اقشار آسیب پذیر در زلزله کرمانشاه
یادداشت اختصاصی | اقشار آسیب پذیر در زلزله کرمانشاه
دکتر فاضل الیاسی- پژوهشگر فوق دکترای دانشگاه تهران
سرپرست میدانی تیم تسهیلگری دانشگاه تهران در مناطق زلزله زده کرمانشاه
حوادث طبیعی از جمله سیل، آتشفشان و زلزله و … خود به خود یک اتفاق طبیعی هستند، اما این اتفاقات و رخدادهای طبیعی با دخالت انسان به فاجعه تبدیل می شوند، زلزله یکی از عوامل و موجد شرایط بحرانی و نابسامانی اجتماعی و اقتصادی نیست، بلکه فقدان مدیریت ریسک و مطالعات پیشین سبب بروز آسیب ها و مشکلات پسا زلزله است، برای مثال در ژاپن و سایر جاهای دیگر وقتی زلزله ای ۷ و نیم ریشتری می آید، افراد به آرامی در گوشه ای منتظر می مانند زلزله تمام می شود، و یا لب تاب هایشان و وسایل دیگر را می گیرند تا بر زمین نیافتد، چون به سازه هایی که در آن زندگی می کنند اعتماد دارند، چون قبل از آن آموزش دیده اند، توانمند شده اند، تاب آور شده اند و با آگاهی در برابر زلزله به کنش می پردازند، اما رفتار ما در زلزله کرمانشاه نشان داد که در هنگام زلزله اقدامات ما واکنشی و احساساتی است، چرا؟
چون هیچ گونه آموزش و آگاهی ای نسبت به زلزله نداریم، اگر چه روی گسل زندگی می کنیم، چون به سازه های خود اعتماد نداریم، چون قبلاً در آموزش خودمراقبتی در رسانه ها می گفتند که زیر پله ها پناه بگیریم و در زلزله کرمانشاه خیلی از افراد اگر در راه پله پناه نمی گرفتند، جان خود را از دست نمی دادند.
با این بی تدبیری زلزله از یک حادثه طبیعی به یک فاجعه انسانی تبدیل می شود، که سبب شکل گیری آسیب ها و یا تشدید آسیب های قبلی می شود، همانند مسائل فرهنگی، اجتماعی اعم از انسجام و همبستگی اجتماعی، هنجارها، تغییر ارزش ها، تاخر فرهنگی، دگردیسی در ساختار خانواده، تغییر سبک زندگی، آسیب پذیرتر شدن اقشار آسیب پذیر همانند زنان، کودکان، سالمندان و بیماران و معلولان و …
اقشار آسیب پذیر در زلزله کرمانشاه
زنان:
در شب زلزله یعنی ساعت نه و چهل و هشت دقیقه ۲۱ آبان نود و شش، زنان و دختران زیادی به خاطر نجات جان بچه ها یا سایر اعضاء خانواده دوباره به داخل خانه ها رفتند و جان خود را از دست دادند یا به شدت مصدوم شدند، مانند لیلا الیاسی که به خاطر نجات بچه سه ماهه اش جات خود را از دست داد، یا سوسن اسپری با دو دخترش برای نجات پسر سه ساله اش به داخل خانه رفتند که در نتیجه دو دختر دو قلو و پسر سه ساله اش فوت شدند و خودش نیز به شدت دچار شکستگی از ناحیه پشت، لگن و پا شد، یا جریان هانا که به خاطر نجات خواهرش دچار ضایعه نخاعی گردید. اینها فقط نمونه هایی از این قهرمانان است و مطمئنا خیلی بیشتر از این ارقام هستند، جای تاسف است که نگاه بیمار جامعه و نظام مردسالاری معیوب ما همین زنان فداکار و ایثارگر و قهرمان را در جایگاهی در جامعه قرار داده است که جزء اقشار آسیب پذیر قرار گرفته اند.
همین زنان در شب زلزله در آن سرمای سوزان بدون هیچ گونه امکاناتی تا صبح روز بعد در فضای باز از کودکان و سالمندان مراقبت کردند، شاید زنان هیچ وقت در آن شب به این مسئله فکر نمی کردند که کمپ ها به جحنمی برای آنها تبدیل می شود، و بچه داری و خانه داری، و پخت و پز و تمام امور زندگی را بایستی در یک چادر یا یک کانکس تحمل کنند، آن هم برای بیشتر از یک سال و احتمالا چند سال، هرگز به این مساله فکر نمی کردند که بایستی در صف توالت بمانند، چند ماه یک بار حمام کنند آن هم با پیک نیک آب گرم کنند، هزگز به این فکر نمی کردند که برای نجات بچه هایشان بایستی از افراد متعددی در خواست کمک کنند و حتی التماس کنند.
