لغت «بیمار» بلای جان معتاد‌ها و شهروندان ایرانی!

لغت بیمار بلای جان معتاد‌ها: تهی شدن واژه‌ها از معنا٬ بیش از آن‌چه به ساحت ادبیات و ادیبان برگردد٬ به ساحت جامعه و مدیرانش وابسته است. اولین کسانی که با مصادیق واژه‌ها مواجهه جدی و عینی دارند٬ مردم و مسئولین‌شان هستند.

لغت بیمار بلای جان معتاد‌ها

به گزارش مجله اینترنتی مددکاری اجتماعی ایران، مسئله‌ای که در جامعه ما به هر دلیلی ـ که این‌جا محل بحث‌اش نیست ـ واژه‌هایمان را توخالی کرده است؛ هر چند واژه‌هایمان از طرفی «بسیار» باشند و «متعدد» و همین‌طور «پروار» و «دهن پر کن». «بیمار»ی یکی از این واژه‌هاست. لغتی که یک روز می‌توانست عاملی باشد تا فردی که نقصی پیدا می‌کند از آغوش جامعه رانده نشود٬ بذر امید در دلش نخشکد و سراغ بیمارستان و اهل طب برود. آبیاری اندکی کند وجودش را و بار دیگر بشود همان که قبلا بوده است.

واژه «بیمار»ی هرچند به زعم بسیاری از اندیشمندان حدفاصلی می‌توانست ایجاد کند؛ بین انسان و جامعه٬ آن‌هم در مواردی خاص٬ اما بهره گرفتن از این لغت بیان این حقیقت اجتماعی بود که یک جامعه نباید نسبت به افرادش بی‌اعتنا شود و یله بگذارد. شاید همین بار معنایی اجتماعی لغت «بیمار» بود که این واژه را سرایت داد به نقاهت‌های روحی و روانی تا ساختار جامعه از هم نپاشیده٬ عده‌ای احساس وظیفه کنند و افراد مبتلا را تحت درمان گیرند و به متن جامعه برگردانند.

طی همین فرایند٬ که در این‌جا به اختصار از آن یاد شد٬ یک روزی عده‌ای نشستند و نتیجه گرفتند: سو مصرف مواد مخدر٬ چون‌که بر مغز انسان تاثیر می‌گذارد و این عضو از بدن را از فعالیت عادی خود باز می‌دارد؛ تا بار دیگر معتاد٬ برای از سر گیری فعالیت طبیعی مغزش سراغ مواد مخدر برود٬ یک «بیمار» است. بنابراین باید تحت درمان قرار گیرد و سلامتی‌اش را به دست آورد. استفاده از واژه «بیمار» برای معتادین به مواد مخدر نه تنها عدول از یک ذهنیت اشتباه درباره مبتلایان به سو مصرف مواد مخدر بود٬ بلکه اعاده از حیثیت آن‌ها در قبال اجتماعی بود که نمی‌خواست معتاد به سرنوشت یک بیمار اسکیزوفرنیایی درآید.

در واقع بیمار گفتن به یک معتاد دفاع از بعد اجتماعی هویت فرد مبتلا است. به هر حال این واژه تبعات اجتماعی خاص خود را در همه دنیا بر جای گذاشت: معتادین تنها نماندند. مراکز درمانی خاصی برایشان فراهم شد. هر دولتی٬ سیاست‌های خاصی برای آن‌ها تحت عنوان سیاست‌های رفاهی اتخاذ کرد.

واژه «بیمار»٬ یک جامعه را متفق و متحد کرد تا فردی مبتلا را درمان کنند تا بهبودش را به دست آورد. کشور ما نیز سریع در همین چرخه قرار گرفت؛ مبتلایان به سو مصرف مواد مخدر را بیمار دانست و سیاست‌هایی را نسبت به بهبود آن‌ها تصویب کرد. افتتاح کمپ‌ها٬ اعطای آزادی‌های اجتماعی و حق و حقوق شهروندی از نتایج همین سیاست‌ها بود. اما از آن‌جایی که ما هیچ ایده‌ای را از دیگران ـ این دیگری هر که باشد ـ نمی‌پذیریم٬ در این مورد خاص نیز به رویه خود ادامه دادیم.

