سوسیالیسم منفی و تشریح ابعاد گوناگون وجودی آن
سوسیالیسم منفی؛ شوراهای محلی و تشکیلات سندیکایی- تعاونی
سوسیالیسم منفی و تشریح ابعاد گوناگون وجودی آن
سوسیالیسم منفی؛ شوراهای محلی و تشکیلات سندیکایی- تعاونی
نویسنده: دیوید لارنسون
مترجم: مجتبی اسلامی[۱]
سوسیالیسم تنها در صورت انتفاء هست که به ایجاب می رسد.
سوسیالیسم در ابتدا با نفی سلطه شروع می کند سپس به اداره کردن مردم توسط خود مردم می پردازد[۲].
سوسیالیسم، ملیت را در رابطه با اجتماع انسانی جهانی می بیند و در این رابطهی جزء و کل، کل را فدای جزء نمی کند.
از دل سلب است که میتوان به ایجاب رسید، از اینرو سوسیالیسم ابتدائن به مساله دولت، تعیین قانون اساسی و حقوق مدنی افراد نمی پردازد بلکه با اتکاء بر تاریخ جوامع بشری، و از دل نقدی درونماندگار، میتواند مسائلی را پیشروی آینده بگذارد.
سوسیالیسم منفی نه مقلد است نه مبدع تنها. سوسیالیسم منفی با پیگیری مسائلی که بر حکومت های جهان رفته است، مساله ی خودش را در اکنون مشخص می کند و از نقد درونماندگاری که دارد به هستی شناسی اکنون می رسد.
سوسیالسم منفی با نفی سلطه بر مردم شروع می کند و از خلال اشکالاتی که بر حکومت های بشری وارد است، به یک تئوری ایجابی می رسد و وضعیتی ایجابی را می خواهد آغاز کند.
سوسیالیسم منفی، انعطاف پذیر است زیرا با هستی شناسی اکنون سروکار دارد و میداند که نوع حکومتی که در جامعه ای می تواند اجرا بشود در جامعه ی دیگر نمی تواند اجرا بشود اما خواهان یک اجتماع رادیکال هست؛ رادیکالیزه شدن به معنای نفی سلطه های سرمایه و دولت تمرکزگرای افراطی و نفی تمامی سلطه.
جامعه ای که مسأله اش اجتماع باشد نه به موفقیت های فردی بلکه به عقلانیت و خودشکوفایی می رسد اما در اینجا نیز بایستی تمامی آنچه پیش می آید، واکاوی شود و رابطه ی آرمان اصلی با اموری که منتهی به آن آرمان می شود و اتفاقاتی که پیش می کشد، بایستی بررسی گردد تا در دام آرمانگرایی نیافتد.
آلترناتیو فقط از دل شرایط انقلابی برمی خیزد نه به صورت تحمیلی و اینجاست که مفهوم پیش شرط اهمیت پیدا می کند و بایستی آن آلترناتیو پیش شرطهای لازم را داشته باشد[۳].
مسائل پیشروی سوسیالیسم منفی
تداخل شورای محلی و تشکیلات سندیکایی کشوری و تعاونی محلی[۴]؛ در این نوع اداره کشور، کنفدراسیون که متشکل از کانتون می باشد در تشکیلات سندیکایی کارگری ضرب می شود و حاصل این ضرب، همبستگی اجتماعی بیشتر است.
تقویت دولت محلی برای کمتر شدن قدرت دولت کشوری، لازم است.
کانتونها به دلیل کوچکتر بودن نسبت به استان، از دموکراسی بیشتری برخوردار است و افراد با نمایندگانشان ارتباط بیشتری خواهند داشت.
تعاونیها، مبتنی ست بر دموکراسی اقتصادی و خودگرانی کار توسط کارگران و کارمندان.
دولت غیرمتمرکز: مساله ی دولت بحثی ست که همچنان میان چپ ها مورد بررسی هست و حتی خود مارکس هم نتوانست یک ایده ی شسته و رفته ای برای آن به دست بدهد اما برای گریز از هرج و مرج و اجرا شدن قوانین و حقوقی که توسط شورای محله و تشکیلات سندیکایی صادر می شود، نیاز به دولت همچنان هست. اما وجود دولت از پی نفی آن می آید، نفی ای که در خود مفهوم انقلاب رخ داده است. دولت برای “سوسیالیسم منفی” امری جوهری و لازم نیست بلکه برای سامان دادن به کنفدارسیون و تشکیلات سندیکایی و مردم و نیز نماینده گی در روابط بین المللی می باشد. در سوسیالیسم منفی، دولت مردم، از دل کنفدراسیون و سندیکاها و تعاونیها بیرون میآید نه اینکه آنها از بنابر خواست دولت به وجود بیایند.
سوسیالیسم منفی با نفی سه چیز شروع می کند؛ دولت خودکامه، تمرکزگرایی افراطی و مالکیت خصوصی وسایلی که منجر به ثروت می شود: وسایل تولیدی و زمین.
زمین ها به کنفدراسیون واگذار می گردد و کار نیز خصلت اجتماعی پیدا می کند. کنفدراسیون، با توجه به تقاضا و نیاز افراد، آنها را صاحب خانه می گرداند.
تعاونی ها و سندیکاها بایستی باهم کار کنند یعنی تعاونی مواد مورد نیاز هر کارگر و کارمندی مانند برنج و روغن را به جای مقداری از پول می دهند و در این صورت مبناهای واحدهای پولی مانند دلار هم تأثیر کمتری در زندگی روزانه افراد دارد چون مقداری از نیازش به صورت واقعی تأمین شده و اگر هم آن مبنا در طول ماه بالا برود، به برطرف شدن نیازهای اولیه یک فرد کمتر اخلال وارد می شود و در این صورت صنف ها با تعاونی ها ارتباط می گیرند.
[۱] ترجمه این متن، دلیل بر تایید صحت محتوای این متن نمی باشد.
[۲] جان بلامیفاستر در کتاب اکولوژی مارکس مینویسد: «در این سالهای واپسین، مارکس همچنین می کوشید که از چنگ نوشتارگان (منابع و مآخذ) استعمارگری، که طبعن ناگزیر بود پیشرفت بقیه ی جهان را از دریچه ی آن بنگرد، بگریزد و به نحودمافزا نسبت به تاریخ نفوذ و رخنه ی آن در آنچه اکنون «پیرامون» نامیده می شود دیدگاه انتقادی پیدا کند. از اینجاست که مارکس می کوشد رویدادنگاری سترگ و بنیادنگری از تاریخ جهان بنا کند و از برداشت های مسلط و مرسوم بگسلد. همه ی این دغدغه های ذهنی دهه ی واپسین عمر مارکس را متمایز می کند که تیودورشانین تعبیر نغز «مارکس متاخر» را از آن به دست داده است» (ترجمه معصوم بیگی، ۱۳۹۹؛ ۴۰۷-۴۰۸). م
[۳] مارکس در جواب باکونین: «بلاهت بچه مدرسه ای! یک انقلاب رادیکال به شرایط تاریخی معینی بستگی دارد که تکامل اقتصادی پیش شرط آن است» (نوشتار نظری کلی بر کتاب دولتگرایی و آنارشی باکونین ص ۵ نوشتهشده در سال ۱۸۷۴). م
[۴] مارکس می گوید: «با مالکیت اشتراکی، به اصطلاح «اراده خلق» از بین می رود و راه را برای اراده واقعی تعاون باز می گذارد (همان؛ ۸). م