بی نصیب نماندن مردها از خشونت‌های خانگی

2619_725عبارت خشونت خانگی تصویری از زنی بی‌دفاع به ذهن می‌آورد که همسر یا پدر بر او دست ظلم بلند کرده و به ناله و التماس یا به فریاد و نفرین، خلاصی از جور همخانه را جست‌وجو می‌کند اما این تصویر که در موارد بسیاری به واقعیت نزدیک نیز هست، تمام آنچه را که خشونت خانگی می‌خوانند در بر نمی‌گیرد. بسیاری از مردان در خانه‌های خود طعم خشونت همسر را می‌چشند و در سکوت، دلشکستگی و وحشتی را تجربه می‌کنند که هرگز در هیچ آماری ثبت نمی‌شود.

به گزارش سایت تخصصی مددکاری اجتماعی ۲۰۱۵ به نقل از روزنامه جهان صنعت، یکی از مشکلات همیشگی آسیب‌شناسان حوزه خشونت خانگی، سکوت قربانیان است. گزارش نکردن خشونت اگر از سوی زنان قربانی، مشکلی شناخته شده برای فعالان و مدافعان حقوق زنان است، سکوت مردان در برابر خشونت همسر نیز مشکلی رایج‌ و ناشناخته‌تر است. در فرهنگ سنتی از مرد انتظار می‌رود توان دفاع از خود را داشته باشد و مردان قربانی در تصمیم‌گیری برای گزارش ظلمی که بر آنان رفته، غرور خود را پایمال‌شده، می‌بینند.
به گزارش روزنامه تلگراف انگلستان، تعداد زنانی که در مراجع قانونی این کشور به اعمال خشونت خانگی محکوم شده‌اند ظرف ۱۰ سال بیش از پنج برابر شده است. این تعداد در سال ۲۰۰۴ میلادی برابر ۸۰۶ بوده و در ۲۰۱۴ به ۴۸۶۶ مورد رسیده است. به گفته‌ یک نهاد خیریه‌ حمایت از مردان قربانی، در هر سه مورد گزارش شده‌ خشونت خانگی یک قربانی مرد است. اداره آمار ملی انگلستان، تعداد مردان قربانی خشونت خانگی در سال ۲۰۱۴ را در این کشور برابر ۵۰۰ هزار نفر تخمین می‌زند.
به روشنی می‌توان دید که اختلاف تعداد موارد گزارش شده با کل تعداد قربانیان، بسیار چشمگیر است. اگر چه معمولا در آمارها تعداد زنانی که با خشونت خانگی روبه‌رو شده‌اند بیشتر است اما مردان در صورت مواجه شدن با خشونت به احتمال کمتری موضوع را گزارش کرده و از حمایت قانونی برخوردار می‌شوند. نهاد خیریه‌ای که ذکر آن رفت، می‌گوید در برابر ۲۶ درصد زنان که خشونت خانگی را گزارش می‌کنند، تنها ۱۰ درصد مردان این خشونت‌ها را به مراجع قانونی و حمایتی اطلاع می‌دهند.
البته در مواردی نیز تعداد مردان قربانی از زنان عبور کرده است. به عنوان مثال، آمار خشونت خانگی در کشور کانادا نشان می‌دهد ظرف پنج سال منتهی به ۲۰۱۴، تعداد ۳۴۲ هزار زن و ۴۱۸ هزار مرد با خشونت خانگی مواجه شده‌اند. اعداد و آمارهای فوق نشان می‌دهند تصویری سنتی که زن را همیشه در جایگاه قربانی و مرد را اعمال‌کننده‌ همیشگی خشونت جلوه می‌دهد، واقعیت اجتماعی مهمی را نادیده می‌گیرد.
آمارهای خشونت خانگی در کشورهای دیگر نیز نشان می‌دهد مردان درصد بالایی از قربانیان این نوع خشونت را تشکیل می‌دهند. براساس آمارهای وب‌سایت تلفن اضطراری خشونت خانگی در آمریکا، به طور کلی بیش از ۱۲ میلیون نفر در سال از سوی یک فرد صمیمی مورد تجاوز، خشونت فیزیکی و تعقیب و مزاحمت قرار می‌گیرند. ۲۹ درصد زنان و ۱۰ درصد مردان آمریکایی تا به حال موارد فوق را تجربه کرده‌اند. ۱۵ درصد زنان و چهار درصد مردان در این کشور در اثر انواع خشونت و مزاحمت یاد شده آسیب فیزیکی دیده‌اند.
باید دانست خشونت خانگی طبق تعریف، چه علیه مرد به کار رفته و چه در حق زن روا داشته شده باشد، فراتر از خشونت فیزیکی و به عبارت عامیانه کتک زدن همسر است. به عنوان نمونه، وب‌سایت وزارت دادگستری آمریکا تعریف جامع زیر را از خشونت خانگی ارائه می‌دهد: خشونت خانگی یک الگوی سوءرفتار در هر رابطه است که یکی از طرفین از آن بهره می‌جوید تا علیه شریک صمیمی‌اش، قدرت و کنترل به دست آورد یا آن را حفظ کند. خشونت خانگی می‌تواند به صورت اقدام فیزیکی، جنسی، احساسی، مالی، روانی یا تهدید به این اقدامات باشد. مورد فوق شامل هر رفتاری است که منجر به تهدید، ترساندن، تحمیل، اجبار، کنترل دخالت‌آمیز، تحقیر، منزوی کردن، ایجاد رعب و وحشت، سرزنش کردن، آسیب زدن و ضرب و جرح شود.
دسته‌بندی انواع خشونت‌ها نیز به استناد منبع بالا، فراتر از خشونت فیزیکی صرف است. علاوه بر این مورد که شامل هر گونه برخورد فیزیکی آسیب‌زننده یا تحقیرآمیز می‌شود و نیز گذشته از خشونت در مسایل زناشویی، انواع دیگر خشونت خانگی عبارتند از:
– سوءاستفاده احساسی، در معنای صدمه زدن به اعتماد به نفس و عزت نفس فرد از طرق مختلف، مانند سرزنش کردن دائم، بی‌اهمیت جلوه دادن توانایی‌های فرد، انتساب القاب ناخوشایند، آسیب زدن به رابطه فرد با فرزندانش و . . .
