بچههایی که با آسیبهای اجتماعی رشد میکنند
صدای نالههایشان را هر روز همسایهها میشنیدند، صدای گریههایشان، التماسهایشان… ستایش و سینا هر روز کتک میخوردند، شکنجه میشدند، گریه میکردند و کسی به دادشان نمیرسید. برای این خواهر و برادر شش و چهار ساله همه روزهای هفته همین طور شروع میشد، همین طور تمام میشد با مقدار زیادی کتک، خشم، داد و فریاد و چند ساعت گریه و هق هق. اوضاع همیشه همین بود تا وقتی بالاخره همسایهها دلشان سوخت، شجاعت به خرج دادند و با یکی از موسسات حامی کودکان کار و خیابان تماس گرفتند. مددکاران این موسسه وارد ماجرا شدند، به خانهای پا گذاشتند که هیچ امنیتی به این دو بچه نداده بود.
به گزارش وبسایت تخصصی مددکاری اجتماعی ۲۰۱۵ به نقل از روزنامه جام جم، همین شد که در مرحله اول تلاش کردند با کمکهایشان مانع ادامه رفتارهای ناصحیح پدر خانواده شوند. حتی به آنها پیشنهاد شد ستایش و سینا را با هزینه موسسه در مهد کودکی ثبت نام کنند تا برای چند ساعت هم که شده از خانه دور باشند. پیشنهادی که البته کسی از آن استقبال نکرد. چند روز که گذشت، وضع این خواهر و برادر نهتنها بهتر نشد که بدتر شد.
همسایهها دوباره خبر دادند که پدرشان میخواسته آنها را از پنجره ساختمان محل زندگیشان به خیابان پرت کند. این اما همه ماجرا نبود، چون پدر خانواده یک روز گرم تابستانی تصمیم به فروش آنها گرفت؛ به قیمت ده میلیون تومان! این خبر به گوش همسایهها هم رسید. همانها باز مددکاران اجتماعی را خبر کردند و زمانی که مشخص شد ماجرا جدی است، مددکاران موسسه با هماهنگی پایگاه ششم امنیت نیروی انتظامی وارد عمل شدند و جلوی فروش بچهها را گرفتند؛ بچههایی که جرم کودکآزاری درباره شان محرز شده بود و بالاخره تحویل سازمان بهزیستی شدند تا در محیطی به دور از خشونت زندگی کنند.
ماجرای آزار و اذیت این خواهر و برادر خردسال و فروش شان و انعکاس آن در رسانهها، کام خیلیها را تلخ کرد؛ خبری تاسف برانگیز که البته جدید و تازه نیست. بچههای بدسرپرستی مثل ستایش و سینا هر بار به بهانهای، ناخواسته مهمان صفحات حوادث روزنامهها میشوند؛ بچههایی که کودکی نمیکنند. همین بهانه کافی است تا پای صحبت چند کارشناس بنشینیم و درباره وضعیت نابسامان کودکان بدسرپرست صحبت کنیم.
اصلاح قانون، یک ضرورت است
با این که بسیاری از فعالان حقوق کودک و خانواده امیدی به روشن شدن آسمان تیره و تار زندگی کودکان بدسرپرست ندارند، اما شرایط سرپرستی آنها به منظور بهبود شرایطشان بارها مدنظر قانونگذاران کشورمان هم قرار گرفته است. تصویب قانون حمایت از کودکان و نوجوانان بیسرپرست و بدسرپرست در آخرین روز تابستان سال ۹۲ گواهی است بر این ادعا. قانونی با ۳۷ ماده و ۱۷ تبصره که از زمان تصویب و اجرایی شدنش قرار بوده به داد کودکانی برسد که به خاطر بدسرپرست بودن در معرض آسیبهای اجتماعی مختلف قرار گرفتهاند. این وظیفه اما در سه سال عمری که بر این قانون گذشته چندان با موفقیت همراه نبوده است.