واژه بیمار موجب شد که نیروی انتظامی ما از بازداشت مبتلایان به مصرف سو مواد مخدر دست بردارد. شهرداری‌ها مسئول جمع آوری و رساندن این بیماران به کمپ‌های دارای مجوز شوند. در حالی‌که در کشور ما نسبت به این مسئله هیچ نقشه‌ راهی کشیده نشده بود و هیچ استراتژی‌ای برای مقابله با این عارضه اجتماعی جز دستگیری٬ پیش‌بینی نشده بود. نتیجه‌ای که از اعطای واژه «بیمار» به مبتلایان سو مصرف مواد مخدر در کشور ما به دست آمد دقیقا بر عکس چیزی است که در کشور‌های توسعه یافته محقق شده است؛ جوقه‌های کنار خیابانی٬ از پارک‌های تجریش گرفته تا پارک‌های نازی آباد رشد کرده‌اند. دسته هایی که امنیت اخلاقی جامعه را بی‌هیچ شکی به خطر می‌اندازد.

مردمی که هر روز از کنار بزرگ‌راه چمران گز می‌کنند تا به ایستگاه بی‌آرتی برسند٬ با سیلی از مبتلایان به سو مصرف مواد مخدر روبرو هستند که در گوشه‌ای در آب‌ و هوای سرد زمستانی آتشی روشن کرده‌اند و مشغول٬ آماده کردن بساط سرنگ و پایپ و سیخ و سنگ‌اند. هر کدام به طریقی به هر حال. یا دانش آموزی که از جلو پارک نازی‌آباد به وقت ظهر٬ سمت خانه می‌رود٬ هر روز عده‌ای را پشت شمشاد‌های عور می‌بیند که مشغول مصرف مواد مخدر هستند.

در یک جامعه پایدار و توسعه یافته مسلما این افراد توسط نهاد‌های مشخص شده جمع آوری می‌شوند و تحت درمان قرار می‌گیرند. اما در ایران موسسه‌های خصوصی در این رابطه تاسیس نشده‌اند٬ که از راه درآمدی و یا یارانه‌ای مشخصی بهره‌مند باشند٬ تا جامعه را از مواجهه یله و کنترل نشده با این بیماران مصون نگه دارند. پلیس هم که قبول زحمت نمی‌کند؛ که این‌ها بیمار هستند و هیچ وظیفه‌ای سازمانی بر عهده آن‌ها نیست. البته اگر کاری هم بکند معمولا ضرب و شتم است که هر روز صبح می‌شود در کوچه‌های تنگ و یا پشت دیوار‌های خیابان مولوی دید و صدای آه و ناله بیماران مبتلا به مصرف سو مواد مخدر را شنید.

شهرداری هم تا چند وقت پیش با ماموران بد اخلاق خود، این بیماران را جمع‌اوری می‌کرد و در حومه شهر رها می‌گذاشت. بنابراین همین مسئولین و نبود سیاست‌های درست در این زمینه٬ واژه «بیمار» را هر روز در خیابان‌ها و لای شمشماد‌ها و پارک‌ها بی‌معنی کرده و مسخره می‌کنند.

اتفاقی که در این میان می‌افتد ضربه روحی‌ای است که به کودکان و دانش آموزان و شهروندان آسیب‌پذیر وارد می‌شود و نگرانی خانواده‌ها افزایش پیدا می‌کند و خود این بیماران نیز هیچ بستری برای درمان پیدا نمی‌کنند. چنان که کمپ‌های موجود هم معمولا روش های درمانی موثری به‌کار نمی‌گیرند و گو این‌که هیچ خبری هم از روش‌های بین‌المللی ندارند.

بیماری واژه‌ای نیست که بی‌مسئولیتی مسئولین را پوشش دهد! بلکه راه‌کاری است که ساختار جامعه در هم نشکند که اتفاقا گویا مسئولین کشورمان از همین راهی که تعبیه شده ساختار جامعه مستحکم و استوار بماند٬ بهره می‌گیرند تا جامعه را در سراشیبی‌ای قرار دهند که انتهای آن نبود امنیت اخلاقی است.

مجله اینترنتی مددکاری اجتماعی ایران
Back to top button