زندگی نامه دکتر مصطفی اقلیما؛ رئیس انجمن علمی مددکاری اجتماعی ایران
زندگی نامه دکتر مصطفی اقلیما: دکتر مصطفى اقلیما، استاد دانشگاه ، محقق و مددکار اجتماعى متولد: ۲۶ / اسفند / ۱۳۲۶تهران کارشناسى خدمات اجتماعى (از ایران )، کارشناسى ارشد علوم اجتماعى و توسعه ( از پاریس ، مدرسه عالى تحقیقات علوم اجتماعى و توسعه)، دکتراى علوم اجتماعى و توسعه گرایش مددکارى ، کارشناسى ارشد اقتصاد بین المللى (از پاریس ، دانشگاه سوربن ) ، دکتراى اقتصاد بین المللى (دانشگاه سوربن فرانسه).
زندگی نامه دکتر مصطفی اقلیما
گذراندن دوره هاى تخصصى مدیریت سازمان هاى دولتى به مدت ۶ ماه در تهران ، روانپزشکى سالمندان با همکارى دانشگاه علوم بهزیستى و توانبخشى نیویورک (۶ماه )، مشاوره افراد معتاد در زمینه آسیب هاى خانواده و … مؤسس رشته مددکارى اجتماعى در ایران داراى سوابق اجرایى مددکار اجتماعى زندان اطفال (کانون اصلاح و تربیت )، مددکار اجتماعى بیمارستان فارابى ، سرپرست مددکارى اجتماعى (قلعه شهر نو) ، رئیس اداره خدمات اجتماعى شهرستان آبادان ، معاون مدیرعامل شبکه بهداشت و درمان آبادان ، سرپرست بخش پژوهش سازمان بهسازى و عمران جنوب تهران و معاونت اجتماعى همان سازمان، عضو هیأت علمى دانشگاه ژسیو پاریس ، عضو هیأت علمى دانشگاه علوم بهزیستى و توانبخشى و سرپرست دفتر مطالعات و برنامه ریزى همان دانشگاه ، رئیس انجمن علمى مددکاران اجتماعى ایران و … مؤلف کتابهاى «تکنیک هاى ارتباط با فرد و خانواده» ، «مددکارى فردى، کار با فرد» ، «کار با گروه شناخت، پویایى و درمان» و «انضباط اجتماعى و نقش آن در پیشگیرى از آسیب ها» . احمدرضا حجارزاده : مرد مهرگانى امروز ما در خانواده اى هشت نفره متولد شده و خود دومین فرزند خانواده پس از خواهر بزرگش است. پدرش بیسواد بود و مادرش چهار کلاس بیشتر سواد نداشت . با این حال تمام فرزندان خانواده موفق به تحصیل در رشته هاى عالیه و دانشگاه شده اند… اولین بار در سال ۱۳۳۲ به مکتبخانه در نظام آباد مى رود . اما شیطنت هاى دوران کودکى که در او بیش از معمول نمود بیرونى داشت ، بارها وضعیت تحصیلى اش را با مخاطره جدى روبرو مى کند. شیطنت جایى براى درس خواندن نگذاشته است و مصطفى اقلیماى کودک ، هرسال مدرسه اش را عوض مى کند! سال پنجم را در مدرسه اى در خیابان ناصرخسرو در محله اى معروف به «گود عربها» درس مى خواند . ششم را در مدرسه محتشم کاشانى ، روبروى بیمارستان امام حسین (ع) فعلى تمام مى کند و بعد به دبیرستان مرآت در میدان عشرت آباد مى رود. سه سال آنجا مى ماند و هرسال را با هفت هشت تجدیدى پشت سر مى گذراند! سال چهارم به دبیرستان بابکان (واقع در تهران نو) مى رود و مردود مى شود! با توافق مدیر مدرسه به دارالفنون تهران نقل مکان مى کند. پنجم را هم آنجا رفوزه مى شود اما دوباره براى ادامه تحصیل به دبیرستان مروى مى رود و تنها سالى که یکضرب قبول مى شود در همان مدرسه و سال ششم است که نمره قبولى در آن مدرسه ۸۰ بوده ولى او نمره ۸۰/۱۶ را به دست مى آورد! همه این مخاطرات اما حالا خاطرات خوب گذشته شده و وقایع شیرینى را رقم زده است. دیپلم