با فروریختن خانه ها و بی سرپناه شدن خانوارها زنان به مراتب دچار مشکلات دوچندان شدند:
- تمام خانه و آشیانه به یک چادر ۹ متری در زمان اسکان اضطراری و سپس با سختی و مشقت زیاد به یک کانکس ۱۰ الی ۱۵ متری ختم شد، اتاق خواب، هال و پذیرایی، آشپزخانه ، حمام و سرویس بهداشتی، اتاق خواب فرزندان و … به یک چادر یا کانکگس ختم شد، از همه دشوارتر این چادر یا کانکس در کمپ یا کنار خیابان عاری از حریم خصوصی و شخصی است، و فاصله شما تا پیاده رو فقط چند سانت است.
- مشکلات و فقدان دسترسی آسان به شیر آب عمومی: در بعضی از کمپ ها حدودا هر صد خانوار فقط یک شیر آب داشتند، و بایستی برای گرفتن آب چند صد متر فاصله را طی می کردند و وقت زیادی نیز در صف می گذراندند.
- مشکل دسترسی به سرویس بهداشتی: زنان در این مناطق تا حدودی با موضوع رفتن به سرویس بهداشتی دارای الگوی خاص فرهنگی و عرفی مخصوص به این مناطق هستند، زنان در صورت وجود افراد دیگر به سرویس نمی روند، حتی در زمانی که در خانه مستقل خود باشند، اما با بحرانی شدن شرایط در زمان زلزله یک خانم بایستی مدت زیادی در صف سرویس و سپس در جلو دیدگان افراد زیادی به سرویس می رفت، به همین دلیل زنان زیادعی دچار انواع بیماری ای عفونی و … شدند، اغلب زنان در طول روز از نوشیدن ماعات خودداری می کردند تا در طل روز به سرویس نروند. همین امر باعث شد زنان زیادی دچار بیماری کلیه، مثانه و … شوند.
- مشکلات فقدان حمام: در تحقیقات میدانی یاس و سرخوردگی زنان و دختران بسیار گسترده و قابل درک بود، بخشی از این سرخوردگی ناشی از کاهش اعتماد به نفس به خاطر فقدان شیر آب و حمام بود، تحقیقات میدانی و مصاحبه های ما نشان میدهد که زنان و دختران حتی تا دو ماه نیز قادر به استحمام نبوده اند.
- فقدان شیر آب و حمام و سرویس مناسب نه تنها برای زنان و دختران وضعیت بغرنجی به بار آورده بلکه بار همین مسائل کودکان نیز بر عهده زنان و دختران است، شستشوی ظروف و لباس تمام اعضاء خانواده، پخت و پز و نظافت کانکس نیز بر فشار زنان و دختران افزوده است.
- فقدان امنیت: با توجه به اینکه زنان تا حدود زیادی پذیرفته اند که ضیفه هستند و نگاه بیمار مردسالاری و هژمونی این نظام نیز تا حدود زیادی از این قشر سلب اعتماد کرده است لذا زنان در چادر و کانکس به هیچ عنوان احساس امنیت نمی کنند، زنان در کمپ ها همواره به ضعیفه بودن خود و دختران اشاره می کنند و از وضعیت پیش آمده بسیار ترسیده اند.
- زنان نان آور: در جریان زلزله کرمانشاه بالای ۹۵% از کسانی که حضورا کمک ها دریافت می کردند و یا تلفنی در خواست کمک می کردند زنان و کودکان بودند، و به صورت معناداری مردان در پشت صحنه بودند و می توان گفت که در غیاب مردان و حضور زنان کمک ها شکل می گرفت.
- مادری کردن: زنان غیر از نان آور بودن مادر بچه ها نیز بودند، تمام مسولیت بچه ها از مسائل مثل حمام، شستشوی لباس، سرویس بهداشتی، غذا و درس و مشق مدرسه و صد البته مواظبت و مراقبت از فرزندان بر عهده زنان است.
- زنان در معرض نگاه جنسی بعضی از خیر نماها نیز بودند، در مواردی منجر به طلاق و جد ایی و اختلافات شدید گردید.
- پرخاشگری زنان به وفور قابل درک و فهم است، اغلب زنان در مصاحبه ها از عدم کنترل خشم و عصابانیت خود صحبت می کنند، اغلب می گویند که کودکان خود را کتک می زنند، می گویند که از زدن کودکان پشیمان می شوند اما بعد از مدتی باز همین را تکرار می کنند، از مشکلات روانی خود می گویند، از ترس از سقف گرفته یا ترس از زلزله و هر صدایی که می شنوند.
- زنان در خانواده هایی که یک معلول و یا یک بیمار و یا سالمند داشتند نیز به مراتب در شرایط بدتر و بغرنج تری قرار گرفتند، چون مازاد بر موارد فوق نگهداری از این افراد نیز بر عهده زنان است.