– سوءاستفاده مالی، شامل تلاش برای ایجاد وابستگی مالی در فرد از طریق کنترل کامل منابع مالی، قطع دسترسی فرد به این منابع، جلوگیری از تحصیل یا کار فرد
– سوءاستفاده روانی، از جمله ایجاد ترس و وحشت از طریق تهدید کردن؛ تهدید به آسیب زدن به خود، شریک، فرزندان، خانواده و دوستان شریک؛ از بین بردن وسایل شخصی یا حیوانات خانگی شریک، اجبار فرد به جدایی از خانواده و دوستان و انزوا در محل کار و تحصیل.
وب‌سایت اینترنتی دولت انگلستان نیز ذیل عنوان خشونت خانگی تعاریفی مشابه بالا ارائه کرده و ازدواج اجباری را نیز به موارد خشونت خانگی افزوده است. حساسیت قوانین این کشور به موضوع در حدی است که رفتار مبتنی بر تحمیل و کنترل که منجر به سوءاستفاده‌ روانی و عاطفی شود، ممکن است با حبس تا پنج سال و جزای نقدی مجازات شود.
اما آیا خشونت علیه مردان را در خانواده‌های ایرانی نیز می‌توان یافت یا این موضوع تنها خاص کشورهای غربی است؟ آیا درصدی از مردان در کشور ما نیز با مواردی از قبیل توهین، تحقیر، تهدید و آزار مواجه می‌شوند و خشونت فیزیکی را از طرف همسر تجربه می‌کنند؟ برای یافتن پاسخ این سوال، ناگزیر از جست‌وجویی گسترده نمی‌شویم؛ یکی از مردانی که در مقطعی از زندگی، طعم خشونت خانگی را چشیده با یک واسطه در حلقه آشنایی گروه اجتماعی «جهان صنعت» است.
«م. ن» می‌گوید جدایی‌اش از همسر با «خشونتی عجیب» همراه بود. خشونتی از سوی زن که در حادترین مورد به چاقوکشی رسیده و او تنها موفق به خلع سلاح و بیرون کردن همسر از خانه شده تا جانش در امان باشد. او همچنین از تهدید شدن به قتل و انواع دیگر خشونت سخن می‌گوید. به گفته او، همسر سابقش در دوران زندگی مشترک و در مشاجرات، وسایل منزل را می‌شکسته و پاره می‌کرده است.
این فرد که مایل است در مصاحبه نامی از او برده نشود، تجربه‌ شنیدن توهین کلامی به اعضای خانواده‌اش را بازگو کرده و می‌گوید: «به او گفتم من خانواده تو را عزیز می‌دانم و تو نیز حق نداری توهین کنی. »
او همسر سابقش را «ملغمه‌ای از خشونت کلامی تا فیزیکی» می‌خواند و می‌گوید که خود همیشه در زندگی مایل بوده همسرش را یاری کند و پشت او باشد تا او را به اصطلاح بالا ببرد اما زن سعی در تحقیر مداوم او داشته و با داد و فریاد و متهم کردن به بی‌عرضگی و . . . می‌خواسته او را «کوچک کند. »
وی در مورد ایجاد محدودیت در مناسبات اجتماعی که در چنین روابطی بسیار شایع است نیز تجربه خود را بازگو می‌کند: «من آدمی نبودم که همسرم را محدود کنم. همیشه مایل بودم به رشد و بالندگی او کمک کنم. برای من جنسیت مطرح نبود و موافق بودم با کسی که به رشد او کمک می‌کند، ارتباط داشته باشد. اما او مرا محدود می‌کرد و می‌خواست روابطم را با همکاران و اقوام متوقف کنم. من حتی یک درصد این محدودیت‌ها را در مورد او اعمال نمی‌کردم. »
پیشتر اشاره شد که فرهنگ سنتی، از مرد توقع دارد بتواند از خود دفاع کند و اصولا تصویر مرد مظلوم و قربانی خشونت همسر، در ذهن بسیاری نمی‌گنجد. همان‌گونه که مردان در گزارش خشونت خانگی به نهادهای قانونی و حمایتی گرفتار خجلت و شرمندگی‌اند، دریافت‌کننده‌ چنین گزارشاتی نیز ممکن است در پذیرش اینکه به مردی از سوی همسرش آسیب فیزیکی وارد شده، دچار تردید شود.
گفت‌وگو با مدیر مرکز اورژانس اجتماعی بهزیستی تاییدکننده این ظن است. فرزانه آزادواری در گفت‌وگو با «جهان صنعت» می‌گوید: «وقتی مردان مورد آزار همسر قرار می‌گیرند، به نوعی خودشان می‌خواهند قربانی باشند. وظیفه‌ خود را آن طور که باید انجام نمی‌دهند و ممکن است طرف مقابل سوءاستفاده‌گر بوده و از این نکته سوءاستفاده کند و آزار برساند. این آزار ممکن است به دلیل توقع زیاد مرد باشد و او رفتارها را به حساب آزار بگذارد.»
به گفته‌ آزادواری به مردانی که با اورژانس اجتماعی بهزیستی تماس می‌گیرند، در راستای پایداری و قوام خانواده مشاوره داده می‌شود اما آن سطح از پیگیری که در مورد کودکان و زنان وجود دارد، برای مردان در نظر گرفته نمی‌شود، چراکه «آقایان خودشان بالغ هستند و قدرت تشخیص دارند، می‌توانند همه جا حضور پیدا کرده و از حق خودشان دفاع کنند.»
او اذعان می‌کند که مواردی از مردان خشونت‌دیده نیز بوده‌اند که تماس گرفته و خدمات مشاوره دریافت کرده‌اند اما تعداد چنین مواردی خیلی کم است و ظرف چند سال به تعداد انگشتان دست هم نمی‌رسد.