را مى گیرد اما در دانشگاه قبول نمى شود و این ، براى او در میان جوانهاى اقوام که اگر نفر اول نبودند نفر چهارم یا پنجم کنکور شده بودند ، مایه خجالت بود. به هرحال از سر ناچارى در دانشگاه پلیس شرکت مى کند اما قد موردنیاز براى استخدام پلیس ، ۱/۷۰ بود ولى چون قد دکتر اقلیما یک متر و ۶۹ سانتى متر است، پذیرفته نمى شود! مدتى بعد در امتحانات خلبانى هواپیماهاى فانتوم قبول مى شود. آن زمان براى استخدام در نیروى هوایى رضایت پدر لازم بود ولى پدر اقلیما تحت هیچ شرایطى با این بهانه که «دوست ندارم فرزندم نظامى شود» اجازه ورود او را به نیروى هوایى کشور نمى دهد. لجبازى مى کند و به خدمت نظام وظیفه مى رود و در سپاه ترویج واحد کرج مشغول به خدمت مى شود. بعد از خدمت، برخلاف علاقه مصطفى، مادرش اصرار دارد که او حتماً در دانشگاه قبول شود. پس به آموزشگاه عالى خدمات اجتماعى مى رود و تمام کارهاى پراکنده را رها مى کند. حالا همه چیز فراهم شده تا خود واقعى اش را بشناسد. به سرعت جاى خود را در دانشگاه باز مى کند و محبوبیت خاصى بین سایر دانشجوها و اساتید به دست مى آورد تا آنجا که وقتى براى انجمن دانشجویان ، انتخاباتى برگزار مى شود او به عنوان نفر اول برگزیده مى شود. اقلیما سرانجام در سال ۵۴ از دانشگاه فارغ التحصیل مى شود. اقلیما پس از اتمام تحصیلاتش ، در زندان اطفال شروع به کار مى کند اما بزهکارى مشهود در زندان اطفال او را باز درگیر مسائل تازه مى کند. آن وقت ها مددکار قدرت قانونى بالایى داشت و تصمیم مى گیرد مشکل را با وزیر دادگسترى مطرح کند که موفق نمى شود و با معاون وزیر صحبت مى کند. هرچند گفت وگوى او باعث مى شود که آنها به نوجوانان زندانى اجازه سیگارکشیدن بدهند و آنان را از تبعات این ممنوعیت برهانند، اما مدتى بعد اقلیما ازسوى اداره امنیت احضارمى شود تا درمورد نوع کارش درحیطه مددکارى پاسخگو باشد. او متهم مى شود که دخالت در مسائل زندان کرده و همه چیز را به هم ریخته و نباید چنین اتفاقاتى را پیگیرى مى کرده است. خانم فرمانفرمائیان (که آن زمان ریاست دانشگاه خدمات اجتماعى را برعهده داشته است) درمورد دکتر اقلیما واسطه مى شود بعد اقلیما را احضار مى کنند و مى گویند شما دیگر در زندان اطفال نمانید و به بیمارستان فارابى بروید. دکتر اقلیما مدتى به عنوان مددکار اجتماعى در بیمارستان فارابى خدمت مى کند ولى به خاطر مشکلاتى که آنجا پیش مى آید، نمى ماند و به مرکزى مى رود که دوره هاى مددکارى توانبخشى برگزارکرده بود. از آنجا نیز بیرون مى آید تا زمانى که وزارت رفاه تشکیل مى شود و از عده اى براى پست رؤساى ادارات خدمات رفاهى دعوت به همکارى مى کنند. او همراه با یک تیم هفتاد و هشت نفره براى کار در آن وزارتخانه راهى مى شود. اقلیما با انتخاب خود براى گذران یک دوره ۶ماهه به آبادان مى رود و ریاست اداره خدمات رفاهى آنجا را برعهده مى گیرد. «ما پیش فرماندار رفتیم و شرح وظایف خود را ارائه کردیم. شرح وظایف ما این بود که اگر کسى مى خواست براى معالجه پیش پزشک برود و بضاعت مالى نداشت باید مى آمد نزد ما تا برایش تشکیل پرونده دهیم یا اگر