رسوب خشونت در ذهن کودک
چندی پیش خبری درباره جنایتی فجیع در مشهد منتشر شد که براساس آن ۴ قاتل با همکاری و همدستی یکدیگر و به سرکردگی جوانی که فرزند زن مقتول بود، اقدام به قتل دو کودک سه و شش ساله و همچنین به قتل رساندن مادر خانواده کرده بودند. این فاجعه گویا به تنهایی از خشونت کافی رنج نمیبرد که قاضی پرونده برای بررسی بهتر جنایت رای بر بازسازی صحنه قتل صادر کرد؛ صحنه قتلی که در آن هر چهار قاتل حضور داشتند و آلت قتاله تبر و چاقو بود. آنچه این بازسازی صحنه قتل را به فاجعهای نگرانکننده تبدیل کرد اما حضور و نقشآفرینی دو دختربچه به عنوان مقتولان بود، صحنهای بسیار خشن و بسیار خطرناک برای کودکانی که با توجه به عکسهای منتشرشده در خبرگزاریهای رسمی به نظر میرسد به شدت دچار ترس و وحشت شدهاند.تصور کنید این کودکان از نظر روانی چه حجمی از آسیب را متحمل شدهاند.
حکم قاضی برای نقشآفرینی کودکان در بازسازی صحنه قتل غیرمنطقی است
به گزارش وبسایت تخصصی مددکاری اجتماعی ۲۰۱۵ به نقل از روزنامه جهان صنعت، موسوی چلک، رییس انجمن مددکاری اجتماعی درباره بازسازی صحنه قتل خانوادگی و استفاده از دو کودک سه و شش ساله برای ایفای نقش مقتول میگوید: « این روش به هیچ عنوان روش خوب و مناسبی نیست و اینکه چرا قاضی چنین حکمی صادر کرد و خواهان آن شده است که دو کودک زنده در بازسازی صحنه قتل حضور داشته باشند و در نهایت چرا چنین استدلالی داشته است سوالی است که دستگاه قضایی و مخصوصا قاضی پرونده باید در مورد آن پاسخگو باشد.»
موسوی تاکید میکند که حضور و استفاده از بچهها در صحنه جرم و قتل، حتی اگر مصلحت قضایی هم باشد، امری بسیار خطرناک است و اینچنین تکرار و بازسازی صحنههای جرم اصلا منطقی نیست.
از سویی دیگر وی به مشاهده صحنه جرم و تاثیر آن بر ذهن بزرگسالان اشاره میکند و معتقد است، تاثیری که چنین رفتارهایی در بلند مدت روی ذهن کودکان میگذارد قابل جبران نیست و بسیار خطرناک است. به همین دلیل نقشآفرینی کودکان در بازسازی صحنههای جرم به هیچ عنوان صلاح نیست.
نگاه تکبعدی حقوقی به جرم، آسیبزاست
این آسیبشناس در ادامه به عدم توجه قضات به نقش مددکاران اجتماعی اشاره میکند و میگوید: «اینکه قضات در صدور حکمشان به نظر مددکاران اجتماعی توجه و نظر آنها را در اجرای احکام لحاظ نمیکنند بسیار خطرزاست و در نهایت موجب آسیبهای شدید روی ذهن و آینده اجتماعی کودکان میشود. این عدم توجه در حالی است که بهطور صریح در قانون به این موضوع اشاره شده است که باید در مورد اجرای احکام کودکان و نوجوانان و نقشآفرینی آنها در مسایل حقوقی به دقت توجه شود و از نظر متخصصان بهره گرفت.
وی همچنین با اشاره به تاثیر منفی چنین احکامی روی ذهن کودکان، گردانده شدن دو نوجوان در شمال کشور به عنوان محکومیت جرمشان شکستن شیشه مغازهها بوده اشاره میکند و میگوید: «باید بین جرم و حکم صادر شده تناسب منطقی وجود داشته باشد که متاسفانه بارها شاهد این موضوع بودهایم که هیچ تناسبی بین حکم و جرم وجود ندارد. چنین احکامی نهتنها بازدارنده نیستند حتی موجب میشوند در بلندمدت آسیبهای شدیدتری بر دوش جامعه وارد شود.
متخصصان حوزههای مختلف جامعه شناسی معتقدند آنچه برای کودکان و جامعه خطرناک است تکرار در مشاهده صحنههای خشن و جرایم خونین است که متاسفانه مسوولان قضایی با در نظر نگرفتن مسایل اجتماعی خواسته یا ناخواسته به این موضوع دامن میزنند و اگر روند به همین شکل ادامه پیدا کند هر روز وضعیت روانی و اجتماعی کودکان جامعه وخیمتر میشود و حاصل آن چیزی نخواهد بود مگر، تشدید و تکرار آسیبهای اجتماعی. آنچه امروز نگرانکننده است بالا رفتن آمار ترسهای اجتماعی است که توجه نکردن به آن موجب میشود کودکانی که امروز با صحنههایی خشن روبهرو میشوند در آینده بزرگسالانی باشند که شاید به تشدید جرایم و آسیبهای اجتماعی دامن بزنند.
