سال نوی میلادی با هموطنان ارامنه ایرانی
یادداشت اختصاصی یک فعال اجتماعی پیرامون شرایط عمومیِ هموطنان ارامنه در ایران
سال نوی میلادی با هموطنان ارامنه ایرانی: چند روزی است که وارد سال نوی میلادی شدیم. سال جدید مرا به این فکر انداخت که من از هم وطنان ارامنه ام چه می دانم؟
سال نوی میلادی با هموطنان ارامنه ایرانی
با چند تن از آنان ملاقات و معاشرت کردم؟ از آداب و رسوم و مراسمشان چه می دانم؟ جوابم به خودم یک هیچ بزرگ بود. من هم مانند بسیاری از مردم با شنیدن کلمه ارامنه به یاد کلیسا و درخت کریسمس می افتم. یک شب سرد و پر برف زمستانی با خانه هایی گرم و صمیمی با بخاری های گرم و غذاهای رنگارنگ، درخت های کاج تزیین شده و تعداد زیادی هدیه های کوچک و بزرگ در بسته های زیبا و پر زرق و برق و صدای گوش نواز ناقوس که خبر از سال نو و حال خوش می دهد.
آیا این تصورات، واقعیت ارامنه در ایران و دنیاست؟ به همین خاطر به دیدن موزه ارامنه تهران که در حیاط کلیسا بود، رفتم. موزه ای که به همت ارامنه فرهنگ دوست از گنجینه های شخصی، یادگارهایی را هدیه کرده اند تا سایر ایرانیان و دنیا درباره آنان بیشتر بدانند و آنان را بشناسند. بعد از بازدید و آشنایی با مدیر مهربان موزه و همکارش پی بردم که چقدر کم این هم وطنان را می شناسم.
شاید بهتر است، بگویم اصلا آنان را نمی شناسم آیا می دانم در طول تاریخ با چه مسائل و مشکلاتی دست و پنجه نرم کرده اند و چه سختی هایی را به دوش کشیده اند و هنوز می کشند. آیا با آنان مانند هموطنان ترک، لر، بلوچ و … برخورد می کنم؟ آیا هرگز خواسته ام بدانم در چه شرایطی هستند؟ مدرسه های فرزندانشان کجاست؟ اگر در مدارس عادی تحصیل می کنند، رفتار دانش آموزان دیگر با آنان چگونه است؟ سالمندانشان چه می کنند و کجا زندگی می کنند؟ برای یک بار هم که شده به فکر نیفتادم زمانی که نوروز یا عیدهای دیگر که به فکر دیدن سالمندان می افتم به فکر سالمندان اقلیت های مذهبی هم باشم. آیا وقتی که برای خرید لوازم عید نوروز کل شهر را می گردم و به اندازه وسع خودم دست پر به خانه می روم آنان هم برای تهیه ملزومات کریسمس همه چیز برایشان فراهم است. هیچ گاه زمان هایی که برای آنان بهترین روزهای سال است، تولد پیامبر پاکی و مهربانی عیسی علیه السلام توجهی به آنان و مراسمشان داشته ام؟ آیا چون هم کیش من نیستند باید از آنان فاصله بگیرم؟
مگر ما در کنار هم در یک کشور، در یک شهر، در یک محله، در یک کوچه و شاید یک ساختمان زندگی نمی کنیم و چرا تا این حد از هم غافل هستیم چرا توقع داریم آنان سیزده روز از سال را تعطیل باشند و ما حتی یک روز به احترام عید آنها تعطیل نکنیم یا کاری انجام ندهیم؟
آیا تا به حال روز کریسمس یک شاخه گل به یک هم وطن مسیحی داده ایم یا عید را به او تبریک گفته ایم؟
آیا هرگز از حال پدر و مادر سالمندش را پرسیده ایم؟ آیا؟ آیا؟ آیا؟ ….
بد نیست گاهی به هموطنان مان بیاندیشیم فارغ از هر طایفه، قوم، قبیله و دینی فقط به عنوان یک انسان.
نویسنده: زمرد زرکش، فعال اجتماعی
انتشاریافته در: وبسایت مددکاران اجتماعی ایرانیان