کارگرى، کارمندى قراربود اخراج شود چون به بنیان خانواده آسیب مى رسید باید با ما مشورت مى شد… ما اولین سازمانى بودیم که درکشور شروع به پرداخت مستمرى کردیم. مثلاً اگر درخانواده هاى بى سرپرست حداکثر درآمد ۵۰۰تومان بود و خرج زندگى حداقل هزارتومان، قرار براین بود که مابه التفاوت مخارج را ما پرداخت کنیم که در کل توانستیم براى ۴۰۰خانوار مستمرى بگیریم. اما چون بودجه کافى نداشتیم بودجه شهرستان هایى را که نیاز نداشتند و استفاده نمى شد به ما مى دادند.» درهمین دوران، وزارت بهداشت و درمان و وزارت خدمات رفاهى درهم ادغام شد و «شبکه هاى بهداشت و درمان» نام گرفت. دراین برهه زمانى دکتر اقلیما حس مى کند دیگر کارى براى انجام دادن ندارد. از همین رو همه چیز را رها کرده به تهران مى آید. در سال ۵۶ دکتر عمرانى (رئیس سازمان تأمین اجتماعى قدیم) به ریاست سازمان خدمات رفاهى آبادان رسیده بود. چندى بعد همین شخص پست مدیرعاملى سازمان عمران جنوب پایتخت را کسب کرد. این سازمان ۵۰۰میلیون تومان بودجه داشت که قرار بود با آن خیابان هاى جنوب شهر مثل یاخچى آباد و… را تعمیر و بازسازى کنند. دکتر عمرانى از دکتر اقلیما مى خواهد که معاون ادارى مالى سازمان شود. او مى پذیرد و مشغول به کار مى شود. نخستین گام در پست جدید دکتر اقلیما این بود که حقوق ها را درست کند و تمام افرادى را که بیمه نیستند، بیمه تأمین اجتماعى کند. سپس به بررسى و بازسازى خیابان به لحاظ بافت شهرى یا محیط فرهنگى مى پردازد. به عنوان نمونه او از شهرکى درجنوب شهر یادمى کند به نام «شهرک ولیعهد» که بعدها به شهرک ولیعصر (عج) تغییرنام پیدامى کند. «درآن شهرک کوهى از زباله و آشغال جمع شده بود که ما همه منطقه را پاکسازى کردیم و زمین فوتبال ساختیم براى بچه ها! یا محله دیگرى که در آن آب نبود و قرار بود چاه آبى براى پنج هزارنفر حفر شود اما طرحى پیاده کردیم که چاه براى ۲۰ هزارنفر حفر شود.» دکتر هیچگاه در زندگى قصد سفر به خارج از کشور نداشته است اما هنگامى که در دانشگاه خدمات اجتماعى و براى مقطع فوق لیسانس قبول مى شود به خاطر درگیریهایى که با خانم فرمانفرمائیان پیدامى کند به گفته خودش لجبازى مى کند و ناگهان مى گوید من به فرانسه مى روم. در صورتى که اصلاً قصد سفر به فرانسه نداشته و خیلى اتفاقى نام «فرانسه» از دهانش خارج مى شود. عزم خود را براى رفتن جزم مى کند و با کمک یکى از دوستانش که پیشتر به فرانسه عزیمت کرده بود، خانه اى درآنجا اجاره مى کند و اندک اندک مقدمات سفر را فراهم مى کند. اقلیما در سن ۳۰ سالگى و با (فقط) ۳۰هزارتومان به فرانسه مهاجرت مى کند. درکلاس هاى درس دکتر متوجه مى شود با ایما و اشاره نمى تواند زبان فرانسه یادبگیرد و پیشرفتى نخواهدداشت. پس هرروز راهى ایستگاههاى مترو در فرانسه مى شود و با پیرزن هاى داخل قطار یا ایستگاه سر صحبت را بازمى کند و آنقدر با آنها دست و پا شکسته فرانسوى حرف مى زند تا بالاخره یادمى گیرد. البته براى کمک به پیشرفت کارش یک تلویزیون هم مى خرد و با تماشاى برنامه هاى آن سعى مى کند لهجه و جملات فرانسه را فرابگیرد. او دراین کار به حدى موفقیت