توانمند سازی و رشد و توسعه انسانی از کانال مطالبه گر بودن می گذرد
این مهم را به فال نیک می گیریم که در آغاز سال ۹۵ بحث بسیار مهمی تحت عنوان مطالبه گری اجتماعی مطرح گردیده است. چرا که در حوزه امور اجتماعی و رفاه اجتماعی به شکل کلی فقر مطالبه گری و بی تفاوتی واقعیتی غیر قابل انکار می باشد که این مهم خود نیازمند تحلیل و بررسی دقیق می باشد.
در ابتدا می توانیم سوالی را مطرح کنیم که مخاطب آن، فعالان حوزه اجتماعی به شکل کلی و به شکل خاص تک تک مددکاران اجتماعی، انجمن ها و کانونهای فعال در حوزه آکادمیک، صنفی و ستادی است که تا چه اندازه مطالبه گر بوده ایم؟ مطالبه گر تثبیت جایگاه حرفه مددکاری اجتماعی در سطوح سازمانهای رفاهی و امدادی، تا چه اندازه مطالبه گر و پیگیر جایگاه واقعی خودمان بودیم در جامعه ای که نمودار آسیبها و مشکلات آن متأسفانه در حال رشد قرار دارد ما کجای پیشگیری و درمان این پروسه قرار داریم؟ پس قبل از اینکه بخواهیم مطالبه گری را به مردمان و گروههای هدف بیاموزیم خود باید افرادی مطالبه گر باشیم، مطالبه گر جایگاه واقعی حرفه مددکاری اجتماعی در جامعه.
مطالبه گری مفهومی است که می توان در شاخص های مختلفی چون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی تعریف گردد و مردم می توانند مطالبات واقعی خود را به یک خواست عمومی تبدیل کنند و مسئولین و سازمانها را به واکنش وادار نمایند.
با بررسی و مرور تعاریف، اهداف و نقش های مددکاری اجتماعی به این مهم خواهیم رسید که هدف نهایی و غایی مددکاری اجتماعی پرورش انسانهایی مطالبه گر می باشد چرا که توانمند سازی و رشد و توسعه انسانها قطعاً از کانال مطالبه گر بودن خواهد گذشت و به جرأت می توان گفت انسانی که مطالبه گر نباشد هیچ گاه نخواهد توانست به معنی واقعی توانمند شود. انسان مطالبه گر باید انسانی آگاه باشد که توانایی تصمیم گیری توانایی تحلیل و جرأت پیگیری حق و حقوق خود را داشته باشد و در رابطه با سرنوشت خود و دیگران احساس مسئولیت کند.
یک سر طیف مطالبه گری در مددکاری اجتماعی مردمانی هستند که باید در فرایند مددکاری اجتماعی مطالبه گر بودن را آموزش ببینند و جرأت آن را پیدا کنند و یک سر آن سازمانها و نهادهایی هستند که باید حق و حقوق و مطالبه گر بودن افراد را مورد احترام و پذیرش قرار داده و اتفاقاً نوک تیز پیکان مددکار اجتماعی مطابه گر باید برای تلاش و تغییر در سیستم های رفاهی جهت پاسخگویی به نیازها و مشکلات مردمان مطالبه گر باشد.
مطالبه گر باید بداند راه احقاق حق و مطالبه نه از مسیر خشونت است و نه کوتاه آمدن از مطالبه است، بلکه باید برای رسیدن به مقصود و دفاع از حق و مطالبه خود پایمردی کند و با صراحت و شفافیت عمل کند بدانگونه که حقوق دیگران نیز رعایت شود. شرایط تحقق خواسته ها و مطالبات بستگی به میزان فرهنگ جامعه دارد.
متأسفانه عدم مطالبه گری و بی تفاوتی در حوزه های اجتماعی و آسیبهای اجتماعی عادت شده است و عادت چون فراگیر شود فرهنگ می شود و فرهنگ را به سختی می توان تغییر داد. بر آنم که فرهنگ مطالبه گری ما باید تصحیح و تقویت شود، متأسفانه امروزه ما شاهد بی تفاوتی و عدم مطالبه گری در خیلی از حوزه ها می باشیم و در زمینه اجتماعی نیز ما بی تفاوتی آشکاری را مشاهده می کنیم. در جامعه ای که افراد بی تفاوت باشند میزان مطالبه گری نیز بسیار پایین خواهد بود.
بیتفاوتی اجتماعی ترجمه واژه Social Apathy است، واژهای که دکتر باقر ساروخانی آن را «بیعاطفگی اجتماعی» نیز ترجمه کرده است. بیتفاوتی اجتماعی را فقدان حساسیت اجتماعی و عدم درگیری در موضوعها و مسائل اجتماعی می دانند. مسأله ای که با نگاهی آسیبشناسانه هم می تواند مورد بررسی قرار گیرد. اتفاقی که با منفک کردن افراد جامعه از یکدیگر و با کاهش همبستگی جمعی، سامان اجتماعی را با بحران مواجه می کند و نیازمند حساس کردن مردمان جهت آشنایی با حق و حقوق خود جهت تعیین مسیر درست و رو به تعالی می باشد.
احساس عزت نفس (Self-Esteem) به معنای اعتبار قائل بودن برای خود، نیاز به دوست داشتن، دوست داشته شدن، رفتار خوب با دیگران و دریافت پاسخ متقابل و مناسب این رفتار در کنار احساس کارایی و اثرگذاری، اعتماد به دیگر شهروندان، نهادهای مدنی و حاکمیت، مسوولیت پذیری و … از زمینه های روانی لازم برای مشارکت است. در برابر، احساس درماندگی، بی قدرتی، مفید نبودن، غفلت و … می تواند به بی تفاوتی دامن بزند.
متاسفأنه چند وقتی است درماندگی آموخته شده به یکی از صفات مردم ما تبدیل شده و عوامل مختلفی نیز در این پروسه دخیل بوده اند. مسئول ندانستن خود نسبت به اتفاقات اطراف و القاء شخصی و تزریق این تفکر که حرکت ما نتیجه ای در پی نخواهد داشت، ناامیدی نسبت به بهبود مسائل اطراف را دو چندان نموده است.
بی تفاوتی اجتماعی میتواند نمودهای مختلفی داشته باشد. خودداری از کمک به مجروحان در تصادفات، عدم اعتراض به تخریب اموال عمومی توسط یک شهروند و حتی بی تفاوتی به وضع معیشت افراد نیازمند، هر یک به نوعی حاصل بی تفاوتی و بی عاطفگی اجتماعی است. سندروم بیعاطفگی اجتماعی میتواند ناشی از این باشد که مردم و گروههای هدف چنان درگیر مسأله معیشت و روزمرگی شدهاند (نیازهای اولیه ) که دیگر فرصتی برای توجه و مطالبه گری اجتماعی نسبت به مسائل جاری جامعه خود ندارند.
دکتر آزاد دارابی | مددکار اجتماعی