روحالله بابایی صالح، دبیر کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی در این باره به جامجم میگوید: در این که قانون مربوط به کودکان بدسرپرست که سال ۹۲ به تصویب مجلس رسیده باید اصلاح شود، شکی وجود ندارد؛ چراکه تکتک بچهها آیندهسازان این مملکت هستند. ذخیرههای ارزشمندی که میتوانند به پیشبرد اهداف جامعه کمک کنند.
بابایی صالح تاکید میکند: از آنجا که شخصیت همه انسانها در دوران کودکیشان شکل میگیرد و اگر در شرایطی مناسب رشد کنند، شخصیتی کامل و مطابق با موازین اسلامی خواهند داشت، بحث صلاحیت سرپرست این کودکان اهمیت زیادی پیدا میکند. در حالی که والدین زیادی هستند که اصلا سرپرست خوبی نیستند، بچههایشان را کتک میزنندو وادار به کار میکنند.
وی ادامه مید هد: به عنوان عضوی از کمیسیون اجتماعی از اصلاح وضعیت کودکان بدسرپرست حمایت میکنم و معتقدم بسیاری از این بچهها استعدادهای خوب و درخشانی دارند و اگر در شرایط آرام و در محیطی مطمئن رشد کنند و درست تربیت شوند، جزو افراد تاثیرگذار برای نظام خواهند بود.
بچههایی که با آسیبهای اجتماعی رشد میکنند
اعتیاد زیر سقف خانوادههایی که مُهر بدسرپرستی بر پیشانیشان خورده جولان میدهد عاملی که ردپایش را در بسیاری از حوادثی که برای کودکان بدسرپرست اتفاق میافتد، میبینیم. آسیب اجتماعی ویرانگری که هر چقدر شدتش بیشتر باشد، زیانبارتر است. این موضوع را دکتر هومان نارنجیها هم تایید میکند.
این پژوهشگر اعتیاد و مدیرکل سابق فرهنگی و پیشگیری ستاد مبارزه با مواد مخدر به ما میگوید: از بین وابستگیهای مختلف به مواد محرک و اعتیادآور، بیشترین آسیب را اعتیاد به شیشه به خانوادههای افراد معتاد وارد میکند.
در حقیقت فرد معتاد به شیشه در طول دوران اعتیادش از یک مسیر طولانی میگذرد و در انتها به مرگ و توهم میرسد، اما در این میان هر اندازه میزان درگیری فرد بیمار با اعتیادش بیشتر باشد، احتمال بیشتری وجود دارد به مرور زمان باورهای مذهبی، ارزشی، اخلاقی و حتی عشق و علاقهاش به خانواده را هم از دست بدهد و دست به جنایتهایی بزند که خبرهایش را در روزنامهها میخوانیم.
این کارشناس و پژوهشگر اعتیاد تاکید میکند: در روند بررسی این موضوع حتما باید به این نکته دقت کنیم که میزان درگیری والدین با اعتیاد نشانه خوبی است برای این که پیشبینی کنیم آیا فرزندان این خانواده در آینده با آسیبهای اجتماعی درگیر میشوند یا نه.
به گفته نارنجیها، همان قدر از فردی که تازه اعتیادش شروع شده نباید انتظار داشت به خانوادهاش آسیبی بزند، از فردی هم که دوره اعتیاد و آسیبش طولانی شده نمیتوان انتظار داشت نسبت به فرزندان و خانوادهاش بیتفاوت نباشد، چراکه در این مرحله اولویت فرد بیمار، تنها و تنها تهیه مواد مخدر است. در نتیجه در نبود مواد، دست به هر کاری میزند؛ حتی آسیب و آزار فرزندانش.
حضانت کودکان بدسرپرست
حضانت یعنی نگهداری و مراقبت جسمی، روحی، مادی و معنوی اطفال و تعلیم و تربیت آنها که به موجب ماده ۱۱۶۸ قانون مدنی ایران، هم حق و هم تکلیف والدین است. یعنی اینکه والدین حق دارند حضانت و سرپرستی کودک خود را به عهده گیرند و قانون جز در موارد استثناء، نمیتواند آنها را از این حق محروم کند و از سوی دیگر آنها مکلفند تا وقتی زنده هستند و توانایی دارند، نگهداری و تربیت فرزند خویش را به عهده بگیرند.