به دست مى آورد که حتى کتاب و نوار فرانسه اى را که باید در یک سال مى آموخت ظرف ۳ ماه به خوبى یادمى گیرد. اقلیما پس از ۱۳ سال در اسفندماه ۷۰ از فرانسه به ایران برمى گردد و بلافاصله شروع به نگارش طرح رشته مددکارى مى کند و درهمان ایام عید سال ۷۱ موفق مى شود طرح را آماده کند. آن زمان دکتر کنزى معاون وزیر بهداشت در امور آموزش، دکتر جغتایى مدیرکل بورس هاى دانشگاه علوم بهزیستى و دکتر محمدى رئیس سازمان بهزیستى بودند. دکتر محمدى با احداث چنین دانشگاهى موافقت مى کند. طرح کارشناسى رشته مددکارى را آماده مى کند و تحویل مى دهد. دکتر کنزى اوایل اصلاً تمایلى به شکل گیرى رشته مددکارى درکشور ندارد اما سرانجام با مذاکرات، اصرار و دلایل و توجیهاتى که دکتر اقلیما براى حضور چنین رشته اى مى آورد، موافقت او را کسب مى کند. «من یک سال تمام در وزارت بهداشت و درمان دویدم تا طرح آماده شود و به تصویب برسد. هرروز بهانه اى مى آوردند که اینجایش را درست کن، اونجایش را تغییربده و… با همه این دوندگى ها بالاخره در شوراى برنامه ریزى وزارت بهداشت و درمان، رشته مددکارى مصوب شد. حالا فقط مانده بود موافقت شوراى انقلاب فرهنگى که با جلب نظر آنها، درنهایت سال ۷۲ رشته مددکارى اجتماعى در کشور تصویب و براى همین رشته، دانشگاه علوم بهزیستى و توانبخشى تأسیس شد. این رشته تنها رشته اى است که بعد ازانقلاب اسلامى در کشور شکل گرفت. ما پیش ازانقلاب چنین رشته اى نداشتیم. چهار سال پس ازتصویب و اجراى لیسانس رشته مددکارى، دکتر اقلیما فوق لیسانس همان رشته را طراحى مى کند. بعدتر هم با گذشت هفت سال دکتراى این رشته طراحى و تصویب شد و هم اکنون با شوراى انقلاب فرهنگى هماهنگى هاى لازم انجام گرفته که اولین دوره دکتراى مددکارى اجتماعى در سال ۱۳۸۴ اجراشود. یکى از کارهایى که دکتر با اجراى این رشته درنظرداشت و به خاطر آن زحمات زیادى کشید اشتغالزایى دانشجویان این رشته در شهر و زادگاه خودشان بود. او سرسختانه پیگیر استخدام دانشجوهایش است و ادعامى کند که درکشور مددکار بیکار وجودندارد. او درهرسال تنها ۲۰ تا ۲۵ نفر دانشجو مى پذیرد که در ایجاد اشتغال براى آنها مشکلى وجودنداشته باشد. از دیگر اقدامات مؤثر دکتراقلیما جایگزینى مددکاران دراداره پلیس است. چون به عقیده او، جاى اصلى مددکار آنجاست، آنجایى که آسیب ها وارد مى شوند و اگر همانجا به مشکلات رسیدگى شود شاهد حادثه ها و جنایات بعدى نیستیم. از همین رو، دکتر با سردار قالیباف (فرماندهى کل نیروى انتظامى)، سردار نوریان (معاونت اجتماعى نیروى انتظامى) و خانم دکتر قماشچى وارد مذاکره مى شود و با کمک هاى فراوان آنها موفق به راه اندازى دایره مددکارى در کلانتریها مى شود. ابتدا یک دوره سه ماهه و آزمایشى اجرامى شود که با به دست آمدن نتایج مثبت از آن دوره، کار ادامه مى یابد. همچنین دکتر اقلیما از تصویب راه اندازى« کلینیک هاى مددکارى اجتماعى» یادمى کند که درحال حاضر مشغول ارائه خدماتند. « انجمن علمى مددکارى اجتماعى »نیز به همت ایشان و سایر همکاران تأسیس مى شود که ریاست این انجمن نیز با خود دکتر مصطفى اقلیما است.