وی همچنین می‌گوید: «اگر آزاری هم به مرکز اعلام شده، کلامی و شامل بی‌اعتنایی عاطفی بوده است.»
آزادواری در عین حال نمی‌پذیرد که تعداد کمِ گزارش‌ها ممکن است به دلیل تابو بودن موضوع در افکار عمومی باشد و می‌گوید: «واقعا آقایان تماس نمی‌گیرند؛ حالا علت چیست، نمی‌دانم. شاید حس می‌کنند نیازی به این خدمات ندارند.» با این وجود مردان نیز می‌توانند از خدمات مشاوره‌ای که در اورژانس اجتماعی بهزیستی ارائه می‌شود، استفاده کنند.

به مردان و زنانی که با این مرکز تماس بگیرند، مشاوره‌ تلفنی و اگر لازم دانسته شود، مشاوره‌ حضوری ارائه می‌شود.
باید پذیرفت که در کشور ما نیز احتمال وجود آمار پنهان اما قابل‌توجهی از مردان قربانی خشونت خانگی وجود دارد و ممکن است مردان بسیاری باشند که در خانه به علل مختلف، درجاتی از خشونت را تحمل کرده و دم برنمی‌آورند. در راستای شناسایی و یاری این قربانیان احتمالی، رواست دلایل و انگیزه‌هایی چون اعتقاد به حفظ زندگی خانوادگی از طریق سکوت و مدارا، التزام به اصل فرهنگی «آبروداری»، ترس از جدایی و انزوا، ناتوانی در پرداخت مهریه و بسیاری علل و انگیزه‌های دیگر در نظر گرفته شود.

مجله اینترنتی مددکاری اجتماعی ایران
Back to top button