ضرورت مداخلات چند وجهی – نگاهی تخصصی به توانبخشی افراد دارای فلج مغزی
فلج مغزی عارضه ای است که شاید اولین نمود آشکار آن اختلال در کارکرد حرکتی است که بر اثر ضربه مغزی در دوران رشد جنینی یا حین تولد ایجاد می شود. به دلایل مختلف ارائه یک تعریف ساده از فلج مغزی بسیار دشوار است زیرا دارای علل متعدد و مختلف بوده و طیف مشکلات حرکتی و حتی شناختی که معمولا حداقل در ابتدا مورد غفلت واقع می شود بسیار متنوع و گسترده است. این اختلال در همان ابتدای تشخیص توسط ویلیام لیتل در سال ۱۹۵۳ با اختلال و عملکرد مختل یا پایین در هوش و مهارتهای شناختی و همچنینی اختلالات مختلف رفتاری و انواع مختلف صرع گزارش شد. او همچنینی در مطالعات خود به این نکته مهم دست یافت که عدم بهره مندی از آموزش و مداخلات مناسب مشکلات این افراد را می تواند بشدت تشدید کند. با وجود این یافته ها در سالها قبل که لزوم انجام مداخلات بهنگام چند وجهی زیستی- روانی و اجتماعی را مشخص می کند اما متاسفانه در اغلب موارد این اختلال بیشتر عارضه ای جسمی و دارای پیامدهای جسمانی توسط والدین و حتی برخی از کارشناسان در نظر گرفته می شود.
در فلج مغزی، با آسیب فیزیکی به تارهای قشری نخاعی و ساقه مغز و مخچه و… اختلال در حرکت و سیر رشدی و سایر مشکلات بروز خواهند کرد که در ادامه به منظور تاکید و روشن سازی بیشتر بر لزوم درمان چند وجهی و متوازن به آنها بیشتر پرداخته خواهد شد.
این کودکان غالبا در فرایند رشد خود نمودهای مختلفی از اختلال در مهارتهای شناختی به ویژه انواع توجه را به اشکال متفاوت از خود بروز خواهند داد که پیامد اختلال یا ضعف در مهارتهای شناختی پایه به ویژه توجه ، ضعف در عملکردهای شناختی دیگر از جمله حافظه و طبیعتا یادگیری را به همراه خواهد داشت که این موارد حتی می تواند دارای علایمی در زبان و گفتار کودکان نیز شود. کودکانی که این علایم و اختلالات را از خود بروز می دهند در صورت عدم رسیدگی و مداخلات تخصصی مناسب در تعامل با دیگران معمولا ضعف خود را بیشتر درک می کنند که خود این امر می تواند باعث ضعف و اختلال در عملکرد و رفتارهای اجتماعی و بین فردی شود که نتیجه آن در بسیاری از موارد به صورت مشکلات روانشناختی از جمله ضعف در اعتماد به نفس و یا خود پنداره منفی شود که بستر را برای بروز انواع اختلالات روانشناختی و به تبع آن اختلالات و گژرفتاری های اجتماعی در صورت عدم بهره مندی از خدمات تخصصی روانشناختی و اجتماعی آماده سازد.
از سوی دیگر با تولد یک فرزند دارای فلج مغزی، بستر خانواده دچار یک دگرگونی و حتی احتمالا بحران خواهد شد که اثرات آن در سیستم خانواده و به تبع آن در اعضای خانواده بسیار شدید خواهد بود که در صورت عدم بهره مندی از خدماتی همچون مشاوره های روانشناختی فردی و خانوادگی می تواند وضعیت بسیار وخیمی را در خانواده ایجاد کند که گذر سالم و موفق از آن برای خانواده بسیار مشکل و حتی غیرممکن باشد. هرچند که خانواده ممکن است برای ایجاد تعادل سیستم در وضعیت موجود دست به تغییر و دگرگونی در ساختار خود بزند و بعد از مدتی سطح اضطراب خانواده کاهش یابد اما طبق نظریات علم خانواده درمانی در بسیاری از موارد در این حالات ساختاری جهت ایجاد تعادل صورت می گیرد که می تواند ابقا کننده وضعیت موجود و به عبارت دیگر داشتن یک فرزند معلول و وابسته در خانواده شود. به بیان دیگر بعد از مدتی اعضای خانواده نقش هایی را برای خود تعریف و پذیرش می کنند که در بر گیرنده عدم استقلال یا معلولیت شدید یک عضو باشد و چون سیستم خانواده در غیاب متخصصینی چون مشاوران توانبخشی به صورتی غیر سالم به تعادل نسبی رسیده است بنابراین در برخی از موارد نیز قابل پیش بینی است که برای حفظ تعادل موجود که خود حالت و تعادلی ناسالم است(نگه داشتن فرد معلول در حالت و وضعیت موجود) تلاش کند. بنابراین لزوم توجه به پویایی های روانشناختی فرد معلول و اعضای خانواده ضرورتی اجتناب ناپذیر در جهت اثربخشی سایر مداخلات توانبخشی است که غفلت از آن به شدت می تواند باعث هدر رفتن منابع مالی و زمانی و انسانی شود. پر واضح است که خانواده به عنوان اولین و کوچکترین واحد اجتماعی تاثیر بسزایی در سلامت اجتماع و افراد دارد که توقع داشتن اجتماع و افراد سالم با خانواده های آشفته کاملا دور از منطق و واقعیت است. ازمنظر دیگر با ارئه خدمات توانبخشی در ابعاد زیستی و روانی(چه در سطح فرد و چه خانواده) بسیار مهم است که با لحاظ دید تخصصی و جامع ، خدمات اجتماعی نیز در ابعاد بزرگتر که مشترکا توسط متخصصینی همچون روانشناسان و مشاوران و مددکاران و … مورد توجه ویژه قرار گیرد تا با بهره گیری از تخصص های مختلف بازده و اثربخشی مداخلات مذکور به حداکثر میزان ممکن ارتقا یابد.
نویسنده: فرشاد زارعی | کارشناس ارشد مشاوره توانبخشی از دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تهران، دانشجوی Phd مشاوره دانشگاه خوارزمی