایش حساس شده بود که واقعا دیدنی بود.
مقاره عابد: در واقع هویت بخشی یعنی اینکه کودک و نوجوان بفهمد در جامعه نقش دارد، دیگران به او توجه میکنند و میتواند کاری انجام دهد. باید شرایط طوری باشد که هرکسی با هر سلیقهای بتواند سوار موج شود. مثلا در محیط زیست باید آنقدر کودکان و نوجوانان ما مشارکت کنند که عملا محیط را متعلق به خودشان بدانند. وقتی میگوییم پلیس افتخاری و پلیس کودک در واقع داریم به کودکانمان هویت میبخشیم. نگوییم حالا یک کاری دادهایم و سرگرمشان کردهایم. واقعا باید این مسائل را جدی گرفت. این سرگرمی نیست، خیلی بالاتر است. باید آنقدر تعداد این کارها و این فلش زدنها زیاد شود که یک روشنایی از آن به دست بیاید. ما هر ازگاهی میآییم کاری میکنیم که دایمی هم نیست. کودک باید احساس کند که وجود دارد. این مساله در بزرگترها هم هست. اگر احساس کنند که در جامعه کارهای هستند، خیلی مسائل را رعایت میکنند اما اگر فکر کنند زاید هستند دیگر خود را تابع مقررات نخواهند دانست. وقتی من زندان افتادم و برچسب زندانی رویم خورد، دیگر ابایی نخواهم داشت که جرایم دیگری مرتکب شوم چون با خودم میگویم: «من که خیلی چیزها را از دست دادهام، خب این هم روش».
قاتل ستایش بحران هویت دارد
فهیمه حسینی(مددکار اجتماعی): هدفمند بودن این جرم، بنا به شرایط سنی قاتل ستایش مشخص نیست. او نوجوانی است که در بحران هویت است و خودش را خوب نمیفهمد و به این ترتیب دیگران و شرایط را هم درک نمیکند. اگر انسان، بدترین مشکل اخلاقی هم داشته باشد، خیلی سخت است که با کشتن یک کودک خردسال بخواهد به هدفش برسد. هر آدمی نمیتواند به این نقطه برسد. این نشان میدهد که قاتل ستایش قطعا مشکلات روانی و درونی دارد.
منصور مقاره عابد(رییس سابق کانون اصلاح و تربیت تهران): براساس اطلاعاتی که وجود دارد، قاتل ستایش، در کلاس دوم دبیرستان درس میخواند و یک سال هم وقفه تحصیلی داشت. در خانوادهای نسبتا متوسط در خیرآباد ورامین زندگی میکرد اما برای خودش اتاق جدا و مستقل در طبقه دوم خانه داشت که به واسطه سن پایینش، نباید این خدمات در اختیارش قرار داده میشد. به فضای مجازی دسترسی داشت و ارتباط جنسی زودهنگام را هم تجربه کرده بود که همه این مسائل، ارتکاب به جرم رخ داده را تشدید کرده است. البته نه به این معنا که هرکسی در این پروسه قرار بگیرد، در نهایت جرم اینچنینی مرتکب میشود. واقعبینانهاش این است که مجموعهای از شرایط شخصیتی و اجتماعی میتواند باعث وقوع چنین جرمی شود.
متین راسخ(قاضی دادگاه کیفری یک استان تهران): اختلال روانی منجر به سلب مسوولیت کیفری نیست. قانونگذار هنگام صحبت از عدم مسوولیت دو مساله را مطرح کرده: یکی جنون و دیگری عدم درک ماهیت یا حرمت عمل (مربوط به متهمان زیر ۱۸ سال) . این مورد، قطعا اختلالات روانی از این دسته را در بر نمیگیرد که مثلا بگوییم چون در تجزیه و تحلیل ذهنی خودش درست کار نکرده و نتیجهگیری درستی نداشته، پس قوه تمیز هم نداشته و مسوولیت کیفری هم ندارد. مگر اینکه در کل بگوییم، همه افراد زیر ۱۸ سال، ماهیت اعمال خود را درک نمیکنند. به این معنا که برای مثال اگر من چاقو را به بدن دیگری فرو کنم چه اتفاقی برای او خواهد افتاد و چه مسالهای برای خودم پیش میآید.
ضعف قانون در حمایت از قربانیان جرم زیر ۱۸ سال
راسخ: این سوال مهمی است که چرا قانونگذار ما فقط به دنبال حمایت از مجرم بوده؟ جای جای قانون را بررسی کنید، شاید به ندرت بتوان جرمی را پیدا کرد که چون قربانیاش، نوجوان زیر ۱۸ سال بوده، مجازات بیشتری برای متهم در نظر گرفته باشد. چنین چیزی وجود ندارد. در جایی هم که صحبت از قربانی جرمی که زن، یا طفل یا جنین است، شده، باز هم قانون، به شکل پوشیده به دنبال حمایت از مرتکب بوده. مثلا گفته است اگر کسی عمدا کاری کند که زن حامله سقط جنین شود به مجازات حبس محکوم میشود. ظاهر امر این است که آمده از زن باردار حمایت کند اما در باطن گفته که حواست باشد، من برای سقط جنین، ولو عمدی هم باشد، مجازات قصاص در نظر نگرفتهام.