در حضانت آنچه از همه مهمتر است، مصلحت کودک است و به این ترتیب قانون ابتدا مصالح او را در نظر میگیرد و سپس حق پدر و مادر برای نگهداری کودکشان را. در این صورت حتی اگر مصلحت طفل ایجاب کند که پیش هیچ کدام از پدر و مادرش نباشد، دادگاه رأی میدهد کودک به شخص ثالثی سپرده شود.
بدسرپرستی؛ ویژگی اصلی کودکان کار
برای این که دنبال بچههای بدسرپرست بگردید لازم نیست جای دوری بروید، کافی است سر چهار راههای شلوغ شهر کمی به اطرافتان دقیق شوید. آن وقت حتما آنها را میبینید که در گروههای چند نفره قد و نیم قد کنار هم ایستادهاند و با قرمز شدن چراغ راهنمایی و رانندگی، هر کدام به بهانهای به شما و اتومبیلتان نزدیک میشوند؛ بچههایی که شیشه پاک میکنند، فال میفروشند، اسپند دود میکنند و روزهای کودکیشان را در خیابانهای شهر به شب میرسانند، بچههایی که در یک اسم مشترکند؛ کودک کار!
کودکانی که رنجشان از نظر مریم پناهی، موسس خانه کودکان کار کوشا بیشتر از کودکان بیسرپرست است. پناهی با اشاره به این موضوع به ما میگوید: بیشتر بچههای ما بدسرپرست هستند تا بیسرپرست. البته این موضوع عمومیت دارد و میتوانیم بگوییم بسیاری از بچههای کاری که در خیابانها میبینیم سرپرست دارند، اما سرپرستشان صلاحیت لازم برای سرپرستی آنها را ندارد.
پناهی تاکید میکند: بدسرپرستی برای این کودکان آثار و تبعات منفی زیادی دارد. واقعیت این است بعضی وقتها به آنها در جمع خانواده آنقدر سخت میگذرد که ما ترجیح میدهیم بیسرپرست باشند تا سرپرستی داشته باشند که بیشتر مایه رنج و عذابشان است.
موسس خانه کودکان کار کوشا که در سالهای فعالیتش تجربههای زیادی از برخورد با کودکان بدسرپرست دارد، ادامه میدهد: بیشتر از ۹۰ درصد والدینی که صلاحیت نگهداری فرزندشان را ندارند، معتادند. همین مساله باعث شده با آسیبهای اجتماعی دیگری هم درگیر شوند؛ مخصوصا فقر. به همین دلیل بچههایشان را برای کسب درآمد وادار به کار میکنند، یعنی بیشتر بچههای کار خودشان داوطلبانه این کار را انجام نمیدهند، بلکه وادار میشوند.
پناهی نتیجه میگیرد بدسرپرستی یکی از ویژگیهای اصلی بچههای کار و خیابان است: بجز این، مسائل و مشکلات دیگری هم برای این بچهها پیش میآید. مثل فشار و استرسی که به خاطر ظاهر نامناسب پدر یا مادر معتاد یا رفتارشان به بچهها وارد میشود. مسالهای که باعث میشود آنها حس خوبی به خانوادهشان نداشته باشند.
این فعال حقوق کودکان در ادامه به شرایط بحرانی برخی کودکان بدسرپرست اشاره میکند و میگوید: اذیت و آزارهای جسمی و گاهی جنسی، تجربه مشترک بسیاری از این کودکان است.
این شرایط وقتی پدر خانواده ـ که عامل همه این اتفاقهاست ـ برای مدتی از محیط خانه دور میشود مثلا به زندان میافتد، بهتر میشود. درنتیجه میتوانیم ادعا کنیم وقتی والد بیصلاحیت بالای سرآنها حضور ندارد به مراتب اوضاع آرامتری دارند.