اعتیاد “نه یک جرم”، “نه یک بیماری”، بلکه” یک انتخاب مخرب و یک راهکار غلط حل مساله” است!
اعتیاد “نه یک جرم”، “نه یک بیماری”، بلکه” یک انتخاب مخرب و یک راهکار غلط حل مساله”است!
با یک مجرم چه می کنیم؟ مجازاتش می کنیم! آیا معتاد مجرم با مجازات به شکل درمان شده به جامعه باز می گردد یا بازگشته است؟! نه! قطعاً که نه. تجربه دهه ها این را ثابت کرده است.
آیا معتاد بیمار درمان شده، به جامعه باز می گردد؟! هم بله و هم نه! چرا که بیماری درمان دارد. اما بیماری چندان مسئولیتی برای بیمار نمی سازد. بلکه بیشتر در این دید او یک قربانی است. قربانی دست و پا بسته ای که خود می تواند از جامعه و عوامل بیماری زا طلبکار هم باشد! و چه بسا منفعلانه به بیماری خود همچنان ادامه دهد. و حتی بیمار بعد از تلاش برای بهبودی، می تواند منتظر بازگشت بیماری هم باشد!!
دیدگاه سومی لازم است تا معتاد را و ما را از این گردونه سرسام آور گیج کننده رها نماید. دیدگاه سومی که در درون خود هم بیماری را دارد، هم تازیانه مجازات بیمار را بر می دارد، هم به شرایط بیماری ساز جامعه اشاره دارد و هم به انتخاب فرد و اینکه باید آماده رویارویی با تبعات انتخابش باشد، اشاره می کند. و به زبانی دیگر هم مسئولیت فردی را در آن می بیند و هم مسئولیت اجتماعی را. هم جبر جامعه را و هم اختیار و آزادی انسانی را!
و طبیعتاً در این دیدگاه سوم راه نجات و چگونگی آن باز است:
اعتیاد محصول “یک انتخاب مخرب و یک راهکار غلط حل مساله” است!
چگونه می شود که یک انسان سالم تبدیل به یک انسان معتاد می گردد؟
می دانیم که متغیر های بیشماری زمینه ساز خروج آدمی از شاهراه زندگی می گردد. لغزشی زیر پا که بناگاه سقوطی وحشتناک را در پی دارد. اگر از تحلیل و آسیب شناسی علمی آن در بگذریم، در تحلیلی ساده تر خواهیم دید که فرد در برابر مصائب و آسیب های زندگی بر اساس ساختار شخصیتی و بستر اجتماعی و فرهنگی که در آن رشد و نمو کرده است، وقتی در برابر مشکلات قرار می گیرد دست به واکنش هایی می زند و بر اساس همین واکنش ها یا اوضاع بهتر می شود یا در باتلاق مشکلات فرو می رود. یک معتاد بر اساس همین پیش زمینه نامساعد و فقدان مهارتهای زندگی کارآمد و نیز سهل گرفتن در حل مشکلات به مواد پناه می برد و انتخاب می کند.
پس بگذارید این نتیجه را بگیرم که یک معتاد در کنار شرایط اجتماعی بیماری زایش، خود نیز انتخاب گر این بیماری بوده است. در نظر بگیرید که یک نفر در زمستانی یخی برای فرو نشاندن عطش شنا، یخ را می شکند و در آب شنا می کند.
ذات الریه بعدی فقط مربوط به زمستان و رودخانه یخی نیست، انتخاب و میل شناگر هم هست و خب درد را باید تحمل کند و هزینه اش را هم بپردازد.
و حرف آخر
اگر از جامعه انتظار می رود که کاری برای درمان این افراد انجام دهد، از خود این افراد هم انتظار می رود در کنار این کمک جامعه، آستین بالا بزنند و انتخابی دیگر رقم بزنند، انتخابی که در آن به بازسازی خود و بهبودی خویش بینجامد و اگر نه! جامعه حق خواهد داشت که بعنوان یک مکانیزم خود حمایتی، آنان را ایزوله کند.
ایزوله یا به بهبودی می انجامد و یا به یک زندگی دور از جامعه.
احمد جبارزاده | مددکار اجتماعی