این متاسفانه عیبی است که در قانون ما وجود دارد. البته در پیش نویس قانون تعزیرات، ماده ۲۲۶، پیشبینیهایی در این خصوص شده اما هنوز اجرایی نشده است. یا جای دیگری هم گفته است، اگر قربانی جرم زیر ۱۵ سال، بیمار روانی، ناتوان ذهنی و جسمی یا زن بارداری باشد که جنینش سقط شود، برای مرتکب زیر ۱۸ سال، ۲۰ تا ۳۰ سال زندان در نظر گرفته خواهد شد؛ در حالی که مجازات این جرم برای فرد بالای ۱۸ سال، ۷ تا ۱۵ سال زندان است. ایراد دیگر درباره قتلی است که به رضایت ختم شده. برای مثال اگر کسی به قصد کشتن فردی زیر ۱۸ سال، فعلی انجام داد اما با رسیدن مامور پلیس یا پدر، این قتل به سرانجام نرسید، آن زمان چه حکمی صادر میشود؟ میبینیم که این عمل در قانون به شروع جرمی ساده میماند. یا مورد دیگر مساله تعرض است. در هفتههای اخیر اخباری درباره کودکآزاری و تعرض معلم به دانشآموزش شنیدهایم. متاسفانه در این مورد هم قانونگذار هیچ تفاوتی قایل نشده در حالی که اگر متعرض معلم باشد تا اینکه یک رهگذر باشد، تفاوت بسیاری وجود دارد. پدر و مادر کودکشان را با اطمینان خاطر به معلم و مدرسه سپردهاند. این موارد، عیبهای بزرگی است.
مقاره عابد: این مساله که قربانی کجای قانون است، اهمیت بالایی دارد. گفته میشود کودک و نوجوان نباید قصاص شوند اما علت عدم قصاص آن هم باید توجیه شود وگرنه خانواده قربانی ممکن است خودش انتقام شخصی بگیرد.
ریشههای جرایم خشن کودکان و نوجوانان
منصور مقاره عابد(رییس سابق کانون اصلاح و تربیت تهران): موضوع در سرمایههای اجتماعی نهفته است. هرچقدر سرمایههای اجتماعی بیشتر باشد، بهتر میتوان ضعفها را مرمت کرد. مرکزیت عدالت ترمیمی همین سرمایههای اجتماعی هستند که در صورت محقر بودن آنها از هر دو نظر کمی و کیفی، جامعه نمیتواند خودش را ترمیم کند و افراد همیشه در مقام مقایسه میمانند، میخواهند زودتر به نتیجه برسند، افکار زودگذر به ذهنشان میرسد و نخستین فکر را اجرایی خواهند کرد و خویشتندار نخواهند بود. این موارد همگی سرمایه اجتماعی است که هرچقدر در آنها کاستی داشته باشیم باید در روند ترمیم هم شک کنیم.
متین راسخ(قاضی دادگاه کیفری یک استان تهران): تاکید من بر تغییر سبک زندگی است که این شرایط را به وجود آورده. الان میبینیم که پدر و مادر مدام سرشان در گوشی است و فرصتی برای با هم بودن و صحبت کردن با فرزندانشان به نوعی که بتوانند آموزهای برای آنها داشته باشند ندارند. در واقع کودک از خانواده و پس از آن از مدرسه جدا شده و در سیر هویتپذیری با مشکل مواجه شده است. ضمن اینکه تاثیر الگوپذیری از بازیهای رایانهای را هم نباید فراموش کرد.
فهیمه حسینی(مددکار اجتماعی): نخستین ریشهها به نهاد خانواده بازمیگردد که مجرمان این رده سنی در محیط آن تربیت درستی نمیبینند. در واقع الگوپذیری از اولیای شان خیلی مشکل دارد، مدام درگیر نواقص پدر و مادرشان هستند و بهشدت در محیطهای ساکتی هستند و پدر و مادر پیوسته با هم مشکل دارند. این کودکان در مدرسه هم تربیت درستی نمیبینند. نمونه اخیر، قاتل ستایش، در مدرسه هیچ آموزش درستی ندیده است. و نمونههای بسیار دیگری که در آخرین مرحله، پس از ارتکاب به جرم به کانون میآیند و در آنجا باید تیمی از مشاوران جمع شوند تا به آنها آموزش دهند که برای مثال، تجاوز بدترین کارهاست.
سلامت نیوز: آمار رو به رشد جرایم خشن کودکان و نوجوانان ایرانی