حضور کودکان در بازسازی صحنه قتل مصداق بارز کودکآزاری است
بازسازی صحنههای خشن و جنایتها نه تنها از منظر جامعه شناسی قابل تامل و اندیشه است بلکه تاثیر بسیار عمیقی هم بر روان افرد میگذارد. اینکه مغزکودکانی که به جای مانکن در صحنه واقعی قتل قرار میگیرند، تا چه اندازه توانایی درک و تحلیل چنین صحنه خشنی را دارد که حتی یک بزرگسال هم از دیدن آن تا مدتها دچار مشکلات روانی میشود، مسالهای است که امیرحسین جلالی، روانپزشک و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی درباره آن به «جهانصنعت» میگوید: «در ابتدا باید به طور جدی به این موضوع اشاره کنیم که چنین رفتارهایی با کودکان مصداق بارز کودکآزاری است و بدون هیچ تردیدی نهادهای نظارتی باید درباره این مساله به زودی پاسخگو باشند و واکنشی جدی نشان دهند.» جلالی در ادامه درباره دستگاه روانی انسان و ظرفیتهای آن توضیح میدهد و تاکید میکند: مغز انسان ظرفیت و توانایی محدودی درباره تحلیل، پذیرش و پرداختن هیجانات دارد، از همین رو زمانی که مغز انسان یک مساله تلخ را تجربه میکند واکنشهای مختلفی را نشان میدهد و در مقابل تحریکات مغزی که برایش رخ داده است دچار چالش میشود. این هیجانات ذهنی و روانی حتی ممکن است به روان و مغز فرد بالغ آسیبهای شدیدی وارد کند که فرد آسیب دیده به طور جدی نیازمند درمان و کنترل مشکلاتی است که بر مغزش وارد شده است.
وی تاکید میکند: درباره موضوع بازسازی صحنه قتل در مشهد، هیجان و تنش شدیدی به مغز دو کودک وارد شده است. اما در مورد کودکان به دلیل تکامل پیدا نکردن کافی مغزشان، بار هیجانی بسیار زیادی به دستگاه عصبیشان وارد میشود که این بار هیجانی از نظر روانپزشکی بسیار خطرناک است و حتما دوکودک حاضر شده در صحنه بازسازی قتل باید مورد حمایت و درمان روانپزشک قرار گیرند. همچنین نباید از این موضوع غافل بود که سندروم بعد از حادثه نهتنها برای بزرگسالان که برای کودکان هم به وجود میآید، با این تفاوت که تاثیر و آسیب آن در مغز کودکان بسیار خطرناکتر از بزرگسالان است.
پاسخهای روانی افراد به حوادث یکسان نیست
از سویی دیگر جلالی به این موضوع اشاره میکند که کودکان ظرفیت روانی کافی و لازم برای تحمل هیجانات در هر مسالهای را ندارند و حتی پاسخهای روانی یکسانی هم به حوادث مشابه نشان نمیدهند. برای نمونه قاضی پرونده دو کودک در شمال کشور حکمی مبنی بر گرداندن آنها در شهر داده بود و متاسفانه این حکم اجرا شد. در حالی که اگر چنین احکامی نتایج مثبتی داشت بعد از اجرای آنها باید از تعداد و انواع جرایم در سطح جامعه کاسته میشد.
همچنین وی به نقش رسانهها اشاره میکند و معتقد است فعالیت مستمر رسانهها برای احقاق حقوق کودکان شاید روش مناسبی باشد تا احکام قضایی با دقت بیشتری نسبت به وضعیت بهداشت روان افراد، مخصوصا کودکان اجرا شود.
وی تاکید میکند: « تکرار حضور کودکان در متن اجرایی احکام قضایی نهتنها به روند کاهش جرایم و آسیبهای اجتماعی کمک نمیکند بلکه دایره و چرخه معیوب حل نشدن آسیبهای اجتماعی را تکرار میکند.»
کنوانسیون حقوق کودک و توجه به امنیت روانی کودکان
براساس ماده «۱۹» کنوانسیون حقوق کودک با عنوان حمایت کودکان در برابر سوءاستفاده، حکومتها با تکیه بر تمام امکانات قانونی، اداری، اجتماعی و آموزشی، کودک را در مقابل هر شکل از رفتار سهلانگارانه با آنها، سوءاستفاده جنسی و تجاوز جسمی یا روانی، حمایت میکنند. از سویی دیگر اقدامات حمایتی حکومتها همراه اجرای روشها و برنامههای اجتماعی است که برای کشف و پیشگیری این جرایم نسبت به کودک موثر باشند. همچنین درمان آسیب وارده برکودک و کمک به والدین یا سرپرست در رابطه با سوءاستفادههای ذکرشده در بند «یک» این ماده برعهده حکومتهاست. همچنین در ماده «۳» (نفع کودک) به صراحت اشاره شده است در انجام هر اقدامی که به نوعی به کودک مربوط میشود، چه در بخش عمومی، چه خصوصی، چه اداری، غیراداری یا هر بخش دیگری، رعایت نفع و تامین سلامت کودک بر سایر مسایل تقدم دارد. حکومتهای عضو پیمان موظف هستند با رعایت حقوق والدین یا سرپرست از کودکان حمایت کرده و اقدامات لازم حقوقی و قانونی را بهعمل آورند. حکومتهای عضو پیمان، اطمینان میدهند که ارگانها و نهادهای مسوول حمایت کودک، دارای استانداردهای تعیین شده مربوط به تعداد و تخصص نیروی شاغل و تکنیک موجود در موسسات هستند و به ویژه در زمینه ایمنی و بهداشت کنترل کافی وجود دارد.