کودکان
بیشتر از اصطلاح اقشار آسیب پذیر برای گروههایی از جامعه به کار می رود که بضاعت مالی و جسمی کمتری دارند و در برابر دگرگونی های طبیعی- فیزیکی و اقتصادی همانند جنگ، سیل، زلزله و فقر و … امنیت کمتری دارند.
- در جزیان زلزله ۲۱ آبان سال نود و شش در استان کرمانشاه یکی از اقشار دیگر که بسیار آسیب پذیر ظاهر شدند کودکان بودند، کودکانی که در کمتر از یک دقیقه از ناز و نعمت خانه، اتاق خواب، آب، برق، تلویزیون، حمام، سرویس، انواع وسایل و اسباب رفاهی و بازی آرامش و تفریح و سرگرمی ناگهان خود را در یک خانه و دیار ویرانه دیدند، در سرمای سوزان و بدون هیچ امکانات و سرپناهی شاهد مرگ و گریه و زاری افراد دور و نزدیک خود بودند، دیگر نه خبری از اتاق خواب و برنامه کودک، و نه خبری از درس و مشق و مدرسه، تنها چیزی که برای اینها مهم بود پیدا کردن کمی آب و مقداری نان خالی بود، با هر پس لرزه ای صدای جیغ و گریه و زاری زنان که به بیرون و در فضای باز قرار گرفته بودند شک بیشتری به بچه ها وارد می کرد، بعد از سیزده ماه از زلزله هنوز کودکان از صدای وحشتناک زلزله، شکسته شدن کمر ساختمانها و درب و پنجره و شیشه و هر صدایی که آن شب را به جحنمی فراموش نشدنی تبدیل کرد، که قطعی برق گردو غبار و صدای دادوبیداد وحشتناک مردم به سنگینی این وضعیت بغرنج افزود.
کودکان در همان شب دچار استرس پس از حادثه یعنی ptsd شدند، بعضی از کودکان دچار لکنت زبان، ترس شدید از پس لرزه ها، ترس از سقف، ترس از تاریکی، کم اشتهایی، کم خوابی و بد خوابی، و دیدن خواب ترسناک و آشفتگی و بیقراری شدند.
- بعضی از کودکان دچار شب ادراری شدند که متاسانه بعضی از خانواده ها آنها را سرزنش و به نحوی تنبیه می کردند که خود این موضوع سبب طولانی شدن و دیر بهبود پیدا کردن این مشکل بود.
- پرخاشگری: اغلب والدین از پرخاشگری و عصبی بودن بچه های خود شاکی بودند.
- رها شدگی کودکان و تربیت ناپذیری و فقدان کنترل والدین بر کودکان: با توجه به اینکه در کمپ ها خانوارها به صورت درهم برهم و بهم چسبیده استقرار پیدا کرده بودند و از بین رفتن حوزه خصوصی در چادر و کانکس ها، والدین توان نگه داشتن فرزندان خود را در داخل چادر و کانکس ها نداشتند و همواره بچه ها در کمپ ها رها بودند.
- روحیه گدا پروری در میان کودکان: شاید بی سابقه ترین کمک های مردمی در کل تاریخ ایران مربوط به زلزله کرمانشاه باشد، این کمک های مردمی بود که در روزهای اول از یک فاجعه انسانی جلوگیری کرد، و سپس دهها هزار خانوار زیر کانکس هایی که از طرف مردم ایران به این مناطق اهداء شد در سرمای زمستان و گرمای تابستان در امان بودند، اما بعضی از این کمک ها که بدون نیاز سنجی و بدون تخصص صورت می گرفت، سبب بروز روحیه گداپروری در کودکان شد، به گونه ای که هنگام مراجعه به کمپ ها شاهد هجوم کودکان و درخواست کمک از طرف آنها هستیم، التماس کنان به دنبال خیرین می دوند و درخواست هر چیزی که نیاز داشته باشند یا نباشند، می کنند.
- افت تحصیلی: با توجه به تخریب ویا آسیب دیدن مدارس، ترس از زلزله، فقدان امکانات کمی و کیفی در مدارس اغلب کانکسی و فقدان مکان مناسب در کانکس محل زندگی و همچنین فقدان امکانات بهداشتی و رفاهی، دانش آموزان چنان به درس و مدرسه تمایل قبلی ندارند، معلمین نیز با انگیزه کمتری به تدریس می پردازند، چون خود آنان نیز در جریان زلزله آسیب دیده اند.
- فقدان امنیت برای کودکان: ۸۲% درصد از کودکانی که مورد مصاحبه قرار گرفتند از طرف والدین یا اطرافیان مورد ضرب و شتم قرار گرفته بودند، و می توان گفت که خشونت علیه کودکان روز به روز افزایش پیدا می کند، والدین علت خشونت علیه کودکان مشکلات روانی خود و غیر قابل کنترل بودن بچه ها و پرخاشگری آنها ذکر کرده اند.